#رسم_خوبان
🔰یکی از بچه محل های شهید که وضع مالی خوبی نداشت و زیاد معتقد نبود بدون این که بفهمه با هزینهٔ خودش این جوون رو میفرسته کربلا و با رفتار خداپسندانه با این جوون دوست میشه و تاثیرات زیادی روش می گذاره و این بچه الان نماز شب خون شده و هنوز نمیدونه که کی بردتش کربلا...
🔰 ابوالفضل با قرآن انس گرفته بود همیشه قرآن در دست داشت و مشغول خواندن قرآن بود.
🔰اگر میخواین مثل ابوالفضل من بشین باید به پدرو مادر احترام بگذارین. ابوالفضل به ما احترام میکرد.
🔰اگر میخواین مثل ابوالفضل بشین ، نمازشبتون ترک نشه ابوالفضل نماز شب خون بود.
✍به روایت پدربزرگوارشهید
#شهید_ابوالفضل_راهچمنی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۶۴/۱۲/۲ تهران
شهادت : ۱۳۹۵/۱/۱۸ سوریه
#لالههای_آسمونی
🔻سنگر سر پوشیده نداشتیم هوا هم خیلی سرد و ظلمانی بود، گاهی اوقات هم بارندگی شدید می شد و تمام زندگیمان خیس و آبدار میشد.
🔻شبها آقا مهدی به پست های نگهبانی سر كشی میكرد و اگر میدید نگهبان خسته است و نمیتواند نگهبانی دهد سلاح را از نگهبان گرفته و با ظرافت خاصی به جای او ایستاده و پست میداد.
🔻این حركت آقا مهدی انسان را متاثر می كرد، عمیقاً در قلب جا می گرفت و هر دستور یا فرمانی كه از طرف ایشان حضوراً یا غیاباً صادر می شد از جان دل پذیرفته و با كمال میل اجرا و اقدام می شد.
🔻آقا مهدی این كارها را به خاطر جا گرفتن در دل بچه ها نمی كرد، اصلاً در ذات او چنین تفكری نبود و به تنها چیزی كه فكر نمی كرد خودنمایی و خود پسندی و سایر رذائل اخلاقی دیگر بود.
🔻هميشه ميگفت: نمازتان را اول وقت بخوانيد و غيبت نكنيد. خدا را همواره ناظر و پشتيبان خود ببينيد. دست بر دامان اهل بيت دراز كنيد و ظهور آقا امام زمان (عج) را از پروردگار بخواهيد.
🔻شما سربازان اسلام هستيد نبايد سختي ها ضعيفتان كند. فراموش نكنيد كه خداي مهربان در مشكلات و سختيها انسان را تنها نميگذارد.
🔻بدانيد اين سينهاي كه تكيهگاه قنداق تفنگ است، هر اندازه بيشتر سرشار از ايمان و توكل و اعتقاد به حقانيت اسلام و انقلاب باشد، تأثيرگذارتر است و بدانيد اگر شهيد شديد ايزد منان عباداتتان، جهادتان و قيامتان را پذيرفته است.
✍به روایت همرزم شهید
📎فرماندهٔ طرحوعملیات تیپ نبیاکرم
#سردارشهید_مهدی_شرعپسند🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۳/۹/۲۰ کرج ، البرز
شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۲ چنگوله ، عملیات والفجر ۵
🔹هر موقع كه او به جبهه میرفت، دختر كوچكم گريه میكرد. آخرين مرتبه كه به جبهه رفت وخداحافظى كرد. صورت دخترش را بوسيد.
🔹هنوز فرصت بود كمى بنشيند كه دخترم به او گفت: بابا برو دشمنامونو بکش . محمدرضااشك در چشمانش حلقه زد. به من گفت: اين بچّه احساس مسئوليّت میكند و تو ناراحتى؟
🔹به اوگفتم: من ناراحت نيستم، چون تازه مرخصی آمدى و هيچ وقت در منزل نيستى. حالا کمی بمون پیش ما. ان شاءاللّه جنگ به سلامتى تمام میشود.
🔹وقتى ازدر خارج شد، مادرم پشت سر او آب ريخت. با يك حالت خاصى برگشت ونگاه كرد كه من در همان حال به زمين نشستم و گفتم: رضا!صورتت را برگردان ، گفت: چرا؟ گفتم: ديگر بر نمیگردى برگرد یه باردیگه ببینمت. گفت: بادمجان بم آفت ندارد. رفت و دیگه برنگشت.
🔹هروقت ازش میپرسیدن : چرا جلوى دوربين نمیآيى؟ میگفت: اين با اخلاص انسان منافات دارد. من به جبهه میروم برای رضاى خدا.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ گردان حضرتمعصومه لشگر ۱۰علیابنابیطالب
#سردارشهید_محمدرضا_اسحاقزاده🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۳/۴/۱ تربتحیدریه ، خراسانرضوی
شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۳ فاو ، عملیات والفجر۸
‼️طریقه مهربانی، ادب و احترام به بزرگ ترها را بسیار خوب می دانست. قرار بود در دانشگاه مهندسی بخواند اما با شنیدن ناقوس جنگ، قید همه چیز را زد و به دفاع از میهن پرداخت.
‼️با وجود رشادت ها و دلاوری هایش، آن گونه که شایسته و بایسته بود دیده نشد و کسی سراغش را نگرفت. در جبهه مربی توپخانه بود و گرای دشمن را میگرفت. محاسباتش آن قدر دقیق بود که اگر هدف در مرحله اول مورد اصابت قرار نمی گرفت در مرتبه دوم به طور حتم گلوله های توپ به آن می خورد به همین دلیل در جبهه لقب افلاطون گرفت و آن قدر کار بلد بود که صدام برای کشتنش جایزه تعیین کرد.
‼️در همه شرایط، جبهه را بر کارها اولویت می داد و با این که نشان کرده داشت اما ازدواج را به پایان جنگ موکول کرد و سه دفعه ترکش خورد ولی خم به ابرو نیاورد و هر بار بعد از کمی بهبودی عازم جبهه می شد.
‼️یک بار که ترکش به قفسه سینه اش خورده بود بعد از بستری شدن در بیمارستان مشهد از خانواده خواست که او را از بیمارستان ببرند و با این که زخمش عفونت بسیار داشت از بیمارستان گریخت و بعد از مدتی استراحت در بیرجند و شنیدن خبر شهادت همسایه رو به روی خانه گفت همرزمانم یک به یک شهید می شوند و من به دلیل یک زخم ساده در خانه مانده ام بنابراین دوباره عازم جبهه شد.
📎دیدهبان خط مقدم
#شهید_غلامحسین_پاکنهاد🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۱/۳/۲۵ نهبندان، خراسان جنوبی
شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۳ هورالهویزه ، عملیات خیبر
✍ #ڪلام_شـهید
🔻از برای این که دنیا برای کسی باقی نمانده، برای ما هم باقی نمی ماند. امروز، سفره ای پهن است که معلوم نیست دیگر پهن بشود یا نه.
🔻آیا دنیا بهتر است یا آخرت و یا بالا رفتن یا به زمین چسبیدن؟ همه ی منظور ما باید خدا باشد و ما باید مُزد خود را از او بگیریم.
🔻«الیوم عمل بلاحساب و الغلد حساب بلاعمل»؛ امروز میدان کار و بازار مُزد است و امروز عمل است بدون حساب و فردا حساب است بدون عمل.
#شهید_احمد_جانی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۸/۳/۱ قزوین
شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۳ جزیرهٔ مجنون
گر که در سینهٔ خود شوق شهادت داری
رود این قافله تا ڪرب و بلا ؛
بسـم الله . . .
شهـدا . . .
هنوز بر فراز دیدگاه ماندهاند؛
چـون شاهــدند !
حواسمان به نگاه شهدا هست؟!
