حال و هوای 👇👇👇👇
#اتوبوس_شماره_چهار
:در دل ها جز غم تو بی تاثیره....
من: بچه هااااااااااا . یعنی این رو حفظ شدین
:بلهههههههه
من:پس فقط منم که کند هوشم و خنگم
:بلهههههه
من: اااااااااا . ببین روی اینا رو میکشمتون . سمیه تو هم؟؟؟؟؟
خانم زارع : بچه ها فاصله اجتماعی رو رعایت کنید... هانیههههههه تو همینجوری بزور اومدی الان داری با بچه ها میزنید تو سر و کله هم
.
من: خانوم مهم اینه اومدیم. واااااای خاک عالم .
فاطمه اومد.
:فاطمه کیعععع
:نوه ننه گلی دیگه
: بابا اون خودیه
اتوبوس پر همهمه شده.
فاطمه: سلام بچه ها شما لواشک دارین ؟ ننه گلی به من کوزت رحم نمیکنه بهم نداد.🔸
من:سلام عزیزم . بیا لواشک هانیه پز بهت بدم.
فاطمه: اخجوووووووووووووووون.
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
ارسالی کابر بیت الزهرا.
مسافرکربلایی مشکاتی از تهران
#بیست_نهمین_پاتوق_مجازی_آنلاین_دخترانه_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
گوشه ای از حال و هوای 👇👇👇
#اتوبوس_شماره_چهار
زینــــبــــــــــ: ساجده جان اون آبجوشو میدی به من
ســــــــــاجده:میخوای چیکار؟
زینبـــــــ: وا ینی چی میخوای چیکار.😳 میخوام چای بخورم دیگه😋
ســـــــاجده: بفرمایید.☕️
زینبــــــ:مـــــــــــــــرسی
ســـــــاجده: خواهش... فقط خودتو نسوزونی .
زینبـــــــــــ: باشه بابا نگران نباش
ساجده : زینب میگما...
زینبـــــــــ: واااااای سووووووختممم😫😫😫
ســـــــاجده: واای چیشد حالا جواب مامانشو چی بدم🤦🏻♀
زینبــــ: همش تقصیر تو بود بسکه حواسمو پرت میکنی😠
- واااا ب من چ من که گفتم حواست باشه خودتو نسوزونی...
+خیلی ...... واقعا که
- خوبه بابا شلوغش نکن من وسایل کمک های اولیه همراهم هست.
بیا اینم پماد سوختگی ولی این دست هیچوقت برای تو دست بشو نیست دیگه😂 بسکه بلا سرش میاد😂
ارسالی کاربر ساجده
مسافر کربلایی مشکاتی از مشهد😊
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
#بیست_نهمین_پاتوق_مجازی_آنلاین_دخترانه_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
گوشه ای از حال و هوای
#اتوبوس_شماره_چهار
ســــــــاجده: زینب وسایلو جمع و جور کن که داریم میرسیم به لب مرز.
زینبــــــــ: من ک با این دستم به لطف شما کاری نمیتونم بکنم 😒 خودت جمع کن
ســـــــــــــاجده: خب من که نمیدونم جاش کجاست🤨
چقدر ریخت و پاش کردی دختر😕
زینبـــــــــــــــ: واااای چرا اینقدر غرررر میزنی.
تو باعث شدی دستم بسوزه ها.
جمع کن تا ببخشمت😉😌
ســـــــــــاجده : واااا
خیله خب بابا تو خودت مرتب کن و آماده باش پیاده بشی.
زینبــــــــ: ساجده ادامه اون مداحیه که میگفت قدم قدم با ی علم... چی بود🧐
ســـــــاجده: ببین من دارم زحمت میکشم وسایلو جمع میکنم تو داری مداحی می کنی😕
خیلی بدی
زینبـــــــــــ : خب چیکا کنم بدون دست🤷♀