eitaa logo
کانال کهریزسنگ
4.8هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
7.3هزار ویدیو
345 فایل
خبری ، اجتماعی ، فرهنگی ، مذهبی و شهروندی منطبق با قوانین کشور ، میزبان شهروندان شهرهای غرب استان ، کهریزسنگ ، اصغرآباد ، گلدشت ، کوشک و قهدریجان درشهرستان های نجف آباد ، خمینی شهر و فلاورجان ، آیدی ادمین : 👇 eitaa.com/admineeitaa
مشاهده در ایتا
دانلود
20.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرات زیبای قنات به زودی کمتر از ده روز دیگر احیای قنات دوباره آغاز خواهد گردید بی تابی در میان احیاگران زیاد است و منتظر شروع دوباره احیای قنات‌ هستند این نشانه عشق و علاقه مردم شریف کهریزسنگ به احیای میراث فرهنگی و گران‌سنگ نیاکانمان است ۱۴۰۲/۱۱/۱۱ قنات باستانی کهریزسنگ @Ehyagaraneghanat
💥خانومای خوش سلیقه و شیک پوش اگه دنبال پوشاک باکیفیت ، شیک و قیمت مناسب واسه خودتون و فرزندتون میگردید.. کانال زیر رو دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/3511091410C9c967cfb75 شومیز زنانه فقط ۱۹۸ تومان😱 تاپ بافت زنانه فقط ۵۸ تومان🤯 کت‌‌ دامن لی و سارافون بچهگانه با قیمت عالی😱 https://eitaa.com/joinchat/3511091410C9c967cfb75 ❌به تازگی هم مدلهای عیدانه بچهگانه رو چیدمان کردن بروزترین پوشاک عیدانه بچهگانه با مناسبترین قیمت ها💁‍♀ خمینی شهر ، میدان امام‌ ، دوشنبه بازار ، ۵۰ متر مانده به مسجد جامع پوشاک جهان 📦ارسال رایگان اصفهان و خمینی شهر فروش حضوری و انلاین امکان پرداخت درب منزل
📣 قابل توجه متقاضیان شرکت در دوره های مربیگری 📚 ثبت نام در دوره تربیت مربی مهدکودک و پیش دبستانی ⭕️ برگزاری دوره بصورت مجازی 🎓 با اعطای گواهینامه معتبر در پایان دوره ⏳ ثبت نام فقط برای امروز ❌ کلیه کسانی که امروز ثبت نام می نمایند از تخفیف ویژه دوره ها برخوردار می شوند 🔷 شرکت در این دوره برای مادران محترم نیز توصیه می شود. 👈 بدلیل محدودیت ظرفیت اولویت با کسانی است که از طریق ایتا، روبیکا و تلگرام پیام می دهند ☎️ تماس جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام: 09376881525 ✅ ثبت نام در ایتا، روبیکا و تلگرام با ای دی : @morabiimahd
استخدام نجار یا همکاری در نجاری کارخانه رایمون هوم در نظر دارد، جهت ساخت قطعات چوبی محصولات و مبلمان خود با تیراژ بالا نسبت به استخدام نجار و شاگرد یا عقد قرارداد با همکاران محترمی که تجهیزات زیر را دارند اقدام نماید. ۱-اره فلکه ۲-رنده و سه کاره ۴-فرز زمینی ۵-فارسی‌بر ۶-گندگی لطفا جهت هماهنگی بیشتر با شماره زیر تماس حاصل فرمایید یا در واتساپ پیام دهید. مهندس مهدور 09216616539
ظرفیت در حال تکمیل🤗🤭 فستيوال مهیج باران کاغذی ویژه مادر و کودک👩‍👦 با مربیگری خانم صالحی ویژه سنین ۳ تا ۸ سال یک روز شاد در کنار هم🙃 شامل:بازیهای ریتمیک،نودلهای رنگی و کاغذ رنگی شادی حق بچه هاست در شهر کهریزسنگ باشگاه کشتی برای ثبت نام به آیدی زیر پیام دهید @Fzsalehi_kidssport
ضمن عرض تسلیت (شادی روحش صلوات)