📎ساعت ۲۱/۳۰ دقیقهٔ سوماسفند ۱۳۶۲ شروع بیست روزهٔ #عملیات_خیبر بارمز یامحمدرسولالله(ص) ، هورالهویزه شمال بصره
#لالههای_آسمونی
بچہ محــل بودیم .
حالا هم توی #خیبـــر شده بودیم همرزم.
صبح عملیـــات دیدمش؛
شده بود غــرق خــــــــون،
دوتا دستاش قطــــع شده بود...
همہ بدنش پر بود از تیــــر و ترکش.
وصیـــت نامہ اش توی جیبش بود.
همون اول وصیت نامہ نوشـــــتہ بود؛
"خدایا دوسـت دارم همون طور کہ اسمم رو گذاشتند #ابوالفـضل،
مثل حضرت #ابوالفضل 'ع' #شهـید شم"...
دوتا #دستاش قطــــــع شده بود...
#شهید_ابوالفضل_شفیعی🌷
خدا
ماه را بغل کرد
و باران!
کسی یادش هست
اولین بـاران را؟؟
سالهاست
هر شـــب
کسی از بلندای ماه می افتد
بر زمینی که نیست!
آخرین تصویر از صورت نورانی شهید مدافع حرم #حمیدرضا_بابالخانی در معراج شهدا
#شبتــــون_آرام_بایاد_شھـــــدا 🌹
✍ #ڪلام_شـهید
‼️کلیدتمام مصائب و مشکلات در ذکر خدا و هدیۀ صلوات به محمد و آل محمد است . ذکرظاهری ارزشـی ندارد . ذکر باید عمـلی باشد .خدا را به خاطر نعمـت هایی کهبه ما داده عملا" شکر کنید.
#روایٺــ_عِـشق ✒️
‼️یادت می آید در عملیات مسلم بن عقیل در منطقۀ سومار در نیمه ای شب مجروح شدی . ترکش به پشت گردنت خورده بود . لب و صورتت مجروح شده بود . خون زیادی ازت می رفت . خیلی طول کشید تا آمبولانس آمد . نفس کشیدن هر لحظه برایت مشکل و مشکل تر می شد .
‼️وقتی تو را روی برانکارد گذاشتند صبح شده بود . با ایما و اشاره به آن هایی که سرِ برانکارد را گرفته بودند ، فهماندی که بایستند . خون می جوشید و از گلویت بیرون می زد . همه نگرانت بودند . چون ممکن بود هر لحظه از شدت خون ریزی و مشکلات تنفسی بلایی سرت بیاید .
‼️نشستی تیمم کردی و با همان حال نمازت را خواندی . این موضوع تا مدت ها دهان به دهان می چرخید و سینه به سینه نقل می شد .
#سردارشهید_حسن_ترک🌷
#سالروز_شهادت
💠حسن فرزند نخست من بود که بسیار مورد علاقه من و پدرش بود بهگونهای که او را داداش صدا میزدیم و حجب و حیایش به قدری بود که از حتی از نگاه چشم در چشم با پدرش خجالت میکشید.
💠وقتی برای عملیات به منطقه میرفت کار من این بود که در زیرزمین منزل سجادهای پهن و به دعا و مناجات بپردازم، در آن برهه هزاران صلوات نذر میکردم و مهمترین دعا و نگرانیم این بود که حسن اسیر دشمن نشود ، حتی 3 بار مجروح شد و بار سوم به من گفت : مادر میدانم شما به شهادت من رضایت ندارید به همین خاطر شهید نمیشوم.
💠از من خواهش میکرد که به شهادتش راضی شوم، در آخرین عملیاتی که حضور یافت با تضرع از خداوند خواستم او را در پناه خود نگه دارد تا اسیر نشود و در آن زمان او را به خدا سپردم تا خداوند هرچه برایش مقدر ساخته انجام دهد و در نهایت حسن به آرزویش رسید.
