eitaa logo
کانال کهریزسنگ
5.9هزار دنبال‌کننده
23.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
377 فایل
خبری ، اجتماعی ، فرهنگی ، مذهبی و شهروندی منطبق با قوانین کشور ، میزبان شهروندان شهرهای غرب استان اصفهان مدیر : 👇 @admineeitaa تبلیغات 👇 @admineeitaa8
مشاهده در ایتا
دانلود
💫ادامه بخش نود و هشت💫 مهم ترین چیزی که آزارمان میداد،این بود که عراقیها الان تا کجای خرمشهر جلو آمده اند. چه بلایی سر عبدالله معاوی آمده،خوب شده یا نه.با آن وضعی که داشت،امیدی به زنده ماندنش نبود.ولی دلمان نمی آمد بگوییم شهید شده.روحم برای خرمشهر پر میکشید. احساس میکردم سالهاست بابا و علی را ندیده ام.دلم می خواست خوابشان را ببینم و آرام بگیرم. خانم پرستاری که فامیل آقای بهرام زاده بود، آمد.زن خوش برخوردی بود.کلی با من و لیال خوش و بش کرد.آمپولهایم را تزریق کرد و رفت.اذان که دادند،خانم آقای بهرام زاده آفتابه و لگن آورد.وضو گرفتم و نماز خواندم. سفره شام را هم برای من و لیال در اتاق پهن کردند.شام شوربا و سوپ بود.بعد میوه تعارفمان کردند.نزدیک یک ماه میشد که به این نوع غذا و میوه لب نزده بودیم.به میوه ها که نگاه کردم،یاد بچه های مطب شیبانی افتادم،از یاد آوری اینکه آنها الان در حال چه کاری هستند و چند وقت است که چیز درست و حسابی نخورده اند،ناراحت شدم.یاد منصور،حسن و زینب هم افتادم.حتما تا الان خیلی در سختی بوده اند،با این فکر و خیال ها دلم نیامد میوه بخورم.زن آقای بهرام زاده می آمد و میرفت و پذیرایی میکرد،من که غمزده و ناراحت بودم ترجیح دادم بخوابم. نمیدانم چه مدت خانه آقای بهرام زاده ماندیم.فکر میکنم پنج،شش روزی شد.آقای بهرام زاده شماره تلفن خانه را به بیمارستان داده بود تا به محض آمدن هلیکوپتر ما را خبر کنند،خودش هم مرتب زنگ میزد.مریم خانم زنش با تواضع کارهایم را انجام میداد. با وجود آن همه میهمان در خانه اش حتی به لیال هم اجازه نمیداد کمکش کند.میگفت:تو فقط کنار خواهرت باش از او مراقبت کن.سر ساعت،خوردن داروهایم را گوشزد میکرد.غذا میبرد و می آورد.دست پختش خیلی خوشمزه بود.بوی غذا تا آماده شود،اشتهایم را تحریک میکرد ولی وقتی جلویم میگذاشتند،اشکم در می آمد و چند لقمه با بغض فرو میبردم.یک بار هم کف اتاق نایلون پهن کرد.لگن آورد و با کمک لیال سر و دست هایم را شست و بعد با پارچه نمدار بدنم را تمیز کردند.خجالت میکشیدم ولی چاره ای نداشتم.خانواده آقای بهرام زاده مثل خودش خیلی منضبط و مرتب بودند.آنها واقعا برای ما سنگ تمام گذاشتند. اعتقاد آنها به سادات از یک طرف شهادت بابا و ماندن ما در خرمشهر از طرف دیگر باعث میشد خیلی احترام بگذارند.طوری که من و لیال حسابی شرمنده میشدیم.خانم پرستار هم مرتب می آمد،وقتی شیفت داشت به لیال یاد داده بود چطور تزریق را انجام بدهد. با راهنمایی های او لیال پاهایم را ماساژ می داد.با این حال میترسید قطع نخاع بشوم.با این مراقبتها ورزش ها به تدریج دفع بدنم بهتر شد.کم کم ورم ها میخوابید و معلوم می شد چقدر لاغر و ضعیف شده ام.طوری که وقتی دا به ما سر زد و خواهرم زینب را آورد،بچه از دیدن من ترسید و اصلا به طرفم نیامد.پشت دا قایم شده بود.من که بی تابش بودم،هی صدایش میزدم و می گفتم بیا زینب جان بیا.منم زهرا. نگاهم میکرد و دوباره قایم میشد.لیال بغلش کرد تا ترسش بریزد و احساس غریبی نکند کمی طول کشید تا راضی شد.علی رغم این حالت هایش وقتی کنارم آمد خودش را بهم چسباند،سرش را روی سینه ام میگذاشت. روی صورتم دست میکشید.من هم موهایش را نوازش میکردم و صورتش را می بوسیدم. کم کم به حرف آمد.حالا دیگر نمی توانستیم مانعش بشویم،همه اش میگفت:دلم برات تنگ شده بود.کجا بودی؟چرا ما رو فرستادی خودت موندی؟چرا نذاشتی ما پیشت بمونیم؟ کی میریم خونه مون؟دیگه خسته شدم پس بابا کی مییاد؟