فست فود پروتئینی احسان آقا (با بالاترین کیفیت و نازلترین قیمت ها) باعضویت در کانال ما از طرح های تخفیفی و رایگان ما مطلع شوید. 🍕انواع پیتزا ها 🌭انواع ساندویچ ها 🍔انواع برگر ها 🍠مواد پروتئینی 🌭فلافل درجه یک فقط فقط 22🌭 (با تست رایگان فلافل) 🍕مینی پیتزا فقط فقط37🍕 🍔همبرگر فقط فقط 39🍔 انواع مواد پروتئینی مواد اولیه تهیه پیتزا و ساندویچ و... (قارچ،ذرت،ژامبون،سوسیس،کوکتل، همبرگر،نان باگت،نان تست،نان پیتزا،نان همبرگر،و...) با عضویت در کانال ما در خرید ازمجموعه ما از۵٪درصد تخفیف بهره مند شوید. https://eitaa.com/fastfoodehsanagha آدرس:کهریزسنگ ،بلوار ولی عصر،حدفاصل کوچه ۳و۵ فست فود پروتئینی احسان آقا تلفن سفارش:09136753013
با عرض تسلیت ( شادی روحش صلوات)
21.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 لات محل؛ جعفر پلنگ امام رضا خیلی مَرده... من فقط یه دونه غذا می خواستم ... استاد دکتر راست نژاد؛ روایت کرامت حضرت رضا علیه آلاف التحیه و الثنا https://eitaa.com/darolquranehazratmahdi
توجه📢📣 توجه📢📣 قابل توجه همشهریان عزیز و گرامی شهر کوشک وحومه مغازه جنب نانوایی حکمت اله مهرابی واقع در خیابان معلم شمالی شهر کوشک امروز چهارشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۱۱ از ساعت ۵ بعدازظهرالی ۱۰ شب گوشت منجمد گوسفندی ران،سردست،گردن،قلوه گاه،راسته با استخوان وگوشت گوساله برزیلی بدون استخوان طرح ویژه توزیع میکند. در ضمن فروش به صورت کالابرگ هم انجام میشود برای اطلاعات بیشتر با این شماره تماس بگیرید ۰۹۱۳۶۶۹۶۸۴۴ شعبه ۱ https://eitaa.com/joinchat/2749694487Cd404453dae
💫بخش پنجاه و نهم💫 آنها هم گفته بودند،صبر کنید.ولی زن دیگر مضطر شده بود و بیشتر از این طاقت نداشت.بچه ها چند بار دیگر رفتند و آمدند و نمی تونیم صبر کنیم.آن موقع صبح مردها هم دستشان به جایی بند بود.می گفتند:چرا نمی تونید صبر کنید؟مگه مریضتون آن قدر حالش بده؟بچه ها ناچار گفته بودند مریض ما در واقع مریض نیست،بچه اش در حال دنیا آمدن است.اگر دیر بجنبید،جان هر دو به خطر می افتد،آنها هم به تکاپو افتادند و کمی بعد خبر دادند؛ماشینی آمده،مریض تان را بیاورید.حالا که ماشین آمده بود،زن دیگر نمی توانست تا دم در راه بیاید.برانکارد هم نداشتیم مجبور شدیم چند نفری او را بغل کنیم.توی آن وضعیت بحرانی زن دستانش را دور گردن دو نفر از ما انداخت،دو،سه نفر دیگر هم پاهایش را گرفتند.با بدبختی تا جلوی ماشین او را بردیم.بیرون مسجد که رسیدیم،دیدم کامیونت حمل نوشابه ایستاده. کامیون بار سیب زمینی و پیاز برای مسجد آورده بود و مردها هم نگهش داشته بودند تا ما را برساند چاره ای نبود،زن را یک طرف خواباندم.خودم هم کنارش نشستم و به دیواره آهنی وسط که جعبه های نوشابه را دو طرفش می چیدند،تکیه دادم.کامیون راه افتاد.در حین حرکت زهرا شره بالا پرید و آن سمت دیواره کامیون نشست.با زهرا شره بعد شهادت بابا توی مسجد آشنا شده بودم. نمی دانم برای چی تو مسجد مانده بود، دست به کاری نمی زد که هیچ،به محض دیدن چیزی که به مذاقش خوش نمی آمد، سر و صدا و دعوا راه می انداخت وقتی هم بمباران می شد،احساس ترس می کرد و خودش را به حالت غش و ضعف میزد.همه از دستش عاصی شده بودیم.