💠حسن به من توصیه میکرد که صبر پیشه کنم و زمانی که به شهادت رسید بیقراری نکنم و همیشه برای آماده کردن من تلاش میکرد به همین خاطر وقتی به شهادت رسید به خاطر اینکه من را آماده کرده بود سعی میکردم خودم را کنترل کنم.
✍به روایت مادربزرگوارشهید
📎جانشین طرحوعملیات لشگر ۳۲انصارالحسین
#سردارشهید_حسن_ترک🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۱/۷/۱۲ همدان
شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۲ فاو ، عملیات والفجر۸
🔴 روح الله نجابت عزیز، از جوانان انقلابی #شیراز، به عنوان نماینده این حوزه انتخابیه وارد مجلس شد و عنوان جوان ترین نماینده نماینده مجلس را با ۳۰ سال سن(متولد ۱۳۶۸/۳/۸) به خود اختصاص داد.🆘
📷توصیههای تغذیهای وزارت بهداشت برای پیشگیری از بیماریهای تنفسی و #کروناویروس
#شهید_رضا_ابوحاجی
شهیدی که شبهای سه شنبه با پای پیاده به جمکران میرفت...
در سال 1342در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود...
رضا ابوحاجی خیلی باایمان بود هیچگاه نماز جماعتش ترک نمیشد
و همیشه در مسجد شرکت میکرد و شبهای سه شنبه با پای پیاده به جمکران میرفت...
یک بار گفتم: مادر! حاجتت چیست که سه شنبه ها جمکران میروی؟
گفت: من حاجتی ندارم ولی وقتی 40 نمازش به اتمام رسید خبر شهادتش را برایمان آوردند.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#روحمان_با_یادش_شاد
شما اگر میخواهید به من خدمتی کنید، گهگاهی به یادم بیاورید که:
" من همان #محمدعلی_رجایی فرزند عبدالصمد، اهل قزوینم که قبلاً دوره گردی میکردم و در آغاز نوجوانی قابلمه و بادیه فروش بودم...
این تذکر و یادآوری برای من از خیلی چیزها ارزندهتر است...."
خاطراتی از شهید رجایی، حدیث جاودانگی، ص ۱۲۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شیرزنی که عصر امروز
همسر مهربانش شهید مدافع حرم #شهید_حمیدرضا_باب_الخانی
بر روی دستان مردم اصفهان تشییع میشود؛
حتی دیروز در اوج غمهایش
در پای صندوق آراء هم از ادامهی راه سردار، میگوید:
"آیا کسی می تواند شهید حاج قاسم را دوست داشته باشد و عقیده او را نه ...!"
مرحبا به این همسران شهدا
شهيدی که مدافع حرم بودن را به داشتنِ پست در فرمانداری ترجيح داد...
شب گذشته در اواخر شب فرصتی پيش آمد که دقايقی خصوصی پای درد دلهای پدر شهيد #حميدرضا_باب_الخانی بنشينم و اسرار شهيد را از زبان معلمی عزيز و صبور بشنوم،
ايشان گفتند حميد در سن ۲۵ سالگی موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته عمران شدند،
و روزی تصمیم گرفتند در فرمانداری استخدام بشوند،
مدتی طول کشيد که مدارک مورد نياز را فراهم کردند و رزومه کاری ارائه دادند و بخاطر اينکه دانشجوی ممتاز و محقق و پژوهشگر بودند شرايط استخدام ايشان فراهم شده بود،
ايشان بخاطر دوستی با پسر آقای دکتر شريعتی در اين زمينه مشورت ميکنند،
آقای دکتر با اشاره به شرایط موجود استانداری و وجود باند و باند بازی و برخی موارد ديگر و با شناخت از روحيات شهيد به او ميگويند اگر میخواهی نون حلال سر سفره خانوادهات ببری برو در سپاه استخدام بشو،
که اين اتفاق هم میافته،
و پس از اين کار ايشون بصورت داوطلب عضو سپاه قدس و مدافع حرم ميشوند،
پدرش فرمودند ايشان تا لحظه شهادت بيش از دو سال در سوريه فعالیت داشت و از ما خواسته بود اين موضوع را از فاميل مخفی کنيم که مبادا نگران شوند،
تقريباً هر شش ماه دو هفته به مرخصی می آمد،
برج ۵ امسال يک واحد سازمانی در شهر حلب در اختيار ايشان قرار ميدهند و همسر ايشان هم به سوريه منتقل میشود.
