🔺چرا نتانیاهو به عربستان رفت؟!
حدود سه ساعت پیش که رسانههای اسرائیلی را رصد میکردم، رادیو ارتش از سفر دیروز بنیامین نتانیاهو به عربستان خبر داد. گویا موساد چند ساعت پیش اجازه داده است که مختصری از این سفر منتشر شود. گفته میشود نتانیاهو همراه یوسی کوهین رئیس سازمان جاسوسی موساد از فرودگاه بن گوریون (اللد) به فرودگاهی در ساحل خلیج نیوم در عربسستان رفتهاند و دیداری سه جانبه میان نتانیاهو، بن سلمان و مایک پومپئو برگزار شده است.
همچنین گفته میشود که هواپیمای حامل نتانیاهو و کوهین متعلق به بازرگان یهودی اودی انجل است که برای نشستهای محرمانه درباره "توافقنامههای ابراهیم" (سازش میان اسرائیل و کشورهای عربی) به کار گرفته شده است. این سفر در وهله اول از وضعیت بسیار تاسفبار منطقه حکایت دارد. به نظر نگارنده، در یکی دو سال اخیر چنین دیداری و لو در غیر عربستان نیز انجام شده است؛ اما آنچه تازگی دارد، اعلام این سفر و دیدار است؛ آن هم پس از شکست ترامپ و پیروزی بایدن. ترامپ قبل از برگزاری انتخابات تلاش زیادی کرد تا عربستان نیز مانند امارات، بحرین و سودان روابط رسمی با اسرائیل برقرار کند؛ اما معذوریتهای متعددی به ریاض اجازه چنین کاری را نداد. اما حالا این پرسش کانونی مطرح است که دلیل کنار گذاشتن این معذوریتها و انجام و اعلام این سفر و دیدار در این بازه زمانی حساس چیست؟ در پاسخ میتوان چند نکته را مطرح کرد: نخست این که بعد از شکست ترامپ که روابط نزدیکی با نتانیاهو و بن سلمان داشت، نوعی نگرانی نسبت به سیاستهای بایدن در میان همپیمانان آمریکا در منطقه در خصوص رویکرد احتمالی وی در قبال ایران ایجاد شده است. از این جهت، احتمالا یکی از اهداف مهم سفر نتانیاهو و این دیدار سه جانبه هماهنگی مشترک برای تداوم راهبرد آمریکایی فشار حداکثری بر ایران در دوره بایدن و تلاش مشترک برای ایجاد اتفاقات و واقعیتهایی در دو ماه آتی در سطح منطقه باشد که مانع تغییری در این راهبرد در دوره بایدن شود.
اما معمولا سفرهایی با اهداف کلان امنیتی و سیاسی و به ویژه میان دو طرف که روابط رسمی آشکاری هم ندارند، اعلام نمیشود، و همین نکته ما را به هدف دیگری از این سفر و اعلام آن رهنمون میکند و آن هم اهمیت آن برای شخص بن سلمان پس از پیروزی بایدن است. کسی که تحلیلها، توئیتها، اظهارنظرهای نزدیکان به حلقه قدرت در عربستان را دنبال کرده باشد، در لابلای سطور و کلمات آنها نوعی نگرانی را نسبت به رفتار احتمالی بایدن با شخص بن سلمان و نه روابط با عربستان حس میکند. بایدن قبلا اظهارات بسیار تندی علیه بن سلمان به ویژه در قضیه قتل جمال خاشقچی مطرح کرده است و همین محمل یک نوع نگرانی برای بن سلمان شده و همین مساله خود این احتمال را مطرح میکند که بایدن در جهت تضعیف موقعیت وی و تقویت طیف سنتی خاندان حاکم که در چند سال اخیر کاملا به حاشیه رانده شدند، عمل کند؛ البته باز تاکید میکنم متن روابط راهبردی میان واشنگن و ریاض تحت تاثیر این رویکرد احتمالی قرار نخواهد گرفت.
حال در این وضعیت، جدا از هدف پیشگفته نخست، این دیدارها و سفرها میتواند بایدن را در قبال بن سلمان دست به عصا کند؛ بالاخره در مسائلی در خاورمیانه که پای اسرائیل و منافع آن در میان باشد، معمولا روسای جمهور آمریکا چه دموکرات چه جمهوریخواه کاملا محتاطانه عمل میکنند و بر خلاف این منافع کاری نمیکنند. از این رو، نتانیاهو هم از این نگرانیهای بن سلمان بهره خاص خود را میبرد و این احتمال دور از ذهن نیست که در همین دو ماه شاهد روابط رسمی عربستان و اسرائیل نیز باشیم.
دیپلماسی ایرانی
#صابر_گل_عنبری
🔺اول بکش!
ترور به معنای حذف فیزیکی مخالف پیشینهای به درازای تاریخ دارد؛ اما کاربست آن در دنیای معاصر به موازات پیشرفتهای علمی بشریت و ظهور ادوات و فناوریهای نوین، شکلی هدفمندتر و منظمتر پیدا کرده است. اکثریت قریب به اتفاق ترورها در تاریخ علیه مخالفان سیاسی درون یک قلمرو، سرزمین و کشور بوده است و ترورهای مخالفان فراسرزمینی اندکی از تاریخ ترور در جهان را به خود اختصاص داده است.
اما وضعیت اسرائیل در مساله ترور یک استثناست؛ به دو دلیل؛ نخست این که کاربست اسرائیلی ترور در چارچوب منظومه امنیتی متفاوتی است؛ به گونهای که بر عکس شکل رایج ترورها در جهان، همه ترورهای اسرائیل علیه مخالفان خارجی خود بوده؛ چه در داخل اراضی فلسطینیها چه خارج از آن و در کشورهای متعددی از خاورمیانه و آسیا گرفته تا آفریقا و اروپا.
علت دوم این استثنا نیز این است که با وجود عمر کوتاه هفت دههای، اما اسرائیل در این مدت بیشترین تعداد ترور را در جهان انجام داده که قربانیان نیز از هویتها و کشورهای مختلفی بودند؛ از الکونت فولک برنادوت میانجیگر سازمان ملل میان فلسطینیها و یهودیان چند ماه پس از تاسیس اسرائیل و فعالان و رهبران فلسطینی گرفته تا چند دانشمند آلمانی که به توسعه برنامه موشکی مصر در دوره جمال عبدالناصر کمک کردند، و شخصیتهایی لبنانی، سوری، مصری، تونسی، دانشمندانی عراقی و ایرانی و....
تعداد این قربانیان به گفته رونین برگمان خبرنگار سابق امنیتی نظامی روزنامه دستراستی "یدیعوت احرونوت" تا سال 2018 به بیش از 2700 مورد رسید. برگمان که ارتباطات نزدیکی با حلقههای قدرت، سرویسهای اطلاعاتی و رهبران اسرائیلی دارد، در سال 2018 کتاب "اول بکش؛ تاریخ سری ترورهای اسرائیل" را منتشر کرد که چکیده هزار مصاحبه با مقامات سیاسی و اطلاعاتی و هزاران سند محرمانه است.
