eitaa logo
کـَــهْفُــــ ‌الشُــهَـدا🖤
7.2هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
200 فایل
بسم‌ࢪب‌الزهــــــــــږا❤️ بمون‌حالا‌کہ‌دعوت‌شدی‌ شاید‌‌شہدایہ‌رزقی‌برات‌کنارگذاشتن🌱:) براے‌حرفاے‌دلټ👇 https://harfeto.timefriend.net/17334897569797 شرط‌کپی‌یہ‌صلوات‌برا‌ظهورمولاوشادی‌روح‌شہدا براتبادل‌وتبلیغ‌قیمت‌پایین👇 @ya_zahra076
مشاهده در ایتا
دانلود
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 ۱۴ ...قرار بله‌برون را گذاشته‌اند دو روز مانده به شروع آخرین ماه زمستان. کار و بارمان را ردیف کردیم و یکی دو روز زودتر به سمنان آمدیم. قرار است مراسم در خانه داییِ فاطمه برگزار شود. پیگیر کارهای مراسم هستم اما با دست‌پاچگی! نمی‌دانم چرا این‌قدر هول برم داشته! اگر بداند همین اولِ کاری چه بلایی سرم آورده! باید برایش بگویم... از بس به او فکر می‌کنم، گاهی از خودم بیرون می‌روم! امروز، روزی است که شبش «بله» را از فاطمه می‌گیرم. وسط چهارراه مانده‌ام که بوقِ ماشین‌ها بر سرم فریاد می‌کشند! چراغ قرمز را رد کرده‌ام! امان از تو فاطمه! این سومین‌بار است که قرمزی چراغ به چشمم نمی‌آید! فک و فامیل که گهگاه با من هستند، دستم می‌اندازند که پاک هوش و حواست را داده‌ای دست یار! به حرفِ راست‌شان خرده نمی‌گیرم! ... 📔 @kafoshohada
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 ۱۵ ... بالاخره کارها کمی سامان گرفته و می‌روم به خانه. دیشب همین موقع‌ها بابا تا مرا دید گفت باید برویم کت و شلوار بخریم. نگاهی به سر و وضعم انداختم:«همین بلوز و شلواری که تنمه خوبه که!» بابا پشت این حرفم انگار چیز دیگری شنیده باشد، گفت:«اگه پولش رو نداری، با من.» مهربانی‌اش دوست‌داشتنی است اما مسأله این نیست. می‌گویم:«نباید اول زندگی سخت گرفت.» کلی با هم بحث می‌کنیم؛ بابا که می‌بیند حریفم نمی‌شود پای مادر را وسط می‌کشد. مادر هم وقتی می‌گوید باید کت و شلوار بخری، باید بگویی چشم! جمع و جور می‌کنیم و می‌رویم خانه خواهرم. هنوز پایم به خانه نرسیده، خواهرم هم شروع می‌کند به خرده گرفتن! -با همین لباسِ ساده می‌خوای بری بله‌برون؟! لباس هم مگر ساده و پیچیده دارد! یک بلوز معمولی تنم کرده‌ام دیگر! لباسِ بله‌برون چه شکلی است مگر؟! باز انگار باید بروم بالای منبر! این بار برای خواهر! -«اگه اول زندگی خرج‌تراشی کنم، بعد از یه مدت باید همه فکر و ذکرم، پیِ پس دادن قرضام باشه. خوشبختی که به لباس و خونه نیست؛ دل آدم با محبت زنده‌ست. اصلا اساس زندگی، محبته. به بابا گفتم نمی‌خوام برام کت و شلوار بخری ولی گفت حتما باید بخرم!» چشم‌هایش گرد شده‌اند، خودش را جمع و جور می‌کند، بی‌خیالم می‌شود و می‌رود توی آشپرخانه. صدای آرامِ بابا از آشپزخانه می‌آید که یواشکی به خواهرم می‌گوید:«چیزی بهش نگو! خیلی اصرار کردم تا راضی شده براش کت و شلوار بخرم!» نمی‌خواهم دَم بله‌برون، بابا را ناراحت کنم! این‌طوری می‌شود که چند دقیقه بعد در یک کت و شلوارفروشی هستیم! از فروشنده تأیید گرفتم که جنس‌هایش ایرانی است. اطمینان داد! یک دست کت و شلوار شد کَرمِ پدر! پدر است دیگر! دوست دارد پسرش را توی کت و شلوار دامادی ببیند. ساعت‌ها بیخیالِ هیجان من و فاطمه، آرام می‌گذرند و به شب وصال می‌رسانندمان. کت و شلوار را که می‌پوشم انگار مهرِ پدر در آغوشم می‌کشد. راهی بله‌برون می‌شویم! ... 📔 @kafoshohada
