eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.4هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
چه شرافت دارد ! اشک‌های پُر از بغض جامانده از سفرت به همه شرافت‌های دنیای رنگارنگ من... 🔹در سال‌های دفاع مقدس، بسیار بودند نوجوانانِ شیردلی که برای اعزام به جبهه‌های جنگ، هر ترفندی را به کار می‌بستند اما به دلیل کمی سن و سال، از هم‌رزمان خود جا می‌ماندند و در نهایت، گریه بود و دلی شکسته و عزم و همتی دیگر برای دور زدنِ متصدیانِ اعزام و رسیدن به رفقای سبقت گرفته..و چه با شکوه بود آن اشک‌ها و صورت‌های پریشان... 📸 تصویری که پیش رو دارید، برشی از همان شرافتِ اشک‌آلود است. نوجوانی که لباس خاکی بر تن کرده و مهیای اعزام است، اما تنها اشک‌هایش را هدیه قدم‌های برادر یا رفیقِ مسافر خود می‌کند.. و آیا گریه‌ای شریف‌تر از این برای یک مرد می‌توان سراغ گرفت؟
🔹 صد هزار بار هم اگر این عکس از اسرای ایرانی جنگ را بنگریم، هیچ از اسرارش نخواهیم فهمید مگر آن‌ که با آرامی متن عجیب و تکان دهنده‌ی احمد یوسف‌زاده عزیز که خود اسیر نوجوانی از بچه‌ های موسوم به «آن بیست و سه نفر » است را در زیرش بخوانیم ، البته آرام و شمرده .... 📸 « سال شصت و یک است. ایستاده‌اند کنار دیوار بهداری اردوگاه عنبر که عکس بگیرند بدهند صلیب سرخ ببرد برای خانواده‌هایشان. چند ماه بعد عکس‌ها می رسند ایران.... مادرها نفس راحتی می‌کشند وقتی می‌بینند بچه‌هایشان صحیح و سالم روی پای خودشان ایستاده‌اند... واقعیت اما چیز دیگریست. خارج از کادر عکس، سه جفت عصا روی زمین افتاده است. یکی مال حسن تاجیک شیر، نفر ایستاده سمت چپ، پسر دایی عزیز من که استخوان رانش شکسته و به قدر یک عکس گرفتن توانسته بی عصا بایستد. قصه آن دو نفر ایستاده کنار حسن خیلی جالب‌تر است، آنها پاهای از زانو قطع شده‌شان را پشت نفرات جلویی پنهان کرده‌اند که مادرهایشان متوجه نشوند و غصه نخورند! طفلی مادرهایشان! » .
✍ عکاس نوشت: شیرمردی که آمده بود اسلحه قراضه‌اش را با یک سلاح به جامانده از عراقی‌ها در خرمشهر تعویض کند، من بدون اجازه‌اش در قاب دوربین‌ام زندانی‌ کردم. زندانی‌اش کردم تا برای همیشه جلویِ چشمان‌مان باشد و یادمان بیاورد که سربازانی با این هیبت و لباس و شلوار و فانوسقه و کلاه و کفش رزم، ارتشِ گردنِ کلفت صدام را از این خاک بیرون کردند. کلاه‌های برجامانده از ارتش عراق در پرسپکتیو غبارآلودِ عکس، تمام حکایتِ چگونگی عقب‌نشینی از این خاک را می‌کند.. آنها اسطوره زندگی‌من تا پایانِ این زمین خواهند ماند... خرمشهر، خرداد ۱۳۶۱ عکاس: بهرام محمدی فرد
✍ عکاس نوشت : شیرمردی که آمده بود اسلحه قراضه‌اش را با یک سلاح به جامانده از عراقی‌ها در خرمشهر تعویض کند، من بدون اجازه‌اش در قاب دوربین‌ام زندانی‌ کردم. زندانی‌اش کردم تا برای همیشه جلویِ چشمان‌مان باشد و یادمان بیاورد که سربازانی با این هیبت و لباس و شلوار و فانوسقه و کلاه و کفش رزم، ارتشِ گردنِ کلفت صدام را از این خاک بیرون کردند. کلاه‌های برجامانده از ارتش عراق در پرسپکتیو غبارآلودِ عکس، تمام حکایتِ چگونگی عقب‌نشینی از این خاک را می‌کند.. آنها اسطوره زندگی‌من تا پایانِ این زمین خواهند ماند... خرمشهر، خرداد ۱۳۶۱ عکاس : بهرام محمدی فرد
✍ عکاس نوشت : این عکس یک تصویر مقایسه‌ای است. که در آن مظلومیت، صفا و جوانی چهره‌‌ی یک رزمنده بسیجی را که شاید سن او به ۱۶ سال نیز نرسد را در کنار چهره کریه یک سرباز عراقی که به خاک ما تجاوز کرده بود، قرار دادم. خرداد ۱۳۶۱ ، خرمشهر عکاس: امیرعلی جوادیان
✍ عکاس نوشت : این عکس یک تصویر مقایسه‌ای است. که در آن مظلومیت، صفا و جوانی چهره‌‌ی یک رزمنده بسیجی را که شاید سن او به ۱۶ سال نیز نرسد را در کنار چهره کریه یک سرباز عراقی که به خاک ما تجاوز کرده بود، قرار دادم. خرداد ