eitaa logo
خبرهای تازه
102 دنبال‌کننده
43.1هزار عکس
27.9هزار ویدیو
377 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️دشمن از کار شهید شهریاری متحیر شد 🔻امام خامنه ای:«شهید شهریارى بسیجى‌وار کار کرد. آن روزى که درها را به روى ملت ایران خواستند ببندند که محصول این رادیوداروها به دست #مردم نرسد و #جمهورى_اسلامى دچار مشکل بشود و گفتند «نمیفروشیم» که این مرکز تهران تعطیل بشود، اینها - مرحوم شهید #شهریارى - هم مشغول کار شدند، تلاش کردند، که بعد آمدند به ما گفتند که توانستیم بیست درصد را تولید کنیم، بعد هم آمدند به ما اطلاع دادند که ما لوله‌ى سوخت و صفحه‌ى سوخت را هم ساختیم؛ دشمن [متحیر] ماند. این کار کار #بسیجى بود.» ۱۳۹۳/۰۹/۰۶ ♨️«فیل جرالدی» افسر سابق سازمان سیا بعد از عملیات ترور، طی یادداشتی اذعان کرد سازمان‌های جاسوسی آمریکا و رژیم صهیونیستی با همکاری گروهک منافقین اقدام به ترور «مجید شهریاری» دانشمند هسته‌ای ایران کردند 🌹هشتم آذر ماه سالروز شهادت دکتر مجید شهریاری ،شهید سنگر علم و دانش گرامی باد. 🕊شادی روحش صلوات
دستگیری عاملان حمله تروریستی در میدان معلم شهر ، فرمانده گفت: عاملان حمله تروریستی در میدان معلم شهر نورآباد ممسنی دستگیر شدند. در حمله تروریستی شامگاه ۲۵ شهریور در میدان معلم شهر نورآباد دو نفر از نیروهای مدافع امنیت شهید و دو نفر زخمی شدند. در این حمله دو موتور سوار با سلاح شکاری ساچمه‌زن، به سمت نیروهای بسیجی مستقر در ضلع جنوبی میدان معلم نورآباد تیراندازی کرده بود
‌‎ ‌‎ زنده زنده سوخت.... اما آخ نگفت... 😭😭 حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در می سوخت. فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا و نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت نمی رسه! خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، خدایا! خودت باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ شد. 🌺شهید سردار حاج حسین خرازی 🌺 @twiita