💕 #پنج_شنبه_های_شهدایی 💕
💌 معرفی یک شهید
تاریخ تولد : ۲۱ تیر ۱۳۷۰
تاریخ شهادت: ۱۸ مرداد ۱۳۹۶
آرامگاه: زادگاهش نجفآباد، استان اصفهان
#شهید_محسن_حججی
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریده_اند
#الگوی_آسمانی_من
#دختران_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@ka_meshkat
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🔷🔷🔷🔷🔷🔹🔷🔷🔷🔷🔷
#زندگینامه_شهید_حججی_از_زبان_خودش
قسمت 1⃣
آسمان اینجا شبیه هیچجا نیست حتی آسمان روستای دورک و وزوه که در اردوی جهادی دیدهام یا آسمان بیابانهای سالهای خدمتم
اینجا بوی دود و خون میآید. کمکم انگار لحظه دیدار است ولی این لحظههای آخر که حرامیان دورهام کردهاند میخواهم قصه بگویم و قصه که میگویم کمی دلم هوایی علی کوچولویم میشود ولی خدا وعده داده که جای شهید را برای خانوادهاش پر میکند، اما حتماً قصهام را برای علی وقتی بزرگ شد بخوانید✅
#شهید_محسن_حججی
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریده_اند
#الگوی_آسمانی_من
#دختران_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@ka_meshkat
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🔹🔹🔹🔹🔷🔷🔷🔹🔹🔹🔹
#زندگینامه_شهید_حججی_از_زبان_خودش
قسمت 2⃣
قصه کودکیام که با پدرم در روضههای مولا اباعبدالله الحسین علیه السلام شرکت میکردم، قصه لرزش شانههای پدر و من که نمیدانستم برای چیست. پدرم با اینکه کارگری ساده بود همیشه از خاطرات حضورش در دفاع مقدس میگفت و توصیه میکرد:
«پسرم، دفاع مقدس و رشادت و مجاهدت برای اسلام و دین هیچوقت تمامشدنی نیست و تا دنیا هست مبارزه بین حق و باطل هم خواهد بود انشاءالله روزی هم نوبت تو خواهد شد».
دوران کودکی و مادری که کلید رفتنم به قتلگاه در دستان اوست و او بود که اجازه داد. مادرم همیشه میگفت «تو را محسن نام گذاشتم بهیاد محسن سقطشده خانم حضرت زهرا(س)». مادر جان، اولین باری که به سوریه اعزام شدم دریچههای بزرگی بهرویم باز شد اما نمیدانم اشکال کارم چه بود که خداوند مرا نخرید.
#شهید_محسن_حججی
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریده_اند
#الگوی_آسمانی_من
#دختران_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@ka_meshkat
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#زندگینامه_شهید_حججی_از_زبان_خودش
قسمت 3⃣
بازگشتم و چهل هفته به جمکران رفتم و از خداوند طلب باز شدن مسیر پروازم را کردم.
تا اینکه یک روز فهمیدم مشکل رضایت مادر است. تصمیم گرفتم و آمدم به دست و پای تو افتادم و التماست کردم و گفتم مگر خودت مرا وقف و نذر خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها نکردی و نامم را محسن نگذاشتی، مادرجان، حرم خانم زینب علیه السلام در خطر است اجازه بده بروم.
مادرم.... نکند لحظهای شک کنی به رضایتت که من شفاعتکنندهات خواهم بود و اگر در دنیا عصای دستت نشدم در عقبی نزد حضرت زهرا سلام الله علیها سرم را بهدست بگیر و سرفراز باش چون اموهب☘
#شهید_محسن_حججی
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریده_اند
#الگوی_آسمانی_من
#دختران_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@ka_meshkat
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
💠💠💠💠🔹💠💠💠💠
#زندگینامه_شهید_حججی_از_زبان_خودش
قسمت 4⃣
مادر، یادت هست سالهای کودکی و مدرسه، پس از دبستان و مقاطع تحصیلی و بالاتر، همیشه احساس میکردم گمشدهای دارم و این قــــــدر به مادرمان حضرت زهرا(س) متوسل شدم تا در سال 1385 و اوج جوانی مسیری را برایم روشن کردند و آن مسیر آشنایی با شهید کاظمی و حضور در مؤسسهای تربیتیفرهنگی به همین نام بود😊
همان سالها بود که مسیر زندگیام را پیدا کردم و حاج احمد کاظمی شد #الگوی_زندگی و یار لحظه لحظه زندگی من👌
خیلی زود حاج احمد دستم را گرفت و با شرکت در اردوهای جهادی، هیئت، کار فرهنگی و مطالعه و کتابخوانی رشد کردم.
