💫بخش پنجاه و شش💫
فصل بیست و ششم
ترس از اتفاقات اجتناب ناپذیر
بزرگ ترین ترس،ترس از مرگ است.هر انسانی با آگاهی به این امر گریز ناپذیر زندگی میکند که روزی خواهد مرد،بدون اینکه بداند دقیقا چه زمانی و چگونه این اتفاق خواهد افتاد.ترس از این اتفاق شناخته و ناشناخته تهدیدی است که مدام آرامش و احساس رضایت ما از زندگی را خدشه دار میکند.حتی فکر کردن به احتمال مرگ بی درنگ در ما احساس ناتوانی و ترس ایجاد میکند و موجب میشود زندگی پوچ و بی معنا به نظر برسد.
ترس از مرگ مستقیم به زندگی روزمره ی برخی افراد هجوم می آورد و باعث میشود هر لحظه نگران احتمال مرگ باشند،اما برای برخی دیگر این ترس ممکن است به روش های غیر منتظره ای و در قالب ترس های به ظاهر کوچک تر در مورد سلامتی و کارهای مخاطره آمیز بروز کند.هر دو نوع ترس میتوانند کیفیت زندگی ما را مختل کنند و حتی از بین ببرند.
ترس از مرگ زمینه ساز بسیاری از مشکلات روانی دیگر است.اضطراب برای سلامتی،ما را در ترس از مریض شدن و رفتن به بیمارستان و احتمال مرگ همراه با درد غرق میکند.افراد مستعد حملات پنیک معمولا تپش قلب را با حمله ی قلبی اشتباه میگیرند و وحشت ناشی از این باور،که در شرف مرگ اند،باعث حمله پنیک در آنها میشود.بسیاری از هراس های خاص اعم از ترس از ارتفاع،مار یا خون ، همگی به این دلیل است که آنها را با مرگ مرتبط میدانیم.انتظار مرگ همیشه در زندگی ما وجود دارد ،اما با این ترس همیشگی نمیتوانیم زندگی کنیم.بنابراین مدام با انجام کارهایی که فکر میکنیم به ما در برابر آن مصونیت میبخشند از خود محافظت میکنیم.برای انجام کارهای پرمخاطره محدودیت های سفت و سخت قائل میشویم یا از طریق شهرت یا ثروت ،ارتباط با دیگران و این که دوست داریم چطور ما را به خاطر بیاورند ،برای رسیدن به جاودانگی تلاش میکنیم .چه کسی میتواند ما را سرزنش کند؟اروین یالوم استاد ممتاز و بازنشسته روان پزشکی دانشگاه استنفورد،این موضوع را در کتاب خیره به خورشید به خوبی توصیف میکند: ((زندگی با آگاهی کامل از مرگ در هر لحظه،اصلا آسان نیست.این کار مثل تلاش برای خیره شدن به خورشید است،مدت زیادی این شرایط را نمیتوانید تحمل کنید)) او میگوید : (( اگر چه ماهیت مرگ مارا نابود میکند،اما تصور آن نجات بخش ماست.)) با توجه به این مفهوم،اضطراب انسانی ما در خصوص مرگ فقط یک ناراحتی که باید از بین برود نیست. مواجهه با آگاهی از مرگ میتواند به ابزاری موثر برای یافتن معنا و هدف جدید در زندگی منجر شود.این واقعیت که همه ما خواهیم مرد میتواند به زندگی ما معنا دهد و در انتخاب هدف دقیق تری برای زندگی ما را یاری دهد.به این ترتیب معنای مرگ در ذهنمان روی بهتر زیستن ما تاثیر گزار است.
در تحقیقاتم در خصوص کسانی که سرطان سینه را پشت سر گذاشته بودند دریافتم بسیاری از آنها از تحولات مثبت ناشی از رویارویی با مرگ در زندگی شان سخن گفتند. این تجربه در عین افزایش ترس،آنها را برای ارزیابی مجدد معنایی که برای زندگی خود در نظر داشتند فراخوانده بود.رشد و شکل گیری تحولات مثبت پس از تروما هم در بسیاری از موارد به بهبود واکنش های پس از تروما منجر شده است.