برگمان میگوید: "از زمان جنگ جهانی دوم، افرادی را که اسرائیل ترور کرده است بسیار بیشتر از ترورهایی است که یک کشور غربی انجام داده باشد"
در واقع، دکترین ترور اسرائیل که موساد تحت عنوان "قتل هدفمند" عملیاتی میکند، ریشه در این مقوله تلمودی دارد: "اگر شخصی خواست تو را بکشد، برخیز و تو اول، او را بکش"؛ مقولهای که تیتر کتاب برگمان از آن الهام گرفته است.
البته آنچه عملا اتفاق میافتد بر اساس تفسیری موسع از این مقوله است که در آن شخصی که هدف ترور است؛ لزوما کسی نیست که یا دست به سلاح برده یا عملیاتی انجام داده و یا حتی دشمنی سیاسی باشد، بلکه شخصی است که به صورت بالقوه یک خطر عمده تلقی شود و بر این اساس است که کاریکاتوریستی چون ناجی علی در لندن و یا رماننویس معروفی چون غسان کنفانی در بیروت یک هدف مشروع برای "قتل هدفمند" تلقی میشوند؛ تا چه رسد به دانشمندان فعال در حوزههای هژمونی اسرائیل در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به ویژه در بعد نظامی و هستهای.
همچنین، سیاست ترور اسرائیل به عنوان مهمترین راهکار جایگزین جنگ پس از جنگ 1973 به شکل عمدهای دنبال میشود؛ علت آن هم این است که اسرائیل نظر به ضعفهای ژئوپلیتیکی ناشی از نبود عمق جغرافیایی و قرار گرفتن در زیستی احاطه شده به وسیله دشمنان تداوم جنگ به معنای کلاسیکی آن را در دراز مدت به صلاح خود ندانسته و نمیداند. رونین برگمان به این مساله در کتاب خود به این شکل اشاره میکند که "ترورها ابزاری مفید برای تغییر تاریخ و ایجاد واقعیتی دیگر بدون توسل به جنگ است".
اما موساد که متولی این ترورهاست، در دوره مائیر داگان زیر و رو شد و با بازنگری در ساختار، توسعه یافت. شارون داگان را در سال 2002 به ریاست موساد برگزید و در این دوره، طرح مدونی برای مقابله با برنامه هستهای ایران در دستور کار قرار گرفت.
داگان همان گونه که در کتاب "اول بکش ...." آمده ، طرحی پنج مادهای برای مقابله با برنامه هستهای ایران تهیه و به اجرا میگذارد که شامل فشارهای سیاسی، تحریم، منع صادرات تجهیزات دارای کاربرد دو گانه و "تدابیری سری" میشود. در تشریح این تدابیر به خرابکاریها از جمله ویروس استاکس نت، همکاری با آمریکا و ترور دانشمندان هستهای اشاره میکند.
در این میان، نویسنده کتاب بعدا در سال 2018 مصاحبهای با سایت "THE TIMS OF ISTAEL" به روابط ویژه داگان و مایکل هیدن رئیس سیا (2006 تا 2009) وهمکاری جدی وی با اسرائیل علیه برنامه هستهای ایران اشاره میکند.
برگمان در این مصاحبه میگوید در دیداری با هیدن از وی پرسیده که از میان همه راهکارهایی که علیه برنامه هستهای ایران به کار گرفته شده است، کدامیک تاثیرگذارتر بوده است؟ که هیدن چنین گفته است: "تنها چیزی که کارگرتر بوده است این است که طرفی قتل دانشمندان را آغاز کرده است؛ اما آن طرف ما نیستیم؛ چون این کار در قوانین آمریکا غیرقانونی است و من نمیدانم آن طرف کیست".
برگمان میگوید در واکنش به اظهار بیاطلاعی هیدن "خندیدم".
#صابر_گل_عنبری
🔺آزادسازی منابع مالی و خودتحریمی اقتصاد ایران!
در روزهای گذشته برخی مسئولان و رسانهها از آزادسازی بخشی از داراییهای بلوکه شده ایران در خارج به ویژه کره جنوبی سخن گفتند. بازار ارز نیز متاثر از این اخبار دستخوش تغییر و تحولاتی شد. در کنار آن نیز، برخی کارشناسان شروع به تحلیل این ماجرا کرده و آن را پالس مثبتی از جانب آمریکا به ایران خواندند و به اتفاقی که نیفتاده پر و بال دادند.
در این حال، وزیر خارجه آمریکا دیروز در جلسه کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان در پاسخ به سوال گرگ استوب نماینده جمهوریخواه فلوریدا اظهارنظرهای ایران درباره تصمیم سئول برای آزادی بخشی از اموال بلوکه شده را نادرست خواند.
بلینکن گفته است که تا زمانی که ایران کاملا به تعهدات هستهای خود بازنگردد تحریمها لغو نمیشود و اموال بلوکه شده آزاد نمیشوند.
وی همچنین تاکید کرده است که واشنگتن حاضر به دادن امتیازی به ایران قبل از شروع مذاکرات نیست.
به هر حال، سخنان آنتونی بلینکن نشان میدهد که آمریکا فعلا عجلهای برای رفع تحریمها حتی در حد آزادسازی چند میلیون دلار ندارد و همه چیز را به بعد از شروع مذاکرات و توافق بر سر همه مسائل و رسیدن به برجام پلاس موکول کرده است. در این زمینه نیز همچنانکه بلینکن گفته است دولت بایدن بدون مشورت کنگره، اروپا و شرکای آمریکا در خاورمیانه گامی بر نخواهد داشت. این خود تاکیدی بر رویکرد متفاوت بایدن نسبت به اوباماست که هم کنگره را دور زد هم اروپا هم اسرائیل و عربستان.
طی هفتههای گذشته همزمان با مذاکرات فشرده دولت ایران با کره جنوبی، کرهایها اعلام کردند که منتظر مجوز آمریکا برای آزادسازی بخشی از ۷ میلیارد دلار هستند؛ مجوزی که بیش از دو سال است برای دریافت آن تلاش میکنند. حال پرسش این است که اظهارنظرها درباره آزادی قریب الوقوع بخشی از داراییها بر چه اساسی بوده است؟ خوشبینی به موافقت آمریکا؟ عدم شناخت از سیاست دولت جدید آمریکا؟ یا متاثر ساختن بازار ارز داخلی و باز کردن مجالی برای نوسانگیری.
و یا این که منظور تهاتر بخشی از این داراییها برای خرید کالاهای اساسی از جمله دارو است که در این صورت نیز اساسا کاربست واژه "آزادسازی" محلی از اعراب ندارد؛ چون این اموال مستقیما در اختیار ایران قرار نمیگیرد، بلکه از طریق کانال مالی سوئیس برای خرید کالاهای اساسی همچون دارو هزینه میشود.
ناگفته نماند این رفتار کره جنوبی از لحاظ حقوق بینالملل مستمسکی ندارد، و قبل از آن که متاثر از الزامات روابط سیاسی ائتلافی با آمریکا باشد، متاثر از منافع اقتصادی خود در مناسبات تجاری با آمریکاست و نگرانی اصلی سئول این است که در صورت دور زدن تحریمها و آزاد کردن اموال ایران، باید بهای آن را در روابط اقتصادی خود با آمریکا بپردازد. هم اکنون این کشور دومین شریک تجاری کره جنوبی است و میزان مبادلات تجاری سالیانه دو طرف حدود ۱۲۰ میلیارد دلار است که حدود ۷۰ میلیارد دلار آن صادرات کره جنوبی به آمریکاست؛ یعنی تراز تجاری ۲۰ میلیارد دلاری به نفع سئول.
اما همین کره جنوبی که از شرکا و متحدین اصلی آمریکا در آسیاست، در عین حال بیشترین مناسبات تجاری را با چین بزرگترین رقیب آمریکا در همه سطوح دارد. به این معنا که الزامات سیاسی همپیمانی با واشنگتن تاثیری در تصمیم کرهایها برای توسعه روابط اقتصادی با چین نداشته است؛ به گونهای که اکنون پس از نزدیک به ۳۰ سال از ازسرگیری مناسبات دیپلماتیک در سال ۱۹۹۲ حجم مبادلات تجاری چین و کره جنوبی ۲۵۰ میلیارد دلار است و احیانا به نزدیک ۳۰۰ میلیارد هم رسیده است.
این نشان میدهد که بر خلاف ایران، کشورهای دیگر سالهاست تا حدود زیادی بین سیاست و اقتصاد در روابط خارجی خود تفکیک کردهاند. اما متاسفانه ایران هنوز از دریچه سیاست به مولفه اقتصاد در روابط خارجی مینگرد و پاشنه آشیل نیز درست همین جاست و همین نگاه اقتصاد ایران را تحریمپذیر کرده است و به نوعی دچار خودتحریمی شدهایم. البته اکنون که کشور در تحریم است، خود به خود اقتصاد ایران سیاست زده است و بدون گشایشی سیاسی بهبودی اقتصادی قابل تصور نیست، اما اگر از چند دهه قبل شناخت درستی از مولفه اقتصاد در مناسبات خارجی وجود داشت و بر مدار آن حرکت میشد، نه اقتصاد ایران به این شکل قابل تحریم بود و نه با کوچکترین رخداد سیاسی در روابط خارجی متاثر میشد.
چه بسیارند کشورهایی که در عین تنشها و بحرانهای سیاسی متعدد فیمابین، روابط اقتصادی آنها نه تنها کاهشی نیافته بلکه توسعه هم یافته است.
به عنوان مثال همین ترکیه در همسایگی ما در عین تنش شدید در سالیان اخیر با مصر و امارات و غیره اما روابط اقتصادیاش با این طرفها تداوم داشت و دولت سیسی با وجود حمایتهای دولت اردوغان از اخوان المسلمین و حملات شدید به قاهره نتوانست شرکتهای ترکیه را از اقتصاد مصر حذف کند.
#صابر_گل_عنبری
🔺 اسرائیل در باتلاق خشم!
این روزها، پس از وقایع اخیر میان اسرائیل و فلسطینیان، این منازعه کهنه به یکی از موضوعات داغ، به ویژه در فضای مجازی، تبدیل شده است و هر کسی از خاستگاهی فکری و سیاسی به تحولاتش مینگرد و دربارهاش به داوری مینشیند و بر این مبنا مهر اتّهام بر این و آن مینشاند!
متاسفانه در ایران، مساله فلسطین، این ناسور بر سیمای انسانیّت، قربانی سیاست رسمیسازی شده و خواسته یا ناخواسته به سیاست داخلی گره خورده و همین، رقم لجاج بر دفتر احتجاج کشیده و تمییز موسی کریمِ کلیم و فرعون لئیمِ سیاهگلیم و ولیِ عالی و یزیدِ طاغیِ باغی را مشکل ساخته و بخشی از واکنشها نسبت به تحولات جاری آن «سرزمین بدون مردم راستین» را، نه بر حقایق تاریخی و کنونی و ماهیت منازعه و خوانشی واقعبینانه از رویدادها، بلکه بر کینه و کدورتهای داخلی مبتنی ساخته است! در این میان هم، چون اعتماد به رسانه، در نتیجه عملکرد غیر حرفهای آن وضعیّت مناسبی ندارد، برخی بنا را بر نفی روایت مظلومیت یک ملت و صحّت نقطه مقابل آن گذاشتهاند! میدوزند و میبافند و شایعه میسازند و ظلمی تاریخی را وارونه میکنند. ستمگر را در جایگاه قربانی مینشانند و ستمدیده را در جایگاه جلاد.
این دور از درگیریهای شدید میان غزه و اسرائیل نیز به پایان خواهد رسید و این گردنکشان تاجدار نیز اگر همچون گذشتگان تاریخِ ظلم و اجحافْ تاجِ دار نشوند، دست کم در دادگاه تاریخ رسوا خواهند شد، اما تا زمانی که گامی اساسی در جهت حل ریشهای این بحرانِ کهنه برداشته نشود، دیر یا زود، دوباره این ناسور سر برخواهد آورد. تا زمانی که حقوق مسلّم ملّت فلسطین به رسمیّت شناخته نشود، آن هم، رسمیّتی عملی نه کلامی و زبانی؛ تا وقتی فلسطینیای که نزد خدای به «جانی» ارزیده است، در زادگاهش از «نانی» محروم میشود و مویش دستار است و پوستش جامه و خاکش بستر و بالشش بازو، و مهاجری در آن همه کاره میشود: شهرک میسازد، سرپناه فلسطینیان را درهم میکوبد، باغاتشان را به آتش جانسوز کین میکِشد، به مقدساتشان توهین میکند و ـ در یک کلام ـ تا اشغالگری پایان نیابد و خفاش مرگ/تبعیض نیشش را از قامت نحیف و خونین این سرزمین خارج نسازد و به مکیدن خون غمدیدهاش پایان ندهد و تکلیف شش میلیون آواره رانده شدهِ بیهویّتِ بیتابعیتِ پراکنده در دهها کشور جهان مشخص نشود و به حقوق بینالملل احترام گذاشته نشود، دَر بر همان پاشنه هفتاد سال اخیر خواهد چرخید!
دلیل عمده اعتراضات اخیر، خشم انباشته در اندرون انسان فلسطینی نسبت به بیش از هفتاد سال ستم و اجحاف است. در این چند روز، شهرهای اللد، عکا، رهط، ام فخم و دیگر مناطق، شاهد درگیری میان عربها و یهودیان بوده است. همه شهرهای کرانه باختری اشغالی شاهد درگیری با نظامیان اسرائیلی است. در کل، خشم فلسطینی فراگیر و بیسابقهای، اسرائیل را از هر سو، از داخل، از کرانه باختری و قدس و از سمت نوار غزه محاصره کرده است.
شوربختانه باید گفت: امروز که موریانه یأس درخت امید فلسطینیان را از جا کنده و دوات دیپلماسی را به ادات نفی حقوق مسلّمشان تبدیل کرده است، بیش از هر زمان دیگری راهحل دیپلماتیک منازعه را «آب دریا گره زدن» میدانند و شور و شعف وصفناشدنی ساکنان قدس از حملات موشکی به قدس غربی، گواه این واقعیّت تلخ است! سپری شدن سه دهه از مذاکرات مادرید، چه چیزی عاید آنان کرده است؟ هیچ! جز ترور یاسر عرفاتی که دست صلح به سمت اشغالگران دراز کرد، جز اشغال بیشتر زادگاهشان، جز تثبیت اشغالگری، جز مصادره و تخریب بیشتر منازل، جز رادیکالتر شدن جامعه اسرائیل، جز این که هر روز کشور فلسطینی دوردسترستر میشود! میگویند مشکل از حماس و جهاد اسلامی است! این جنبشها که از اواخر دهه هشتاد تشکیل شدند، پیش از آن چه؟! سه دهه قبل چه؟!
واقعیت این است که اسرائیل به دنبال صلح نیست؛ به دنبال راه حل یک کشوری و دو کشوری نیست؛ صرفا طبل در زیر گلیم میزند و به دنبال تحمیل واقعیّتهای جدید بر فلسطینیان، برای تصاحب بقیه سرزمین آنان و کوچاندنشان است. اساسا فشاری بینالمللی هم متوجّه اسرائیل نیست! تا زمانی که جامعه جهانی، خاک و نمک بریزد و موضعی یکپارچه و فشار سنگینی وارد نکند، هیچ اتفاقی نمیافتد و مادام که اسرائیل مستظهر به حمایت آمریکا است، دَر بر همان پاشنه خواهد چرخید! تنها راه حل این بحرانی که دیگر بحرانهای منطقهای نیز به نوعی با آن گره خوردهاند، احقاق حقوق فلسطینیان است.
وقتی هیچ کدام از احزاب اسرائیلی حاضر به همکاری با نمایندگان عرب کنست برای تشکیل کابینه نیستند، تنها به این جرم که عرباند؛ وقتی حتی حاضر به پذیرش فردی مثل منصور عباس رهبر حزب "رعام" ـ که برخی از خود سیاستمداران اسرائیلی، وی را "یک صهیونیست تمام عیار" میدانند ـ نیستند، حساب فلسطینیان دیگر، چه در قدس چه کرانه باختری روشن است!
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 انفجار کابل و مشروعیت بخشی به طالبان!
چند ساعتی از هشدارهای امنیتی غربی درباره حملات احتمالی داعش علیه فرودگاه کابل نگذشته بود که دو انفجار بزرگ رخ داد و به کشته شدن 40 نفر و زخمی شدن دهها تن منجر شد. در میان کشتهشدگان 12 تفنگدار آمریکایی وجود دارند و آمار کشتهها نیز رو به افزایش است.
طالبان این انفجارها را "تروریستی" خوانده و محکوم کرده است و گویا داعش مسئولیت آنها را بر عهده گرفته است.
این اتفاقات ناگوار در حالی رخ میدهد که کشورها و ناظران در سطح منطقه و جهان بعد از سلطه طالبان بر افغانستان متعاقب خروج نیروهای آمریکایی و ناتو مشغول تحلیل تحولات جدید این سرزمین و پیامدهای داخلی، منطقهای و بینالمللی آن بودند؛ غافل از آن که گروهی به مراتب خطرناکتر از طالبان در کمین افغانستان و منطقه در درون این سرزمین نشسته است.
از این رو، به احتمال زیاد این انفجارها سرآغاز روزهای تلختر و سهمگینتر در افغانستان باشد. برخی منابع بینالمللی برآورد میکنند که ولایت خراسان داعش از 500 نفر تا چند هزار نفر نیرو دارد که بخشی از آنها از سال 2015 از طالبان جدا و به داعش پیوستهاند.
یک سری عوامل احتمالا باعث ریزش بیشتر نیروهای تندروتر داخل طالبان و پیوستن آنها به داعش در آینده نزدیک شود؛ از جمله نارضایتی تعدادی از این نیروها از مذاکرات و توافق طالبان با آمریکا، ناخرسندی از اظهارات اعلامی برخی رهبران آن پس از سلطه بر کابل و شهرهای بزرگ در مورد اتخاذ رویکردی متفاوت از گذشته در سیاست داخلی و خارجی که برخی از آن به عنوان تغییر رفتار طالبان یاد میکنند و همچنین نوعی اعتراضات پنهان در بخشی از بدنه طالبان نسبت به تاخیر در اعلان "امارت اسلامی" و تلاش برای تشکیل شورای مشورتی.
هر چند طالبان از سازمان یافتهترین گروههای مسلح در افغانستان و سطح منطقه است، اما واقعیت این است که با سلطه کامل بر قدرت و پایان حضور "دشمن آمریکایی و خارجی" در افغانستان با چالشهای درونی سختی مواجه خواهد شد که یکی از برآیندهای آن میتواند ریزش بیشتر نیروهای آن و پیوستن آنها به داعش باشد. به هر حال چه تغییری تاکتیکی باشد یا واقعی، بخشی از رهبران عالی رتبه طالبان در نتیجه مراودات و ارتباطات خارجی و سفرهای متعدد دیدی نسبتا بازتر در مقایسه با بدنه و رهبران میانی آن نسبت به قضایای داخلی و خارجی پیدا کردهاند که بدنه تند طالبان آن را بر نمیتابد.
لب کلام این که خطر گسترش داعش در افغانستان جدی است و همین به عنوان یک متغیر تاثیرگذار میتواند الزاماتی را برای داخل افغانستان و منطقه به دنبال داشته باشد و معادلات در حال شکل گیری را دستخوش تغییراتی جدی کند. این متغیر با توجه به خطرات منطقهای آن برای کشورهای پیرامونی در صورت تسلط سرزمینی داعش بر بخشی و لو اندک از افغانستان میتواند قسمی از همکاری با طالبان را بر نه تنها کشورهای منطقه بلکه قدرتهای بینالمللی تحمیل کند و از این دریچه رفته رفته نگاهها از طالبان به سمت گروه بسیار خطرناک داعش معطوف شود و در نتیجه همین همکاریهای احتمالی با طالبان، این گروه به عنوان قدرت مسلط بر افغانستان نوعی مشروعیت منطقهای و بینالمللی را از کانال جنگ با داعش کسب کند.
سخنان امشب ژنرال کنت مکنزی رئیس ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا (سِنتکام) در منطقه در خصوص همکاری با طالبان در برابر این حملات و دادن اطلاعات به آنها برای مقابله با حملات دیگر موید این مدعاست.
فعلا نمیتوان پیش بینی دقیقی نسبت به آینده افغانستان داشت و باید دید در هفتهها و ماههای پیش رو چه اتفاق یا اتفاقاتی خواهد افتاد.
#صابر_گل_عنبری
🔺 نعش نیمه جان برجام بر دوش تسای کرج!
کاهش تنش میان ایران و آژانس بین المللی انرژی اتمی تنها چند هفته بیشتر دوام نیاورد و دوباره اتهامات متقابل و تنشها بالا گرفته است. آژانس بینالمللی انرژی اتمی میگوید ایران با ممانعت از جایگزینی دوربینهای آسیب دیده مجتمع تسای کرج، توافق اخیر با رافائیل گروسی به طور کامل اجرا نمیکند و تهران هم تاکید میکند که تسای کرج مشمول توافق نبوده است. صرف نظر از صحت و سقم این ادعاها، اما آنچه قابل تامل است، واکنش سریع آمریکا و تروئیکای اروپایی به این قضیه است.
به نظر میرسد این واکنش سریع و نسبتا تند قبل از ارتباط آن با موضوع تسای، نوعی واکنشی غیر مستقیم به تاخیر بازگشت ایران به میز گفتگوهای وین است. از این رو که طرفهای غربی مذاکرات پس از توافق اخیر میان ایران و آژانس، آن را سیگنالی مثبت از جانب تهران برای بازگشت به مذاکرات تلقی کردند و منتظر گشایشی در این خصوص در سفر وزیر خارجه ایران به نیویورک بودند، اما این اتفاق نیفتاد و ایران حاضر به برگزاری نشست کمیسیون مشترک برجام در سطح وزرای خارجه نشد و صرفا به نشستهای دو جانبه اکتفا کرد؛ البته دلیل آن نیز روشن است و آن این که دولت ایران هنوز شرایط را برای از سرگیری مذاکرات وین مناسب نمیداند و به دنبال خرید زمان با دو انگیزه است؛ نخست تقویت هر چه بیشتر برگههای هستهای خود قبل از مذاکرات و دوم هم پیشبرد پیش شرطهایی است که مطرح کرده است؛ به ویژه در ارتباط با آزادسازی بخش مهمی از منابع مالی بلوکه شده. اما با وجود وعدههای آمریکا، این مساله با مسائل دیگری گره خورده است.
اما در آن سو به نظر میرسد که آمریکا و اروپا احساس میکنند ایران به آنها رکب زده است و توافق با آژانس نه پالسی در جهت آمادگی برای ازسرگیری مذاکرات وین، بلکه صرفا با هدف جلوگیری از صدور قطعنامه در شورای حکام آژانس و خرید زمان بیشتر بوده است. از این جهت اختلاف نظر میان ایران و آژانس درباره توافق پیشگفته به عنوان محملی در جهت ایجاد فشار برای ممانعت از کسب زمان بیشتر و از سرگیری سریع مذاکرات مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. به موازات آن نیز اقداماتی برای تشدید تحریمها و توقف اخلال چین در روند تحریمها با تداوم خرید نفت از ایران شروع شده است.
اما درباره مجتمع ساخت قطعات سانتریفیوژهای تسای کرج به نظر میرسد که تداوم تحقیقات قضایی و امنیتی در این مجتمع به دلیل خرابکاری تیر ماه، محمل اصلی مخالفت با نصب دوربینهای جدید در آن نیست، بلکه گویا ایران با این مخالفت خود به دنبال اهرمسازی از این مساله و ممانعت از نظارت آژانس در تاسیسات آسیب دیده در جهت جلوگیری از تداوم حملات خرابکارانه اسرائیل علیه تاسیسات هستهای است؛ به این معنا که از یک طرف آمریکا، اروپا و آژانس را به واکنش به این حملات وادار کند و از طرف دیگر آنها را به فشار بر اسرائیل برای توقف این خرابکاریها در آینده وادار کند. این نکته در گفتگوی دیشب کاظم غریب آبادی با شبکه خبر مشهود بود. اما بعید است که طرفهای پیشگفته به الزامات این پیام ایران تن دهند. کما این که از آن طرف نیز اسرائیل که مترصد هر فرصتی برای افزایش اختلافات و تنشها میان ایران و سه طرف آمریکا، اروپا و آژانس است، احتمالا برای ادامه اقدامات خرابکارانه خود وسوسه میشود تا از این طریق همکاری میان ایران و آژانس را بیشتر کاهش دهد و به تبع آن، دولت آمریکا و تروئیکای اروپایی را تحریک و آنها فشارهای خود را بر ایران افزایش دهند.
به هر حال، هر چه زمان بیشتر میگذرد هدف احیای برجام برای همه طرفها تحققنیافتنیتر میشود و باید دید ظرف دو ماه آتی مذاکرات از سر گرفته خواهد شد یا خیر؟ اگر این اتفاق نیفتد احتمال مختومه شدن مذاکرات برای احیای برجام به صورت جدیتری قوت خواهد گرفت. تازه اگر هم مذکرات در این دو ماه اکتبر و نوامبر دوباره شروع شود، رسیدن به توافق دشوارتر از هر زمانی خواهد بود و باید دید دو طرف اصلی مذاکرات به سطحی از توافق برای احیای برجام و لو به شکل جزئی میرسند. این مساله از آن جهت است که رسیدن به توافق جامع چندان محتمل نیست.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 بازگشت به "پیشرفت" در وین؟!
دور هشتم مذاکرات از دوشنبه شروع شده است؛ اما هنوز روشن نیست که در پشت پرده مذاکرات چه میگذرد. گفته میشود که فضای مذاکرات "مثبت و رو به جلو" است و از حصول "پیشرفتهایی" خبر میدهند. این در حالی است که همچنان مبنای مذاکرات در ابهام است. در حالی که طرف ایرانی از اضافه شدن پیشنهادهای ارائه شده در دو موضوع رفع تحریمها و مسائل هستهای و به تبع آن دستیابی به "سندی مشترک و جدید" به عنوان مبنای مذاکراتی سخن میگوید که نماینده روسیه دیروز در گفتگو با مجله فارین پالیسی آمریکا گفته است که مذاکره کنندگان پذیرفتند که مذاکرات را بر مبنای پیشنویسهای دور ششم آغاز کنند.
در آن سو هم آمریکا و اروپا مدام هشدار میدهند که زمان برای احیای برجام رو به اتمام است و مذاکرات چند هفته بیشتر نمیتواند ادامه پیدا کند. در کنار آن نیز برخی منابع از ضرب الاجل آمریکا و اروپا حداکثر تا پایان ژانویه یا اوایل فوریه میگویند.
فارغ از این که چنین ضرب الاجلی "ساختگی" باشد یا نه، اما اظهارات اخیر انریکه مورا هماهنگ کننده مذاکرات مبنی بر این که تنها چند هفته فرصت وجود دارد نه ماهها، معطوف به همین بازه زمانی تا پایان ژانویه است.
در این میان، سخنان میخائیل اولیانوف نماینده روسیه در مذاکرات قابل تامل است. وی گفته است که روسیه و چین، ایران را به کوتاه آمدن از برخی خواستههای خود متقاعد کردهاند. اولیانوف دقیقا مشخض نکرده است که این خواستهها کدام بودند. اما از فحوای مصاحبه این گونه بر میآید که همان مبنا قرار دادن پیشنویسهای قبلی است و این که مذاکرات صرفا متمرکز بر موضوع تحریمها نباشد.
آنگونه که از سخنان مورا هم پیداست، با اضافه شدن پیشنهادهای ایران به پیشنویسهای قبلی موافقت شده است. اما این اضافه شدن نه به معنای موافقت با این پیشنهادها بلکه بررسی آنهاست و همین موجب افزایش پرانتزهای باز در متون طی دور هفتم مذاکرات شد و علی باقری کنی مذاکره کننده ارشد ایران نیز در پایان دور هفتم گفت که موارد اختلافی جدید به موارد قبلی اضافه شده است. به این معنا که مسائل اختلافی بیشتر شد.
اما اولیانوف در گفتگوی خود با فورین پالیسی ادبیاتی بسیار خوشبینانه به کار برد که از زمان از سرگیری گفتگوهای وین در 29 نوامبر بسیار محتاطانه سخن میگفت. او به این مجله آمریکایی گفته است که شانس دستیابی به توافق بسیار بالا است.
به هر حال، جمعبندی نگارنده از مجموع مواضع طرفهای مختلف و گفتههای برخی منابع این است که مذاکرات در دور هشتم تازه به سطح پیشرفت در دور ششم نزدیک شده است؛ به این معنا که نوعی بازگشت به پیشرفت حاصله در دور ششم در حال رخ دادن است. البته این مسیر از دو روز آخر راند هفتم آغاز شد؛ زمانی که طرفهای مختلف با نرمشی که طرف ایرانی از خود نشان داد، به پیش نویس مشترکی درباره مسائل هستهای رسیدند که مبنای مذاکرات درباره این مساله است و گفته میشود که به پیشنویس ژوئن خیلی نزدیک است. البته این در حالی است که تیم جدید ایران با تاکید بر اولویت رفع تحریمها، مذاکرات را آغاز کرد؛ اما گویا هنوز متن مشترک در این باره کاملا آماده نشده است.
در همین حال نیز مدتی است که دیگر کلید واژه "رفع همه تحریمها" در اظهارنظرهای مقامات ایرانی جای خود را به "رفع تحریمها" داده است و شاهد یک نرمش اعلامی هستیم و روشن نیست که آیا مقرون به ترجمانی اعمالی هم خواهد بود؟ یا این که رفتار پیشدستانه با انگیزه صرفا جلوگیری از مقصر معرفی کردن ایران در صورت شکست مذاکرات است؟ در عین حال نیز رفتار دولت نیز حکایت از پیام روشنی در جهت دستیابی به توافق یا شکست مذاکرات نیست. از این منظر که به عنوان مثال طرح ریزی بودجه 1401 و ترسیم افق رشد اقتصادی 8 درصدی در سایه تداوم تحریمها و بدون فروش نفت در سطح بالا امکان پذیر نیست و ترسیم این دورنما میتواند حاکی از این باشد که دولت مبنا را بر حصول توافق گذاشته است. اما در عین حال، حذف ارز 4200 در این شرایط سخت و همچنین افزایش مالیاتها و برخی اقدامات احتمالی دیگر حکایت از این دارد که دولت به رفع تحریمها خوشبین نیست و درصدد ایجاد منابع برای رتق و فتق امور کشور است.
خلاصه اگر فرض را بر این بگیریم که پیشرفت حاصله در مذاکرات نزدیک به پیشرفت ژوئن است، باید دید که سرنوشت همان 10 تا 20 درصد مسائل باقیمانده که حساستر از همان 80 درصد حل شده در شش دور قبلی هستند، چه خواهد شد. طی این چند روز که تا حدودی سرعت مذاکرات افزایش یافته است. تا ببینیم چه میشود؟
واقعیت این است که دلایل زیادی برای به شکست كشاندن مذاکرات و تنها یک دلیل عمده برای موفقیت آن وجود دارد و آن هم "نگرانیها از پیامدهای سخت این شکست" و همین میتواند انگیزه کافی به دو طرف اصلی مذاکرات برای رسیدن به یک توافق و لو در دقیقه نود بدهد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 آقای وزیر، کجا وقت سفر است!
امروز وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران در حالی طی «سفری سه روزه» عازم هند شد که افکار عمومی کشورهای عربی و اسلامی به شدت از اهانت دو مقام حزب حاکم هند به پیامبر اسلام دلخور و رنجور است و هنوز فراخواندن سفرای هند در پایتختهای عربی و اسلامی، واکنشها در شبکههای ارتباط جمعی و اعتراضات مسلمانان هند ادامه دارد.
برکناری این دو مقام حزب نارندرا مودی چیزی از احساسات ضد هندی به خاطر این اهانت نکاسته است و دلیل آن هم از یک سو خودداری دولت و حزب حاکم بهاراتا جانایتا از عذرخواهی و از سوی دیگر، تداوم سرکوب جامعه مسلمان این کشور است. همچنین، وزارت خارجه هند امروز طی بیانیهای به جای تلاش برای آرام کردن اوضاع، به بیانیه سازمان همکاری اسلامی و اعتراضات کشورهای اسلامی اعتراض و آن را «توجیه ناپذیر» خواند.
در نتیجه این رفتار و تداوم اعتراضات، تحریم کالاهای هندی از کویت در همسایگی جنوبی ایران و کشورهای دیگری کلید خورده است.
واقعیت این است که اطلاعی از عزیمت امیرعبداللهیان به دهلینو نداشتم تا این که یک دوست لبنانی عروب پیام داده و باتعجب صحت و سقم خبر سفر ایشان را جویا شد. بعد از جستجویی در کانالهای خبری متوجه شدم که خبر سفر صحت دارد.
در یک گروه دیگر که کنشگران و روزنامهنگارانی از کشورهای دور و نزدیک عربی و غیر عربی حضور دارند، وقتی دوستی خبر سفر را فوروارد کرد، چند واکنش منفی به ویژه از جانب یک کنشگر مالیزیایی به دنبال داشت.
احتمالا نیز این سفر در ساعات و ایام پیش رو بحثی پرمناقشه را در فضای مجازی منطقه برانگیزد.
احتمالا در توجیه سفر گفته شود که از قبل برنامه ریزی شده و دیروز هم سفیر هند به وزارت خارجه به نشانه اعتراض و خشم فراخوانده شده است، اما اتفاقا سفر در این بازه زمانی نقض غرض این فراخواندن است و احتمالا این پرسش مطرح شود که این چه ابراز انزجار و خشمی است که یک روز هم دوام نداشت.
چند سال پیش وقتی محمد بن سلمان ولیعهد عربستان به هند سفر کرد یادم هست چگونه رسانههای داخلی او را متهم به بیتوجهی به مشکلات و اقدامات نژادپرستانه هندوهای تندرو علیه جامعه مسلمانان هند کرده و انتقاد کردند؛ در حالی که نه محمد بن سلمان و نه پادشاهی عربستان داعیه امتگرایی و راهبری جوامع مسلمان و «مسائل اسلامی» را ندارند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 کدام مذاکرات از سرگرفته میشود؟
از سرگیری مذاکرات، پربسامدترین گزارهای است که این روزها شنیده میشود. اما کدام مذاکرات؟ مذاکرات وین که نیست؛ چون همچنان که جوزپ بورل نیز گفته است مذاکرات جدید در چهارچوب گروه 1+4 نیست و صرفا میان آمریکا و ایران با میانجیگری کمیسیون سیاست خارجی اتحادیه اروپاست. اساسا هم مذاکرات وین تمام شده و مسالهای میان ایران و گروه یاد شده باقی نمانده است و مسائل باقیمانده بین ایران و آمریکاست.
به این معنا که مذاکرات وین فیصله یافته و قرار نیست از سرگرفته شود. اما شاید گفته شود که مذاکرات دوحه هر چند با چهارچوب دیگری است، ولی در امتداد مذاکرات پایان یافته وین و در یک راستاست و از این رو، سخنی به گزافه نیست که گفته شود مذاکرات از سرگرفته شده است. اما باز این گزاره "از سرگیری مذاکرات" درست به نظر نمیرسد؛ به این علت که در همین نزدیک به چهار ماه وقفه مذاکرات وین، و در امتداد آن، مذاکرات غیر مستقیم میان ایران و آمریکا با میانجیگری اتحادیه اروپا در جریان بوده است و به قول وزیر خارجه ایران به صورت هفتهای دو طرف از طریق این مکانیسم در حال مذاکره و رد و بدل کردن پیام بودهاند.