هرچه میگفتم،چیز دیگری می پرسید زینب هم لاغر شده بود. معلوم بود خیلی ناراحت بوده،حالت پژمرده ای داشت. موهایش ژولیده و دستانش خشک شده بودند،زینبی که همیشه مثل گل شاداب و با طراوت به نظر میرسید و با لباس های رنگی که بابا برایش می خرید مثل یک عروسک بود،حالا به چه شکلی در آمده بود.پیراهن بلند چیت با پیژامه راه راه تنش بود،به خاطر سردی هوا بلوز کاموایی زردی روی پیراهن به تن داشت.یک روسری توری سه گوش هم سرش بسته بود.از این نوع لباس پوشیدنش خیلی ناراحت شدم.از همه بدتر موهایش بودند که مثل گونی زبر و خشن شده بودند. در حالی که چشم هایم پر از اشک شده بود و دستان زینب را میبوسیدم،به دا گفتم:این چرا این جوریه؟چرا اینقدر چرک شده؟ دستهاش رو نگاه کن چقدر زبر و سخت شدن.گفت:چه کار کنم،آب نیست با یه بدبختی تونستم یه بار حمومش بدم.تو هم دلت خوشه.من دیگه حوصله خودم رو هم ندارم.از حرفم پشیمان شدم.از ظاهرش معلوم بود دل و دماغ هیچ کاری را ندارد و افسرده است.البته شیله اش را هنوز به نشان عزادار بودن روی پیشانی آورده و از پشت گره زده بود.به نظرم تنها،امید به دیدار على او را زنده نگه داشته بود وگرنه از غصه بابا دق میکرد.هرچند آن قدر زنم غروری بود که نشان نمیداد چقدر شوهرش را دوست دارد.
🤼یادآوری امشب
تبریک به جامعه ورزش پر افتخار و مردم شهر کهریزسنگ . مسابقات کشتی جام رمضان ۱۴۰۳ پنجشنبه ۱۴۰۳/۱/۲ پنجشنبه ۱۴۰۳/۱/۹ پنجشنبه ۱۴۰۳/۱/۱۶ ساعت شروع یک ساعت بعد از افطار مکان خانه کشتی شهر ورزش دوست کهریزسنگ منتظر قدوم سبزتان هستیم.
کانال کهریزسنگ
تبریک به جامعه ورزش پر افتخار و مردم شهر کهریزسنگ . مسابقات کشتی جام رمضان ۱۴۰۳ پنجشنبه ۱۴۰۳/۱/۲ پن
عزیزان ورزش کشتی شهرمان کهریزسنگ جزو رشته های مدال آور شهرمان است و باعث افتخار بوده در سال های متمادی لطفا با حضور خود برای تماشای مسابقات رمضان امشب و طبق برنامه اعلام شده در پنج شنبه های بعدی از این ورزشکاران حمایت کنیم.🙏 گزارش فعالیت های کشتی گیران شهرمان را هم می توانیم در گروه قهرمانان کشتی کهریزسنگ به نشانی ذیل ببینیم .👇 https://eitaa.com/joinchat/1743192276Ca540c64f36
12.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹فکر نکنید دنیا گل و بلبل و اوضاع همه جا خوبه بجز ایران. 🔹واقعیت چیز دیگریست 🍃 @_______________________🖌 هیئت رزمندگان اسلام @Razmandegan_eslam
1.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 گل سوم ایران به ترکمنستان توسط کنعانی زادگان 🔺 ایران ۳ - ۰ ترکمنستان
هدایت شده از پرواز
به آینده باشید ... 🔹تورم سالانه در آستانه ورود به کانال ۳۰ درصد 🔹تورم نقطه به نقطه مواد خوراکی یک‌سوم شد + نمودار تورم نقطه به نقطه و تورم مواد غذایی در سالهای اخیر ❤️⃝⃡🇮🇷نجف آباد آنلاین
2.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺مقدماتی جام جهانی 2026؛ ⚽️🇮🇷 | گل چهارم ایران توسط محمد محبی در دقیقه 56 🇮🇷 ایران 4 🇹🇲 ترکمنستان 0
3.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺مقدماتی جام جهانی 2026؛ ⚽️🇮🇷 | گل پنجم ایران توسط امید نورافکن در دقیقه 90+2 🇮🇷 ایران 5 🇹🇲 ترکمنستان 0 پیروزی پرگل یوزها در مقابل ترکمنستان 🙏
ْ 🌺 گلدشتِ جٰان 🌺 🏺 نمایشگاه و نوروزگاه شهر گلدشت 🧿 صنایع دستی، سوغات شهرستان، کتاب و پوشاک 🗓️ ۲۸ اسفندماه لغایت ۱۰ فروردین ماه 🕙 ۱۰ صبح الی ۹ شب 🕘 📍 بلوار امام خمینی«ره»، روبروی پارک خلیج فارس، مدرسه شهید کبیری ⚜️ روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر گلدشت: 🌐 eitaa.com/goldashtcity 📌 zil.ink/goldashtcity
24.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕰 : ۲۲ شب... ✍ قرائت دسته‌جمعی و همزمان برای تعجیل در فرج حضرت صاحب‌الزمان عجل الله فرجه الشریف و علیه‌السلام ✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ... ❤️ علیه‌السلام فرمودند: در تعجيل بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست. 💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا