مسابقه پیامکی شکوه رضوان همراه با قرعه کشی و اهدای جوایز ارزنده
ویژه جشن بزرگ و باشکوه زیرسایه خورشید
سه شنبه 2مرداد21:30
خیابان کرم نسب محله امام رضاع
دبیرخانه برگزاری مراسمات ایام دهه کرامت مسجد ثامن الائمه ع
30007008782371
دو بسیجی در زاهدان در درگیری با اشرار به #شهادت رسیدند؛ تا بوده بسیجی برای حفظ مملکت خون داده اما عده دیگری در این مملکت طلبکارِ عالم و آدم بودهاند..
#علیرضا_شهبخش
#پرویز_شهبخش
#شهید_به_یادم_باش
وصیت#شهید_مدافع_حرم #اسماعیل_خان_زاده به دخترش:
ای دختر عزیزم، جگر گوشه بابا
خیال نکن من بیخیال تو بودم .بدان که بابا تو را بی نهایت دوست داشت.اما چه کنم که بر من تکلیف بود و احساس مسئولیت داشتم .
بابا لحظه ای از یاد تو غافل نخواهد شد و در همه مراحل زندگی در یاد تو خواهم بود.
ولی اگر دوست داری بابا هم از تو راضی و خوشحال شود در حفظ #حجاب و شعائر دینی کوشا باش.اگر روزی حافظ قرآن شدی به یاد من هم باش و برای شادی روح من قرآن تلاوت کن و همچون شب ها که برای من ایت الکرسی میخواندی بیا سر قبر بابا.
#شهدا_را_یاد_کنیم_حتی_با_یک_صلوات
#شهید_به_یادم_باش
شهید#ذوالفقار_حسن_عزالدین 17 ساله از لبنان بود که توسط مین زخمی شده و به اسارت #گروه_تکفیری_صهیونیستی_داعش درآمد. شهید هنگام اسارت بیهوش شده و بعد از به هوش آمدن و سوالات پی در پی سرش چون اربابش از تن جدا شد.
خانواده شهید از دوستانش روایت کردند: وی در خواب دیده که سرش گوش تا گوش بریده میشود با ترس از خواب بیدار میشود و بار دیگر به خواب میرود این بار #امام_حسین (ع) را در خواب میبیند که به وی میفرماید:
عزیز من سر تو را خواهند برید همان طور که بر سر من در واقعه کربلا گذشت .اما دردی حس نخواهی کرد چون فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت.
#شهدا_را_یاد_کنیم_حتی_با_یک_صلوات
.
« درس ایثار »
#شهید_به_یادم_باش🌼
با دستای بسته #شهید شدند که بعضیا الان دستاشون باز است، برای این مملکت و برای وجب به وجب این خاک، برای آبادانی، برای امنیت و برای سرافرازی وطن تلاش و همت کنند و اختلاس و دزدی نکنند...!؟
#عملیات_والفجر۲
در ۲۹ تیرماه ۱۳٦۲ در منطقه مرزی پیرانشـهر و بلندی هـای حاج عمران
با رمز یاالله بصورت گسترده توسط یگانهای سپاه و ارتش آغاز شد.
💠
.
« گردان سلمان »
#شهید_به_یادم_باش🌼
همسر #شهید #سید_محمد_اینانلو :
من خانه مادرم بودم که محمد زنگ زده بود منزل همسایه مادرم البته نمی دانست من هم انجا هستم. وقتی همسایه مان مادرم را صدا زد و من را دید گفت: چه خوب اینجایی شوهرت زنگ زده با مادرم دویدیم. وقتی گوشی را گرفتم محمد با خوشحالی و تعجب گفت: تویی؟! چه خوب شد هستی و باهات حرف زدم. رفتی دکتر؟ گفتم: آره. هنوز از بچه دار شدنمان مطمئن نبودیم. گفت: مبارکت باشه! گفتم: چرا مبارک من؟ گفت: چون من نمی بینمش، خودت باید بزرگش کنی. گفتم: این جای دلداری دادنته؟ عوض این که یک خانم باردار رو دلداری بدی این طوری می زنی توی ذوقم؟ گفت: ناراحت نشو این واقعیته.منم گفتم: هر چی خدا بخواد. گفت: خدا همینو می خواد. تو هم بی قراری نکن. این تلفن آخرین صحبت ما با هم بود و فردایش در طلاییه شهید شد. یازدهم که به شهادت رسید هفدهم تشییع شد. دوستان ایشان به سلمان گفته اند: که اول دست شهید اینانلو مجروح شد و موقع برگشت دوباره حمله شد و تیر خورد به پهلویش...