زبان شان فرق می کرد ، هم را می زدند
روزی یک ترک، یک عرب، یک فارس و یک رومی به شهری رسیدند و رهگذری که آنها را غریب و خسته دید از سر لطف درهمی به آنها داد.
فارس گفت « با این پول انگور بخریم . »عرب گفت « عنب بخریم. » ترک گفت « اُزُم بخریم.» و رومی اصرار کرد « استافیل بخریم. »
انقدر گفتند و گفتند تا وقتی سرانجام به یک رای مشترک نرسیدند به جان هم افتادند. دانشمندی آشنا به هر چهار زبان از راه رسید و به حرف های شان گوش کرد و فهمید همه یک چیز را می خواهند پس پول را از آنها گرفت و خودش برای شان انگور خرید.
مولانا در این داستان از یک سو مردم را از قضاوت زودهنگام و بدون درک کامل از شرایط بر حذر می دارد و از سوی دیگر بر نقش عالمان تاکید می کند که می توانند اختلاف نظرها را با کمک دانش و آگاهی حل کنند.
#حکایت
#داستان
@kafeshohada1400
مَن كانَ ظاهِرُهُ أرجَحَ مِن باطِنِهِ خَفَّ ميزانُهُ.
هر كس ظاهرش بهتر از باطنش باشد، ترازويش سبك آيد
#حدیث
@kafeshohada1400
گفتم : خدايا اين همه سختي چرا ؟
گفت : بدنبال هر سختي آساني است.
گفتم : خسته شدم از انتظار ، پس كي ؟
گفت : از رحمت من غافل نشو.
گفتم : چرا منو فراموش كردي ؟
گفت : مرا ياد كن تا يادت كنم.
گفتم : پس كي بسر رسد اين انتظار ؟
گفت : ... چه ميداني ... شايد موعدش نزديك باشد ...
#عصر_بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت
تکرار کنیم
امروز شروع به تغییر عواطفم میکنم،تا احساسات آزار دهندهام را با نیروی عشق جایگزین کنم این بهترین و زیباترین هنرمندی من است
خدایا سپاسگزارم
#عصر_بخیر
@kafeshohada1400