انگار حاج احمد دستم را گرفت و ره صدساله را بهسرعت پیمودم.
سربازی و خدمت در مناطقی دورافتاده را انتخاب کردم و تو مادر، ببخش که آن روزها مثل همیشه چقدر نگرانم بودی💗
و ازدواج که آرزوی شما بود
با دختری که بهواسطه شهدا با او آشنا شدم و خدا را شاکرم که حاج احمد از دختران پاکدامنش نصیبم کرده است، همنام حضرت زهرا(س) و از خانوادهای که بهشرط اینکه بهدلیل نداشتن فرزند پسر برایشان فرزند خوب و با ایمانی باشم دختر مؤمن و پاکدامنشان را با مهریهای ساده بهعقدم در آوردند و من هم تنها خواستهام از ایشان مهیا کردن زندگی برای رسیدن به سعادت و شهادت بود و با کمکِ هم، زندگی مهدوی(عج) را تشکیل دادیم♥️
خانوادهای که در روزهای نبودنم و جهادم همسر و فرزندم را در سایه محبتشان گرفتند و من دلم قرص بود که همسر و فرزندم جز غم دوری و دلتنگی غمی نداشته باشند، همین جا بود که احساس کردم یکی از راههای رسیدن به خداوند متعال و قرار گرفتن در مسیر اسلام و انقلاب عضویت در سپاه است و همین جا بود که باز حاج احمد کمکم کرد و لیاقت پوشیدن لباس سبز پاسداری را نصیبم کرد☘
#شهید_محسن_حججی
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریده_اند
#الگوی_آسمانی_من
#دختران_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@ka_meshkat
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
#اسارت
در تاریخ دوشنبه ۱۶ مرداد ماه سال ۱۳۹۶، محسن در منطقه تنف، در منطقه ی مرزی سوریه، عراق و اردن اسیر میشود.
منطبق بر فیلمی که خبرگزاری داعش آن را منتشر کرده است، محسن حججی در پشت سنگری است.
پیکر نیمه جان تعدادی از همرزمانش در اطراف سنگر او افتاده است و در واپسین لحظات در برابر حمله غافلگیرانه داعش از خویش دفاع میکنند.
صدای تیراندازی پراکنده به گوش میرسد. کمی بعد یکی از نیروهای تکفیری داعش محسن حججی را اسیر میکند😭
#شهید_محسن_حججی
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریده_اند
#الگوی_آسمانی_من
#دختران_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@ka_meshkat
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🥀🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺🥀🌺
دو روز پس از اسارت در تاریخ ۱۸ مرداد ماه، جوان عزیز و غیور کشورمان که در دستان داعشی های تکفیری اسیر بود به طرز وحشتناکی به شهادت رسید😭😭😭😭
سرانجام پیکر پاک و مطهرش به ایران بازگشت و پس از انجام آزمایش دی ان ای، در تهران، مشهد مقدس و سپس در اصفهان و نجف آباد تشییع و در تاریخ ۶ مهر به خاک سپرده شد🥀
#شهید_محسن_حججی
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریده_اند
#الگوی_آسمانی_من
#دختران_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@ka_meshkat
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌾
🔹 سخنان #رهبر_دلها امام خامنه ای در مورد شهید حججی در دیدار با خانواده ی ایشان