اخيراً هر چه خانواده از آنها میخواهند يه مدتی به ايران بيايند شهيد عزيز به پدر میگويد شرائط سختی پيش آمده و حجم کارش خيلی زياده و مقدمات سفر پدر و مادر خودش و خانمش را جهت سفر به سوريه فراهم ميکنه،
در تاريخ ۱۰/۱۰ امسال آنها به سوريه سفر ميکنند که مدتی کنار فرزندانشان باشند، پدرش با حسرت ميگفت چه ديداری حميد صبح زود از منزل خارج میشد و شبها با جسمی بیجان و خاک آلود و لباسهائی غرق در گل و لای به خانه بر میگشت،
چون فقط سهشنبه ها پرواز به ايران وجود داشت بعد يک هفته تصميم به باز گشت گرفتيم اما حميد مانع شد و گفت خواهش میکنم يک هفته دیگر اينجا بمانيد، ما هم قبول کرديم.
هرگز در اين سالها به من از مسئوليتش نگفت فقط میگفت من روزها ميرم قرارگاه،
در سوريه از يکی از رزمندگان تيپ فاطميون خواهش کردم بگه پسر من اينجا چکار ميکنه،
او گفت پسر شما فرمانده اطلاعات_عملیات يکی از مناطق و مسئول آموزش رزمنده های سوری در زمينه های مختلف از جمله کار با دوربينهای جی آی اس و غيره هست، تازه اينجا بود که فهميدم بايد چشم انتظار شهادتش باشم.
وقتی از حميد پرسيدم که چند سال تو اينجا هستی بهتر نيست برگردی ايران و اونجا خدمت کنی،
به من گفت پدرجان من سالها درس خواندم، در سپاه آموزشهای مختلفی ديدم، به زبان عربی مسلط شدهام که حالا ازش اينجا استفاده کنم،
من اگر به ايران بيايم خيلی از توانائیهای من اونجا کارائی نداره مضاف بر اينکه توی ايران خيلیها هستند که جای من رو پر کنند ولی اينجا هر کسی نمياد و نميتونه کار کنه،
من نميتونم بيام ايران و صبح برم سر کار و ساعت ۲ بيام خونه،
من نميتونم فرياد و ضجه و کشتار اين مردم مظلوم را ببينم و بشنوم و بيام ايران راحت بخوابم.
پدرش گفت وقتی اين صحبتها را شنيدم فهميدم تصميمش را گرفته و با وجود نگرانی شديدی که وجودم را فرا گرفت او را به خدا سپردم،
ايشان در آخر از خداوند طلب کردند که لياقت خانواده شهيد بودن را به ایشان عطا کند و اين شهيد عزيز را از ایشان بپذيرد....
🔸 اطلاعيه سازمان سنجش اموزش کشور درخصوص تغيير تاريخ برگزاري ازمون ورودي دکتري ph.D (نيمه متمرکز) سال 1399
🔹 بدین وسیله به اطلاع ميرساند زمان برگزاري آزمون دکتري سال 1399 از روز جمعه مورخ 98/12/9 به روز پنجشنبه مورخ 99/01/28 تغيير مي يابد.
🔹اطلاعیه این سازمان درخصوص اعلام سایر اطلاعات مربوط به برگزاری آزمون در روز دوشنبه مورخ 99/01/18 از طریق پایگاه اطلاع رسانی این سازمان منتشر خواهد شد.
🔹 کارت شرکت داوطلبان از روز دوشنبه مورخ 99/01/25 از طریق پایگاه اطلاع رسانی این سازمان به نشاني www.sanjesh.org منتشر خواهدشد.