اما لازم نیست برای درک معنای مرگ تا این حد به آن نزدیک شویم .در روش درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) میتوانیم با واکاوی تصویری از مراسم تشییع جنازه خود یا اندیشیدن در مورد قهرمانانمان ؛که دیگر در قید حیات نیستند،این کار را انجام دهیم.این تمرینات ما را به تقکر درباره ماهیت زندگی فارغ از وجود مرگ فرا میخوانند.مواجهه با سوالاتی در مورد اینکه میخواهید زندگی تان چگونه معنا شود،موجب تحول شما خواهد شد.دردناک است،اما هدف از این کار فرو رفتن در غم و اندوه نیست،بلکه میخواهیم با بالا بردن آگاهی و توانایی مان در تصمیم گیری بهترین انتخاب را کنیم.تصور کنید بتوانید بر اساس اولویت هایتان زندگی کنید.زندگی تان چگونه میشد؟کاوش در مورد مرگ به این روش،به شفاف سازی اولویت هایمان کمک میکند.
از بین بردن ترس از مرگ محال است؛زیرا میدانیم که روزی این اتفاق خواهد افتاد. ترس قابل درک و پیش بینی امری واقع بینانه است.اما باورهای غیر واقعی در خصوص مرگ ترسی به مراتب بدتر در ما ایجاد میکند،تا حدی که میتواند در زندگی عادی و روزمره ما اختلال ایجاد کند،باورهایی مانند(( خانواده ام تحمل مرگ مرا ندارند)) یا (( درد فراق طاقت فرسا خواهد بود)).
#قصه_شب
#بخش_پنجاه_و_شش
#چرا_کسی_تا_به_حال_اینها_را_به_من_نگفته_بود
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش پنجاه و شش💫
وقتی درباره ترس از مرگ صحبت میکنیم، دیگران سعی دارند با جملاتی مثل(( کسی از زمان مرگش خبر ندارد)) ترس مارا کاهش دهند. این جملات با وجود نیت خیر گوینده، اصلا مفید نیستند؛زیرا همه ما میدانیم که در نهایت روز مرگمان بدون هیچ هشداری فرا میرسد.اگر مقطعی برای دوری از این ترس و برانگیختن حس امنیت تلاش کنیم،بی شک این ترس زمانی دیگر که به بی ثباتی زندگی می اندیشیم دوباره بر ما غلبه خواهد کرد. آنچه در جست و جویش هستیم،نیاز به پذیرش قطعیت مرگ به منزله ی بخشی از زندگی و پذیرفتن ابهام چگونگی رخ دادن آن است.برای برخی افراد،این دو حقیقت منشا معنای زندگی اند.اما برخی دیگر به آن فکر نمیکنند و تصورشان این است که با حفظ ایمنی ،مرگ سراغشان نخواهد آمد.آنها از هرچیزی که موجب مرگ شود دوری و از صحبت و تمرکز درباره آن پرهیز میکنند.این الگوهای اجتنابی در مورد هرکار مخاطره آمیزی شکل میگیرد و برآورد فرد از میزان خطر آن ها اضطرابش را افزایش میدهد.با این رویه انواع فوبیا در زندگی ظاهر میشوند. اما تا زمانی که به ترس از مرگ نپردازیم،با رفع هر فوبیا،دیگری سر و کله اش پیدا میشود.
برای زندگی بدون ترس هر روزه از مرگ در نهایت باید راهی برای پذیرش مرگ به منزله بخشی از زندگی بیابیم.پذیرش به معنای خواستن مرگ نیست،بلکه به معنای دست کشیدن از مبارزه با بخشی از واقعیت است که کنترلی روی آن نداریم. پذیرش مرگ،دست کشیدن از زندگی نیست؛بلکه دقیقا برعکس، پذیرش مرگ باعث میشود به زندگی خود معنا ببخشیم.در عوض خلق معنا در زندگی و حرکت بر اساس این خط مشی،سبب میشود مرگ را به منزله ی بخشی از زندگی حقیقی بپذیریم.
این کار شیوه زندگی ما را تغییر میدهد. میتوانیم تحت تاثیر ارزش هایمان این معنا را خلق کنیم.میتوانیم به چیزهایی که ارزش بیشتری برایمان دارند توجه بیشتری داشته باشیم و با هدف زندگی کنیم.
از دست دادن شخصی که میشناسیم و سوگ ناشی از آن، میتواند ما را با مرگ خود ارتباط دهد.اگر آن فرد کاملا غیر منتظره فوت شده ، پس برای ما هم همین احتمال وجود دارد. این موضوع برای من و زندگی ام چه معنایی دارد؟امروز برایم چه معنایی دارد؟
#قصه_شب
#بخش_پنجاه_و_شش
#چرا_کسی_تا_به_حال_اینها_را_به_من_نگفته_بود
#کتاب_بخوانیم