با این توصیف، تنها اتفاقی که افتاده است این که مذاکرات غیر مستقیمی که از پایتختهای دو کشور ایران و آمریکا از کانال انریکی مورا و جوزپ بورل به شیوههای مختلف ارتباطی طی این چهار ماه در امتداد مذاکرات وین دنبال میشده است، اکنون قرار است همین مذاکرات غیر مستقیم با انتقال طرفهای آن به یک مکان جغرافیایی واحد (دوحه) تداوم یابد و تفاوت آن با مذاکرات غیر مستقیم از راه دور طی این چهار ماه در این است که طرف میانجی یعنی انریکی مورا حضوری با دو طرف گفتگو ایرانی و آمریکایی امکان دیدار و گفتگو پیدا میکند و پیامها را به جای این که تلفنی یا ایمیلی مکتوب میان آنها جابجا کند، حضوری این کار را انجام میدهد و البته همین امر هم به تسهیل ماموریت او و سرعت عمل مذاکرات کمک میکند.
اما اکنون پرسش کانونی این است که انتقال مذاکرات غیر مستقیم از راه دور در نزدیک به چهار ماه گذشته به یک مکان (دوحه) به چه معناست؟ پاسخ به این پرسش از دو احتمال خارج نیست: نخست این که احتمالا "پیشرفت قابل توجهی" در جهت حل و فصل مسائل باقیمانده در مذاکرات غیر مستقیم در دو هفته اخیر پس از تصویب قطعنامه ضد ایرانی در شورای حکام اتفاق افتاده است که میطلبید مذاکرات غیر مستقیم در یک فاصله نزدیک به سرعت پیگیری شود تا این پیشرفت منتهی به توافقی کامل در خصوص این مسائل شود تا مقدمات بازگشت به وین و امضای توافق نهایی حاصل شود. احتمال دوم هم این است که پیشرفتی بزرگ حاصل نشده و سه طرف ایرانی، آمریکایی و اروپایی صرفا برای مهار تنشهای اخیر و دمیدن روحی تازه به کالبد دیپلماسی به امید یافتن راه حلی درباره اختلافات باقیمانده تصمیم گرفتهاند مذاکرات غیر مستقیم «از نزدیک» دنبال شود. البته در این راستا هم چندان دور از ذهن نیست که مذاکرات در لحظهای مشخص شکل مستقیمی هم به خود بگیرد. قطر از طرفهایی بود که طی چند ماه اخیر مدام برای جمع کردن دو طرف پشت میز مذاکره مستقیم تلاش و رایزنی کرده است و انتخاب آن به عنوان محلی برای تداوم مذاکرات غیر مستقیم میتواند در این راستا هم قابل تامل باشد.
نگارنده خود احتمال دوم را ارجحتر میداند و بر این باور است که پیگیری مذاکرات غیر مستقیم در یک مکان فعلا معطوف به تحقق "پیشرفت بزرگ" در یکی دو هفته اخیر در جهت حل مسائل باقیمانده و در دسترس قرار گرفتن توافق نیست. از اظهارنظرهای "مذاکراتی" دو طرف ایرانی و آمریکایی طی ساعات گذشته و انداختن توپ به زمین یکدیگر به نظر میرسد که هر طرفی تلاش میکند این گونه به دیگری القا کند که از خواسته خود کوتاه نمیآید و طرف مقابل باید تصمیم لازم را بگیرد. این نشان میدهد که هنوز اختلافات بنیادین پابرجاست. بورل شنبه شب گذشته در گفتگو با رسانههای خارجی در تهران آنها را "سیاسی" خواند و گفت که نمیداند که آیا دو طرف بر این "مشکلات سیاسی" فائق میآیند یا نه.
اما با این وجود، ناگفته نماند که سفر و پیامی که جوزپ بورل با خود به تهران آورد و گویا متضمن وعدههایی از جانب آمریکا بوده است، گویای تحقق "پیشرفتی جزئی" است که میتواند مقدمهای برای "پیشرفتی بزرگ" در جهت حل و فصل مسائل باقیمانده در مذاکرات دوحه باشد که قاعدتا نباید زیاد به طول بینجامد. حالا باید منتظر ماند و دید که آیا انتقال مذاکرات غیر مستقیم از راه دور به مکانی واحد و پیگیری آن از فاصله نزدیک میتواند تحت تاثیر تنشهای اخیر و نگرانی از پیامدهای شکست دیپلماسی، موجب حل و فصل اختلافات باقیمانده شود یا خیر.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺معنای آنچه گذشت!
صرف نظر از این که امروز در اصفهان چه اتفاقی افتاده است، اما شکل واکنش اسرائیل و ایران به آن بیانگر سه نکته مهم است:
نخست این که چنان که قبلا نیز نگارنده پیش و بعد از پاسخ ایران تاکید داشت، هیچ طرفی به دلیل هزینههای گزاف جنگ، به دنبال آن نیست و قرار نیست جنگی رخ دهد و به طرق مختلف تلاش میشود که اوضاع به این سمت پیش نرود.
دوم این که نوع مواجهه دو طرف با اتفاقات امروز نشان میدهد که این دور از تنش نظامی شدید، کنترل شده و کنش واکنشهای دو سویه پس از حمله به سفارت ایران در دمشق فعلا به پایان رسیده و به احتمال زیاد بعید است که دیگر اسرائیل در آینده دست به حملهای مستقیم در واکنش به پاسخ اخیر ایران بزند.
سوم این که آینده به احتمال زیاد آبستن شروع دور تازهای از جنگ غیر مستقیم در اشکال مختلف است. از این رو، چنان که قبلا نیز عرض شد، اسرائیل به احتمال زیاد تلاش خواهد کرد بیشتر از گذشته بر روی خرابکاری علیه تاسیسات حساس ایرانی و همچنین ترورهای غیر مستقیم متمرکز شود.
#صابر_گل_عنبری
🔺رمزگشایی از یک تماس!
هیثم بن طارق سلطان عمان امروز با مسعود پزشکیان رئیس جمهور ایران تماس گرفت.
از چند جهت این یک تماس عادی نیست و عواملی آن را متمایز و واجد اهمیت و معنا و مفهوم خاصی میکند؛ نخست شرایط بسیار حساس و خطیر منطقه و بالا گرفتن تهدیدهای اسرائیل علیه ایران و چه بسا شروع شمارش معکوس برای یک ماجراجویی نظامی است.
دوم این که عمان همواره یک رابط کلیدی میان آمریکا و ایران بوده و در بزنگاههای حساس در رد و بدل کردن پیامهای مهم و تلاش برای کاهش تنش نقشآفرینی کرده است که در مواردی موفق بوده و در مواردی ناکام.
سوم این که سابقه نشان میدهد که سلطان عمان زیاد اهل تماس گرفتن نیست؛ مگر این که مساله مهمی در میان باشد. در همین یک سال اخیر از ژانویه تاکنون اگر تماسهای تلفنی در اعیاد با برخی رهبران دول عربی و اسلامی را مستثنی کنیم، کلا دو تماس تلفنی گرفته است؛ نخست با نخست وزیر کانادا در سپتامبر گذشته و البته آن هم گویا در پاسخ به تماس تلفنی ترودو در ژانویه بوده؛ و تماس دیگر هم امروز با رئیس جمهور ایران بوده است.
چهارم این که وزیر خارجه ایران دیروز در مسقط بود و اگر یک امر نسبتا مهم هم در میان بود باید دیروز با عراقچی طرح میشد. اکنون باید دید در این فاصله چه عامل و «امر خیلی مهمی» حادث شده است که سلطان عمان را بر آن داشته تا خود با پزشکیان تماس بگیرد و طرح موضوع کند.