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به فراگیر شدن نام برجسته، ممتاز و درخشان شهید حججی در سراسر کشور در اثر مجاهدت و شهادت مظلومانهی او فرمودند: همهی شهدای ما مظلومند و غیر از محسن شما، شهدای دیگری نیز هستند که دشمن، سر از تنشان جدا کرده و همگی در نزد خداوند، عزیز و صاحب درجات هستند اما خدای متعال بر اساس حکمت خود و خصوصیات این جوان، او را نماینده و سخنگوی این شهیدان کرد👌
ایشان همچنین با اشاره به تلاشهای فراوان دشمنان برای بازگرداندن ملت و به ویژه جوانان از راه جهاد و شهادت و به فراموشی سپردن امام و گم کردن خط روشن انقلاب، افزودند: در چنین شرایطی، مجذوب بودن دلهای بخش زیادی از جوانان به مفاهیم انقلابی، حیرتانگیز است و اگر کمیت و کیفیت جوانان انقلابی از دههی ۶۰ بیشتر نباشد، کمتر نیست🌺
#شهید_محسن_حججی
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریده_اند
#الگوی_آسمانی_من
#دختران_مشکات
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@ka_meshkat
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
همه ی ما برای همه ی شهدا احترام زیادی قائلیم و همشون برامون عزیزن
اما ممکنه به هر دلیلی یه شهید بیشتر در ذهنمون باشه، یا ارادت خاص تری به اون شهید داشته باشیم
به هر حال مشکات میخواد بگه
شهید از زبان یه دختر اینطوری جاری بشه
#شهید_آقا 👈 #الگوی_آسمانی_من
یه راهنمای زندگی
#شهید_خانوم 👈 #رفیق_شهید_من
یه راهنمای زندگی
#شهید
#شهدا
#مشکات
#دختران_مشکات
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_دلمو_دست_تو_دادم_یاحسین.mp3
زمان:
حجم:
5.88M
🕊🌿🕊🌿🕊
🔹 دلمو دست تو دادم یاحسین
🔹 میرسی آخر به دادم یاحسین
🎤 #سید_رضا_نریمانی
#شور
#شهدا
#الگوی_آسمانی_من
🌺🌺◾️◾️◾️◾️🌺🌺
.•°°•.🏴.•°°•.
🏴 🏴
`•. ༄༅ #دختران_مشکات
°•¸.•°
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
💕 پنج شنبه های شهدایی💕
کار فرهنگی مسجد موسی بن جعفر علیه السلام بسیار گسترده شده بود. سید علی مصطفوی برنامههای ورزشی و اردویی زیادی را ترتیب میداد
🏊♂🤺🤾♀🤼♂⛹♂🚴♂🤾♂🏋♀
همیشه برای جلسات هیأت یا برنامههای اردویی فلافل میخرید 🌮
میگفت هم سالم است هم ارزان 😁
یک فلافل فروشی به نام جوادین در خیابان پشت مسجد بود که از آنجا خرید میکرد. شاگرد این فلافلفروشی یک پسر با ادب بود. با یک نگاه میشد فهمید این پسر زمینه معنوی خوبی دارد 🌺
بارها با خود سید علی مصطفوی رفته بودیم سراغ این فلافل فروشی و با این جوان حرف میزدیم. سید علی میگفت این پسر باطن پاکی دارد و باید او را جذب مسجد کنیم ☺️
برای همین چند بار با او صحبت کرد و گفت که ما در مسجد چندین برنامه فرهنگی و ورزشی داریم. اگر دوست داشتی بیا و توی این برنامهها شرکت کن.
حتی پیشنهاد کرد که اگر فرصت نداری در برنامه فوتبال بچههای مسجد شرکت کن.
آن پسرک هم لبخندی میزد و میگفت: چشم اگر فرصت شد میام ☺️
رفاقت ما با این پسر در حد سلام و علیک بود. تا اینکه یک شب مراسم یادواره شهدا در مسجد برگزار شد. این اولین یادواره شهدا بعد از پایان دوران دفاع مقدس بود.
در پایان مراسم دیدم همان پسرک فلافل فروش انتهای مسجد نشسته به سید علی اشاره کردم و گفتم : رفیقت اومده مسجد.
