🔴 میگن ما زدیم..! - وسط مهمونی تلفنم زنگ میخوره: + ممدسین سلام یه پیشنهاد دارم: - چیه؟ داداش؟ امروز خیلی بارون میاد. بریم آب گرفتگی معابر شهر رو رفع کنیم؟ + نه، ایذه روایت متناقضه میگن ما زدیم! - ما زدیم؟ + کِی بریم؟ امشب یا فردا؟ - بذار خبر میدم، فقط تنها برم؟ + نه بایکی از بچه ها. -فقط یه کاریش کن راهنمایی بده، من اولین بارمه دارم میرم تو دهن جنگ، اون جواد که میره پوست کلفت کرده. + باشه نترس. - داداش اگه ما زده باشیم چی؟ + میگیم عبایی نداریم. - تلفن رو قطع میکنم. به سختی همسرم رضایت میده. کمی ریش پرفسوری و تغیر چهره تا جمع و جور‌کنم. حوالی ساعت ۱۵ جمعه ۲۷ آبان با علی حرکت کردیم علی دیوونه بحرانه. روی نقشه نزدیک هزار کلیومتر با ماشین علی باید طی کنیم. هیچی از ایذه نمیدونیم. دست به سرچ میشم. فیلم و عکس‌های مراسم کیان و نگاه می‌کنیم. تعجبمون بیشتر میشه. فالورهای صفحه مادر #کیان_پیرفلک نزدیک به ۲۰۵ کا شده، درخواست فالو مارو قبول نکرده اما خیلی عجیبه. سعی میکنم با بچه های فعال ایذه ارتباط بگیرم. فورا زنگ میزنم به یکیشون؛ داریم میایم سمت ایذه. اوضاع چجوره؟ + والا راستیت هنوز مشخص نشده، اینجا روایت متناقضه. روایت قطعی نیست اما، تحلیل‌ها میگن ما نزدیم. - به غفاریِ عدالت طلبِ خوزستان زنگ میزنم: الو....‌الو صدا قطع و وصل میشه.... صدای تیراندازی از پشت تلفن شنیده میشه،غفاری یک‌کلمه پهباد میگه و تلفن قطع میشه. یه نیگاهی به علی میندازم کجا داریم میریم؟ - محمدرضا که از ما جامونده بود؛ تماس میگیره. ۲‌ساعت مونده برسیم داداش. + مراقب باشین. - خبر نداری ایذه درگیریه‌ هنوز. - کم کم خوابم‌ میبره. علی یک تنه‌پشت فرمون قرص نشسته. سپردم رسیدیم صدام کنه... #اختصاصی_کف_میدون #روایت_ایذه #خبر_نگار_کف_میدون #محمد_حسین_جعفریان 🔺کفِ میدون باش🔻 ✅https://eitaa.com/joinchat/44630220C2a1d33dcd9

🔴 مستعد سقوط ! ‌ +پاشو رسیدیم فیلم بگیر،پاشو لااقل اگر تیر‌خوردیم خواب نمونی... -حوالی ساعت ۳شب به #ایذه رسیدیم.نورهای زرد اوایل شهر با ترکیب مه،حس یک شهر جنگی ترسناک رو به ما میده. غفاری گفته بود توکوچه پس کوچه‌ها نرید از خیابون اصلی بیاین وارد جای غریبه‌ای شدیم،ماشین‌ها اکثرا بخاطر هوای گرم ایذه شیشه دودی غلیظ هستن البته کمی هم پشتشون بالاتره. هر لحظه حس ترسمون بیشتر می‌شه ماشینم دل دل میکنه،شاید پشت هر چراغ قرمز،دیگه راه نره گیربکس ماشین از اصفهان صدا میداد. محل اسکانُ پیدا میکنم.شروع به حال و احوال با غفاری ‌میکنم: -چخبر؟ +امشب که زنگ زدید درگیری مسلحانه بود.دوباره امشب بیمارستان برای چند ساعت سقوط کرده بود. یه چرخی توو سطح خیابان زدم. صبح هم سه تا از بچه‌های اهواز که ا‌ومده بودند تو مراسم تشییع دوربینشون رو شکستند! هرکسی میاد دو سه روز می‌مونه میره. روایت‌ها هم تناقض داره. من فردا میرم سمت اهواز -غفاری اطلاعات کپسولی رو به ما داد و‌خوابیدیم. ماشین علی تعمیرکار لازمه. باهم میریم توو شهر دور بزنیم... #ایذه شهر‌ کوچیکیه و متشکل از چند طایفه‌ بزرگ و مردم خوبی داره. اینجا طیف غالب شیعه‌اند. اما دو تا غریبه،به زودی شناسایی میشن و کم کم مارو چپ چپ نگاه می‌کنن،بیشتر نمی‌تونیم ‌بیرون بمونیم. حوالی ساعت ۱۶ با یکی از محلی‌ها به نام لطیف قرار گذاشتیم. لطیف سر تایم میرسه،خیلی نمیشناسمش! یواشکی دوربین گوشیم رو روشن میکنم لطیف شروع به صبحت کردن میکنه:از اول کرونا ماسک نزدم ولی این چند روزه ۲۴ساعته ماسک رو صورتمه! پیج قیام ایذه مشخصات بچه‌های مذهبی‌رو میذاره و یه سری سلاح به دست به خونه‌ها حمله میکنن. سند هم داری؟ فیلماشو دارم،الان نشونتون میدم. +ترکیب لیدرها هم تو معابر اینطوریه که یک‌نفر با کوله پشتی یه تیم هفت هشت نفری رو تامین سلاح‌ میکنه! -اینا کی اند مگه؟ مسلح اند؟ +خب سلاح اینجا قیمتی نداره. این شهر بخاطر قومیت‌ها و عشایر، مسلح کم نداره اما از روستاهای اطراف هم میان. ایذه نزدیک ۵۰۰ تا روستا داره و محرومه. حتی من آدرس کسایی که سلاح‌درست می‌کنند هم دارم. -محروم چرا؟ +خب #ایذه رو بهش میگن موزه‌ رو باز، پر از جاهای تاریخی و باستانیه. کلی استعداد داریم تو حوزه‌های مختلف، کشتی،هنرهای تجسمی و غیره ولی توجهی بهش نمیشه... ایذه رو گسلای فرهنگی زیادی خوابیده. یه جورایی تبعیدگاهه. هرکسی رو که میخوان تبعید کنن میارن اینجا... نصف بیشتر مردای ما بیکارن،شهر هر لحظه مستعد سقوط و شلوغیه. -ما میخوایم امشب بریم محل حادثه رو ببینیم، شهر امنه؟ +والا...بذارین مرتضی بیاد باهم بریم. #روایت_ایذه #اختصاصی_کف_میدون #خبر_نگار_کف_میدون #محمد_حسین_جعفریان کانال محمدحسین جعفریان در ایتا 👇🏻 ✅@parishan1 حمایت کنید 👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