مجموعه این عوامل، تماس را حائز اهمیتی ویژه میکند و حس کنجکاوی را برای رمزگشایی از آن بر میانگیزد.
متن خبر منتشر شده در سایت ریاست جمهوری ایران و خبرگزاری سلطنت عمان هم کلیاتی بیش نیست و بین سطور آن هم چیزی دندانگیر ندارد.
چند احتمال را میتوان درباره محتوای این تماس تلفنی مطرح کرد:
نخست این که پای یک ابتکار عمانی در لحظات آخر قبل از یک تنش جدی نظامی در منطقه برای آرامسازی اوضاع منطقه در میان است و پیشبرد آن مستلزم تماس و مداخله از خود سلطان هیثم بوده است. در این صورت عمان یا قبلا با آمریکا مذاکراتی داشته یا خواسته است که ابتدا واکنش ایران را بسنجد.
احتمال دوم این که خود پادشاه عمان نظر به حساسیت اوضاع و ارتباط نزدیک با آمریکا به یک جمعبندی درباره امکان خروج اوضاع منطقه از کنترل و وقوع یک جنگ رسیده و با توجه به دوستی دیرینه کشورش با ایران خواسته باشد، نگرانی جدی خود را در این موقعیت دشوار به اشتراک بگذارد.
اما احتمال سوم این که ایشان حامل یک پیام «جدی و مهم» از جانب آمریکا برای ایران بوده است. در این صورت چه پیامی؟ آن هم در لحظاتی قبل از اقدام احتمالی اسرائیل که مشخص نیست به کجا خواهد انجامید. آیا آمریکا پیام هشدار فرستاده است؟ که مثلا ایران پاسخی به اسرائیل ندهد؟
یا هشداری درباره تعرض به منافع و نیروهای آمریکا در منطقه؟ بعید است انتقال این دست پیامها در سطح سلطان عمان باشد.
یا مثلا پیام فرستاده باشد که ما اسرائیل را از هدف قرار دادن تاسیسات هستهای و نفتی منصرف کردیم و اگر زد شما هم بیخیال شوید تا اوضاع از کنترل خارج نشود؟
آیا آمریکا خواسته است که پیشنهادی «مهم» را برای کاهش تنش به واسطه سلطان عمان منتقل کند؟
در این صورت، این پیشنهاد چیست؟ وعده توافق آتش بس فراگیر در منطقه؟ در ازای چه چیز؟ اگر واکنش نشان ندهید چنین و چنان میکنیم؟
یا ممکن است پیشنهاد خودداری اسرائیل از پاسخ در مقابل دادن امتیازاتی مهم به آن به ویژه در جنوب لبنان مطرح باشد؟
هر چه فکر میکنم ظاهر امر نشان نمیدهد که طرف مقابل «فعلا» آماده توافق باشد و باطن امر را هم ما بیاطلاعیم.
اما میتوان تماس سلطان هیثم را صرف نظر از محتوا بخشی از دیپلماسی کلان آمریکا برای جلوگیری از خروج اوضاع از کنترل در آینده نزدیک دانست.
آنچه گفته شد صرفا گمانهزنی درباره یک تماس پرمعنا در موقعیتی پرخطر در سایه فقدان دادههاست.
#صابر_گل_عنبری
🔺دمشق در آستانه سقوط؟!
گروههای مسلح در سوریه امروز با پیشروی چشمگیر در جنوب و سیطره بر درعا و سویدا و مناطق مهم دیگری و دور زدن حمص تقریبا به 10 کیلومتری دروازه جنوبی دمشق رسیده و از شمال، جنوب و تقریبا شرق در حال تنگ کردن حلقه محاصره پایتخت سوریه هستند. منابعی نیز از ورود نیروهای مخالفان به شهر حمص خبر میدهند.
در همین حال با تداوم پیشروی گروههای مسلح نیز خبر میرسد که در مناطقی مانند معضمهالشام در حومه دمشق معترضان به خیابان آمده و دست به تظاهرات علیه دولت سوریه زدهاند. همچنین بنا به اعلام دولت عراق، 2 هزار نیروی نظامی ارتش سوریه با تجهیزات نظامی خود به اراضی عراقی فرار کردهاند.
آنچه امروز نیز این پیشرویها را تسهیل کرد، فروپاشی گستردهتر خطوط دفاعی ارتش سوریه و فرار نیروهای آن در محورهای مختلف است.
در حالی که دمشق در آستانه سقوط قرار گرفته است امروز نشست وزرای خارجه عضو فرایند آستانه در دوحه برگزار شد و سه کشور درباره گفتگو میان دولت سوریه و مخالفان به توافق رسیدند؛ گفتگویی که یک طرف آن در حال سقوط است و طرف دیگر نیز تمام توان خود را تا سرنگونی نظام سوریه بر میدان گذاشته و بسیار بعید است که در این شرایط با گفتگو موافقت کند؛ مادامی که به این شکل سوار بر اسب مراد خود شده و برای حذف طرف رسمی میتازد.
اگر هم فرضا گفتگویی شکل بگیرد، بستگی به میزان مقاومت دمشق دارد؛ به نحوی که تصرف آن به امری زمانبر تبدیل شود؛ اما در سایه وضعیت ارتش سوریه و تسلیم و فرار تعداد زیادی از عناصر آن و ... بعید است که نظام سوریه در دمشق هم بتواند برای مدت زمان زیادی در برابر حملات مخالفان دوام بیاورد.
اما با سقوط دمشق و نظام سوریه، دیگر کلیت مسار آستانه سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود و موضوعیت خود را از دست میدهد. کما این که چون ایران در صورت سقوط نظام حاکم، دیگر متحدی در میدان سوریه ندارد، اگر هم در آینده گفتگویی درباره سوریه و آینده نظام سیاسی آن تشکیل شود، به عنوان زیاد آن گفتگو در فرمت دیگری و بینالمللی خواهد بود و بعید است که تهران فرصت حضور فعالی در آن داشته باشد.
آنچه در این میان قابل توجه و تامل است، پیوستهای مهم مهاجمان است؛ چه رسانهای چه اقتصادی چه اداری و مدیریتی و غیره. ابعاد پیوست رسانهای در دو بعد داخلی و خارجی تقریبا در این چند روز روشن شده است، اما در دیگر پیوستهای اقتصادی و مدیریتی نیز به عنوان مثال پس از سیطره بر شهر و منطقهای تیمی برای مدیریت آن مستقر میشود و با فراخواندن همان کارکنان قبلی تلاش میکند که خدمات اساسی بهبود پیدا کند. در این راستا نیز در شهرهای حلب و حماه به دنبال حل بحران برق هستند.
همین خود نشان میدهد که حمله شروع شده از 27 نوامبر گذشته تاکنون با برنامهریزی کامل و جامعی صورت گرفته و چنین برنامهریزی نیز از توان این گروهها خارج است و همین پیوستها حداقل بیانگر نقش گسترده ترکیه در طرحریزی است.
اکنون باید دید در دمشق چه اتفاقی میافتد و بعد از سقوط احتمالی، پرسش کانونی درباره آینده سوریه و تاثیر آن بر نظم خاورمیانه با توجه به ابعاد منطقهای خواهد بود.
با این حال این پرسش همچنان مطرح خواهد بود که پشت تحولات کنونی سوریه چه زد و بندی و میان چه طرفهایی صورت گرفته است.
#صابر_گل_عنبری