سید علی تا او را دید بلند شد و با گرمی از او استقبال کرد. بعد او را در جمع بچههای بسیج وارد کرد و گفت: ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کردهاید😋😁
خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم. بعد سید علی گفت: چی شد این طرفا اومدی؟
او هم با صداقتی که داشت گفت: داشتم از جلوی مسجد رد میشدم که دیدم مراسم دارید. گفتم بیام ببینم چه خبره که شما را دیدم.
سید علی خندید و گفت: پس شهدا تو رو دعوت کردن 😌
بعد با هم شروع کردیم به جمعآوری وسایل مراسم.
یک کلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود که این دوست جدید ما با تعجب به آن نگاه میکرد 😳
سید علی گفت: اگه دوست داری بگذار روی سرت.
او هم کلاه را گذاشت روی سرش و گفت: به من میاد؟؟؟؟؟
سید علی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: دیگه تموم شد ...
شهدا برای همیشــــــــه سرت کلاه گذاشتند.
همه خندیدیم😂😁
اما واقعیت همان بود که سید گفت: این پسر را گویی شهدا در همان مراسم انتخاب کردند.
پسرک فلافل فروش همان هادی ذوالفقاری بود که سیدعلی مصطفوی او را جذب مسجد کرد و بعدها اسوه و الگوی بچههای مسجد شد.
#الگوی_آسمانی_من
•••🍁🍁🍁🍁🍁•••
#دختران_مشکات
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🌹دختران مشکات 🌹
💕 پنج شنبه های شهدایی 💕
💌 معرفی یک شهید
شخصیت هادی برای من بسیاااااااار جذاب بود.
رفاقت با او کسی را خسته نمیکرد ☺️
در ایامی که با هم در مسجد موسی ابن جعفر علیه السلام فعالیت داشتیم، بهترین روزهای زندگی ما رقم خورد 👌
یادم هست یک شب جمعه وقتی کار بسیج تمام شد هادی گفت: بچهها حالش رو دارید بریم زیارت؟؟؟؟
گفتیم: کجا؟! وسیله نداریم 🤔
هادی گفت: من میرم ماشین بابام رو مییارم. بعد با هم بریم زیارت شاهعبدالعظیم علیه السلام 💚
گفتیم: باشه، ما هستیم.
هادی رفت و ما منتظر شدیم تا با ماشین پدرش برگردد 🚙
بعضی از بچهها که هادی را نمیشناختند، فکر میکردند یک ماشین مدل بالا و ...
چند دقیقه بعد یک پیکان استیشن درب داغون جلوی مسجد ایستاد.
فکر کنم تنها جای سالم این ماشین موتورش بود که کار میکرد و ماشین راه میرفت 😁
نه بدنه داشت، نه صندلی درست و حسابی و ... از همه بدتر اینکه برق نداشت 😂
یعنی لامپهای ماشین کار نمیکرد💡
رفقا با دیدن ماشین خیلی خندیدند. هر کسی ماشین را میدید میگفت: اینکه تا سر چهار راه هم نمیتونه بره، چه برسه به شهر ری 😜
اما با آن شرایط حرکت کردیم. بچهها چند چراغقوه آورده بودند🔦
ما در طی مسیر از نور چراغقوه استفاده میکردیم.
وقتی هم میخواستیم راهنما بزنیم، چراغقوه را بیرون میگرفتیم و به سمت عقب راهنما میزدیم 😃
خلاصه اینکه آن شب خیلــــی خندیدیم.
زیارت عجیبی شد و این خاطره برای مدتها نقل محافل شده بود.
بعضی بچهها شوخی میکردند و میگفتند: میخواهیم برای شب عروسی، ماشین هادی را بگیریم 😂
چند روز بعد هم پدر هادی آن پیکان استیشن را که برای کار استفاده میکرد فروخت و یک وانت خرید.
#الگوی_آسمانی_من
📒 کتاب پسرک فلافل فروش
🌀 انتشارات شهید ابراهیم هادی
•••🍁🍁🍁🍁🍁•••
#دختران_مشکات
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