eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70.4هزار عکس
11.7هزار ویدیو
179 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸انسانیت به وقت اسارت 🔹شهید محمد فاضلی در یکی از عملیت‌ها ناگهان راهش را به سمت تانک در حال مقاومت‌، کج کرد و دوید. ایستاد و با آرپی‌جی شلیک کرد. موشک کلاهک تانک را منهدم کرد و دود از آن بلند شد. راننده تانک تلاش می‌کرد خود را از تانک بیرون بکشد، اما در میان شعله آتش شعله‌ور شد. فاضل دوید سمت تانک و عراقی را نجات داد. 🔹محمد فاضلی دوست نداشت جنگندگی را در کشتن خلاصه کند. از روی خشن جنگ گریزان بود. وقتی آن عراقی را از داخل تانک نجات می‌داد، دنبال انسانیت در دل جنگ می‌گشت. می‌‌خواست مثل عراقی‌ها نجنگد و دنبال گم شده خود بود.
🔸لذت نماز خواندن 🔹مادر شهید امیرمحمد مکاری از آخرين مرخصي فرزندش مي‌گويد: "درست ۱۳ روز قبل از شهادتش؛ «اين بار نسبت به هميشه آرام‌تر بود. كلا ۳ بار آمده بود مرخصي. قبلا كه مي‌گفتيم بيا برويم منزل فاميل، گاهي نه مي‌گفت و بهانه مي‌آورد كه حوصله ندارد و خسته است. اما اين‌بار هر چيز مي‌گفتيم، هر كار كه مي‌خواستيم برايمان انجام دهد، نه توي كار نمي‌آورد. خانه فاميل‌ها مي‌رفت و خداحافظي‌هايي مي‌كرد كه بوي وداع مي‌داد. 🔹پدرشهید امیرمحمد مکاری از علاقه فرزندش به نماز مي‌گويد: " پسرم از کودکی به نمازخواندن علاقه زیادی داشت. یادم هست هنوز خیلی کوچک بود که هروقت صدای اذان را می‌شنید، سجاده من و خودش را پهن می‌کرد و مرا صدا می‌کرد تا وضو بگیریم و بعد همراه با من در سجاده کوچک خودش نماز می‌خواند.
🔸وقتی تقدیر الهی برای او به بهترین شکل رقم می‌خورد 🔹شهید محمدرضا اویسی ثانی در یکی از روزهای انقلاب همراه مردم به تظاهرات و شعار دادن می‌پردازند. مأموران شاه به سوی مردم تیراندازی می‌کنند و مردم هم در حین فرار همچنان شعار می‌دادند و تکبیر می‌گفتند که ناگهان دو تیر از لابه‌لای پاهای رضا می‌گذرد اما آسیب نمی‌بیند. اینجاست که دست تقدیر الهی زمان دیگری را برای شهادتش مقدر کرده و رضا هنوز برای طی کردن مدارج کمال معنوی فرصت داشت. 🔹محمدرضا اویسی ثانی بعد از اتمام خدمت سربازی به نیشابور بازگشت و عضو بسیج محله گردید که در طول هفته چند شب نگهبانی سهم او بود. در روستاها نیز فعالیت خویش را دو چندان کرده بود و به مردم روستاها تعلیمات و آموزش‌های نظامی می‌داد. محرم و روزهای عاشورا و تاسوعا در مجالس و مناسک مذهبی شرکت می‌جست. علم برداشتن در آن ایام بعهده او بود.
🔸دانشگاهی به وسعت خاکریز‌های جبهه 🔹شهید سیدعباس نژادحسینی در پشت جبهه به رزمندگان کمک می کرد. مهمات و اسلحه برای آنها می برد و کسری‌های آن را رفع می‌کرد. 🔹یکی از همرزمان سیدعباس نژادحسینی تعریف می‌کند: " شب عملیات که در کانال بودیم. باران گلوله می‌ریخت و ما مهمات به تیربار می‌رساندیم. آن‌جا غیر از خاک چیزی نبود و کسی شناخته نمی‌شد. در آن جا سید عباس مهمات را برای رزمندگان می‌برد و به آنها خدمات رسانی می‌کرد. 🔹پدر نژادحسینی می‌گوید: " اولین باری که از جبهه آمد، یک گوسفند برای او قربانی کردیم. او گفت: جبهه برای من مثل دانشگاه است."
شهید خیامی «شهادت» را سعادت می‌دانست 🔹شهید محمدعلی خیامی در دوران تحصیل در مقطع متوسطه یک نوبت به‌عنوان امدادگر و ۲ نوبت به‌عنوان پزشک‌یار به جبهه‌ها عزیمت کرد که ۱۹ ماه به طول انجامید. او مدت هفت ماه به همراه گروه هجرت عازم کردستان شد. 🔹محمدعلی خیامی عقیده داشت که علم و دانش به تنهایی سعادت‌آفرین نیست و انسان برای نیل به کمال باید مجهز به دو سلاح علم و تقوی باشد، از این رو همچنان که از نظر درسی دانش‌آموزی ممتاز بود، تقوی و اخلاص او نیز برای مسئولین و دوستانش پندآموز بود.
عهدی که با امام رضا (ع) بسته شد 🔹خواهر شهید عباس احمدی می‌گوید: " تا زمان شهادتش نمی‌دانستیم به سوریه رفت و آمد دارد. بعد از شهادتش از داخل گاو صندوق مغازه‌اش کاغذی پیدا کردیم که در آن نوشته بود: «عهد با امام رضا(ع) که من تا زنده‌ام ۹۵ درصد مالم را به یتیمان بدهم و پنج درصدش برای مخارج خودم باشد." 🔹مادر عباس احمدی در مورد خصوصیات اخلاقی شهید بیان می‌کند: " یکی از مهمترین خصوصیات اخلاقی شهید این بود که هر سال در روز ولادت حضرت زهرا (س) و روز مادر برای مادرانی که پیر و ناتوان بودند و کسی را نداشتند هدیه میخرید و به دیدارشان میرفت."
شهید محمد حسن مشکانی 🔹یکی از فرزندان شهید محمدحسین مشکانی تعریف می‌کند : " قبل از انقلاب، خواهر بزرگترم نوجوان بود. خواهرم یک روز در مدرسه‌ برایشان مسابقه ی والیبال گذاشتند. آن زمان، دخترها و پسرها با هم در مسابقه شرکت می‌کردند. خواهرم می‌گفت برای شرکت در مسابقه، از پدر اجازه گرفتم. پدرم نگاهی به او می‌کند و از او می‌پرسد: «آیا حضورت در اون مسابقه، لطمه‌ای به شخصیتت نمی‌زنه؟ آیا شخصیت ارزشمندی که داری حـفظ میشه؟» خواهرم در جواب می‌گوید: «چندتایی پسر هستند که ممکنه اونجا به ما نگاه کنن.» پدرم به او می‌گوید: «جایی که شخصیتت حفظ میشه برو.» همین حرف باعث می‌شود تا خواهرم از خجالت، سرش را به زیر بیاندازد و از رفتن منصرف شود." 🔹شهید محمد حسین مشکانی از لحاظ تربیتی، بسیار دقیق و حساس بود. امر و نهی مستقیم نمی‌کرد؛ اما با رفتارش اطرافیان را متوجه خطاهایشان می‌‌کرد.
شهید جواد آرامش 🔹پدر داغدار شهید جواد آرامش با دلی پر از اندوه بیان می‌کند: " همیشه مراقب حلال و حرام مالش بود و سعی می‌کرد به دیگران هم گوشزد کند، زمانی که برای مرخصی می‌آمد در کارهای کشاورزی کمک دست بود، زمان جمع‌آوری گندم‌ها خیلی مراقب بود که خوشه‌هایی که قرار شده برای دام‌ها باشد، جمع‌آوری نشود." 🔹جواد آرامش در زمینه‌های کشاورزی کمک رسانی به مردم داشت و به عنوان مثال گروهی را برای برداشت محصول گندم کشاورزان راه اندازی می‌کرد و به مشکلات مردم رسیدگی داشت. 🔹آرامش فعالیت خوبی در زمینه کمک رسانی به مردم در قالب گروه‌های جهادی بسیج داشت و در نقاط مختلف شهر و روستا فعالیت محرومیت زدایی را پیگیری می‌کرد.
شهیدی که لقب عقاب کردستان گرفت 🔹شهید احمدرضا رحمتی در سال ۱۳۵۸ وارد جهاد سازندگی شد تا در روستاها بتواند خدمتی بکند. سپس عضو سپاه شد. زمانی که منافقین در نیشابور بمب کار گذاشتند، رحمتی آن را خنثی کرد. 🔹شهید رحمتی از فرماندهان شاخص و برجسته کردستان بود که در زمینه برقراری و پایداری امنیت فداکاری کرد. وی در هر نقطه‌ای که خطر مردم را تهدید می‌کرد خود را سریع به آنجا می‌رساند تاجایی که مردم او را به عنوان “عقاب کردستان” می‌شناختند. 🔹 احمدرضا رحمتی با شهید چمران چهل روز دوره چریکی را گذراند. خدمت سربازی را در کردستان به پایان برد و حدود سه سال در آن جا با ضد انقلاب مبارزه کرد.
🔸وقتی برای رضای خدا گام برداری 🔹شهید حسین ثابت‌خواه در عمليات کربلاي چهار مجروح شده بود. موقع برگشتن به پشت جبهه همرزمانش او را ديدند و متوجه وضعیت خاصش شدند. وی مجروح شده بود و این موضوع را از همه پنهان می‌کرد. 🔹مادر حسین ثابت‌خواه می‌گوید: " عروسي خواهرش بود. به او تلفن کرديم که به مشهد بياييد. گفت: جبهه واجب تر است" 🔹خواهر شهيد درباره برادرش مي‌گويد: " همسر يکي از دوستانش مريض بود. چون خانواده‌ی پر جمعيتي بودند، براي آنها يک ماشين لباسشويي خريد تا آن‌ها راحت باشند. تظاهر و ريا در کارش نبود."
زیبایی مراسم ازدواج به سادگی است 🔹شهید مهدی قرض‌زر در دومین اعزامش هم از ناحیه پا مجروح شد و به مدت سه هفته در بیمارستان اهواز بستری بود، سپس برای بهبودی و ادامه روند درمان به مشهد بازگشت، در این سفر ، به دلیل قولی که به مادرش داده بود، ازدواج کرد و بعد از گذشت یک هفته از زندگی مشترک، با رضایت همسر، مادر و پدرش برای سومین بار راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. 🔹با توجه به تک فرزند بودن مهدی قرص‌زر خانواده‌اش خیلی دوست داشتند که مراسم ازدواجش مفصل برگزار شود و همه در آن شرکت داشته باشند؛ اما او مخالف این کار بود و می‌گفت: «فکر نمی‌کنید شب دامادی من، روی سر مردم اهواز بمب می‌ریزند! آن وقت می‌خواهید مراسمی را که می‌توان به زیبایی با سادگی برگزار کرد، با تجمل زشتش کنید؟» 🔹گویی در شب ازدواجش هم لحظه‌ای از فکر جبهه و جنگ خارج نمی‌شد. آن قدر گفت و گفت تا بالاخره مراسم ازدواجش زیبا و ساده برگزار شد!
🔸تعهد و اخلاص در میدان جنگ 🔹شهید محمدمهدی حمیدی در عملیّات کربلاى ۵ در جادّه شلمچه - که زیر آتش مستقیم دشمن بود، زیر آن آتش با راحتى و آرامش، تانک ها را جابه جا مى ‏کرد. در همان عملیّات مجروح شد که هیچ اهمیّتى به مجروحیّتش نمى‏داد و در همان حال کار مى‏ کرد. 🔹مادر شهید حمیدی مى‏‌گوید:« بعد از اینکه خبر شهادت مهدى را شنیدم، دو سه بار گفتم برویم به سردخانه. ما را غروب به سردخانه بردند. وقتى رفتم دیدم انگشترش به دستش است، انگشتر را در آوردم و به پسر بزرگترم دادم. رویش را بوسیدم و گفتم: خدایا! قبول کن این را در راه تو و امام حسین(ع) دادم خودت قبول کن.»