اصلا به خاطر اینکه سر هر مسئله ای شر به پا میکرد،بچه ها اسمش را زهرا شره گذاشته بودند،الان هم من راضي به آمدنش نبودم،ولی چیزی هم نمی توانم بگویم.حال زن خوب نبود و درد میکشید.سرش را روی و پاهایم گذاشتم و دلداریش دادم.زن درحالی که خجالت زده بود،سعی می کرد دردش را توی خودش بریزد.زیر لب دعا و ذکر میگفت،از دست ماشین لجم گرفته بود انگار موتور درست و حسابی نداشت.به کندی جلو می رفت،وقتی به پل رسیدیم.به زحمت خودش را از شیب پل بالا کشید،راننده پایش را روی گاز گذاشته بود و تا به آن طرف برسیم جان مان را بالا آورد،همین که از پل سرازیر شدیم،ماشین سرعت گرفت و تازه آن موقع روی دور افتاد، کمی آن طرف تر نرسیده به پمپ بنزین سر و كله هواپیماها پیدا شد و صدایشان همه جا پیچید،یک آن ترس به جانم افتاد،اگر مورد هدف قرار بگیریم،وضعیت این زن چه می شود.چه اتفاقی می افتد.یک چشمم به آسمان بود و پرواز جنگنده های عراقی را دنبال می کردم،یک چشمم به موتور سوارها یی بود که در فاصله دویست متری پشت سر کامیون با سرعت می آمدند.جوانی که موتور را میراند سرش را پایین آورده و کسی که ترک او نشسته بود،به یک طرف خم شده بود.آنها هم مثل ما سعی داشتند از مهلکه جان سالم به در برند.می دانستم انهدام پل مهم ترین هدف جنگنده هاست.توی دلم دعا دعا می کردم،این ها هر چه زودتر از پل فاصله بگیرند،چون حدس می زدم،چه اتفاقي ممكن است پیش بیاید،با دستم جلوی چشمهایش را گرفتم.نمی خواستم او با وضعی که دارد، صحنه ناگواری ببیند،اما او سرش را این طرف و آن طرف می برد و تلاش میکرد دستم را کنار بزند.چند لحظه بعد به محض سرازیر شدن موتورسوارها از روی پل هواپیماها راکت های شان را ریختند،موج انفجار یکی از راکت ها که سمت کوت شیخ،توی خانه ها افتاد، موتورسوارها را از مسیر منحرف کرد و نیم متری آن ها را بالا آورد و به زمین کوبید. هرکدام از جوان ها به سمتی پرت شدند. موتور شان هم روی جاده سر خورد و آتش گرفت.نفسم توی سینه حبس شده بود.اگر باک موتور منفجر می شد،جوانها که فاصله زیادی با آن نداشتند،جزغاله می شدند.زن که از لحظه غرش هواپیماها دردش را فراموش کرده بود،با صدای انفجارها با وحشت به آسمان نگاه می کرد و بلند صلوات میفرستاد از آن طرف زهرا شره به جای اینکه آرامش را حفظ کند،مثل همیشه شروع به داد و هوار کرد،من که نگران حال زن بودم و می دانستم هر چیزی او را در این لحظات بترساند برای جان خودش و بچه اش خطر ساز می شود، سر زهرا داد کشیدم و گفتم؛بنشیند و اعصاب ما را به هم نریزد.اما گوشش به این حرفها بدهکار نبود.وقتی کامیون جلوی در زایشگاه ایستاد،پرستارها آمدند و با کمک هم زن را داخل بردیم.موقع خداحافظی زن در حالی که تشکر میکرد،گفت:من نگرانم،شما چطور می خواید برگردید؟بهش گفتم:خدا بزرگه یجوری برمی گردیم.در حالی که ذهنم متوجه آن دو جوان موتور سوار بود،از زایشگاه بیرون آمدیم،به زهرا گفتم:من میخوام برم دنبال اون موتورسوارها،یقینا مجروح شدند.اگه می تونی بسم الله اگه هم می خوای ادا دربیاری، همین جا بمون.نمی خوام بیای.گفت:من که ادا در نمیارم،حالم بد میشه گفتم:ببین خودت هم می دونی حالت هات عادی نیست .