گروه متوسلین به شهدا 🍃🍃 فعالیت گروه : هر هفته متوسل می شویم به یک شهید صلوات هدیه می کنیم 🌼 ختم زیارت عاشورا، دعای های مشکل گشا،ختم قرآن و ... گروه متعلق به شهداست با نیت وارد بشید 💚🌱 (گروه مخصوص خانم ها) https://eitaa.com/joinchat/3529244848C1e122818b3
صل‌اللہ‌علیڪ‌یاٵباعبدللہ💚🌱
شهید محمد ابراهیمیان شب حمله همه پیشانی‌بندها را ریخته بود به هم، داشت دنبال سربند «یا فاطمة الزهرا علیهاالسلام» می‌گشت. بچه‌ها گفتند: مگر فرقی می‌کند، یکیش را بردار؟ گفت: من مادر ندارم. دلم خوش است وقتی شهید شدم، حضرت فاطمه علیهاالسلام بیایند بالای سرم و برایم مادری کنند. 🍃 @kafoshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آموزش تکمیل فرم ثبت نام خادمین افتخاری آذر 1402.pdf
1.52M
✅ فایل pdf تکمیل فرم خادمین افتخاری در سامانه 🔺 داوطلبین گرامی قبل از تکمیل فرم ثبت نام حتما فایل آموزشی را مطالعه فرمایید. 🔻 10 لغایت 17 آذرماه 1402 🔸ثبت نام فقط از طریق آدرس: khademin.koolebar.ir 💠 در صورت داشتن سوال می توانید سوال خود را از آی دی @shahidanekhodaiy110 در یکی از پیام رسان های ایتا، سروش و یا روبیکا پیگیری نمایید. ┄┅•═༅𖣔✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤گریه‌های حاج در روضه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها💔 مراسم فاطمیه در بیت‌الزهرا سلام‌الله‌علیها کرمان🥀 🍃🍃🍃 @kafoshohada
رفقا‌لطف‌کنیدبخونید اللهم‌اشف‌کل‌مریض🤲🏼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرط ورود در جمع شهـــــدا اخلاص اسٺ.. و اگر این شرط را داری.. چه ٺفاوٺی میڪند ڪ نامت ‌چیست! 🍃🍃🍃 @kafoshohada
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 ۱۶ ... قرارمان این بود که عقد موقت را تا سی‌و‌یک شهریور بخوانند و بعد هم برویم سر خانه و زندگی‌مان. فرصت هفت‌ماهه‌ای برای مهیا کردن کلبه‌ی کوچکِ زندگی مشترک. صبح که فاطمه را دیدم، قول و قرارهایمان را گذاشتیم:«وقتی عقد موقت رو خوندن، شما توی قسمت خانوم‌ها باش و از همون‌جا بله رو بگو!» وسط زمستان گرمم شده! آینه‌ای اگر روبرویم بود، از درستی گمانه‌ام مطمئن می‌شدم که گونه‌هایم سرخ شده‌اند از خجالت! با بابا روی یکی از مبل‌ها می‌نشینیم. فرو می‌روم توی مبل! حاج‌آقا دیانی، تلاش می‌کند که مجلس را گرم کند. صدایش را دوست دارم. حواسم را می‌دهم به صدایش تا بتوانم هیجان و خجالت ترکیب‌شده‌ی درونم را به دست بگیرم! فکرم پیش فاطمه است. یعنی او دارد به چی فکر می‌کند؟ او هم مثل من خجالت کشیده؟ شمارش معکوس برای وصال! دفترچه‌ای که با عشق از بازار خریده بودیم، حالا پر می‌شود از کلماتی که برایم عاشقانه‌اند؛ عقدنامه! حاج‌آقا دیانی، حالا دیگر فقط شوهرِ عمه نیست، وکیل من و فاطمه هم هست! شروع می‌کند به خواندن مقدمات! سعی می‌کنم ذهنم را یک‌جا نگه دارم که بشنوم. -آیا وکیلم شما را به عقد موقت آقای عباس دانشگر دربیاورم؟ اسم من و فاطمه و وکالت حاج‌آقا و بله‌ی فاطمه، کنار هم! عجب مراعات نظیری! توی دل مردها هم مگر رخت می‌شویند؟ فاطمه از بزرگ‌ترها اجازه می‌گیرد و بله را می‌گوید اما همه مرا نگاه می‌کنند! شیرینی می‌خوریم؛ شیرینیِ وصال. حاج‌آقا شعر می‌خواند برای داماد؛ برای من. شعرهایش فقط روی کاغذ نمی‌مانند؛ بلندم می‌کنند که «بوسه‌ای بر گل رخسار پدرزن بزنم!» به جای روی عمو -که حالا یک چین به پیشانی‌اش افتاده- دستش را می‌بوسم و مهرش، سرازیر می‌شود به قلبم. شعر حاج‌آقا باز مرا می‌برد به سوی پدر که «بوسه بر دست پدر بهر تشکر بزنم!» دست بابا را می‌گیرم. تصویر روزهایی که برای انارچینیِ باغ، می‌رفتم به کمکش تا دست‌هایش کم‌تر آزرده شوند توی ذهنم جان می‌گیرد. می‌بوسم دست‌های بابا را. و کاش می‌شد که بگویم چقدر دوستش دارم... ... 📔 @kafoshohada
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 ۱۷ ... از بعدِ «بله» احساس می‌کنم قد کشیده‌ام. با هر تبریکی که به سویم سرازیر می‌شود، سنگینی بار مسئولیت را بیش‌تر احساس می‌کنم. مسئولیت، آدم را بزرگ‌تر می‌کند؛ مسئولیتِ فاطمه داشتن... خلوت‌تر که شد، رفتم به اتاق فاطمه. روبرویم می‌ایستد و لبخند به لب، نگاهم می‌کند و من تنها سپرم که یک دسته گل بود را به دستانش می‌سپارم. کنارش که می‌نشینم تازه «آرامش» برایم معنا می‌شود؛ تمام استرس‌های روز و شب از خاطرم می‌رود. چند دقیقه‌ای حرف زدیم و شوخی کردیم. وسط حرف‌ها، شاخه گل را که توی کتم پنهانش کرده بودم، گرفتم سمتش. 🌹شاخه گل را سپردم به 💐دسته‌‌ی گل. گفتم:«اینو قایم کرده بودم که یهویی بهت بدمش!» چشم‌هایش درخشیدند. غافلگیر شده بود. به فاطمه تبریک گفتم! زندگی‌مان مبارک باشد! ... 📔 @kafoshohada
سہ‌تاالهے‌برقیہ‌میگیدبرام🥀🍃
صل‌اللہ‌علیڪ‌یاٵباعبدللہ💚🌱
مادر شهید یوسف داورپناه : من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم 🔹 مادر شهید: پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت ◇ کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند ، گفتند به خمینی توهین کن یوسف این کار رو نکرد. ◇ به من گفتند توهین کن، گفتم چنین کاری نمیکنم. گفتند: بچه ات را میکشیم بازهم قبول نکردم. ◇ پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند ◇ گفتند: به خمینی توهین کن، بازم توهین نکردم ، من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند ◇ بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی.گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم ◇ گفتند: جنازه اش را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم ◇ شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه می گفتم: یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری؛ انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم. ◇ دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر. ◇ فقط خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو. ◇ کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم؛ به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم. 🔻 مادران شهدا مثل کوه پای نظام جمهوری اسلامی و ولایت ایستادند💔😭 شهید @kafoshohada
سلام 🌸 کتاب راستی دردهایم کو از زبان شهید عباس دانشگر و نوشته پدر شهید هستش 💚🙂
ثانیه شماری برای مرگ اسرائیل... 👌✨ @kafoshohada
حالشو خریدارم💔🥀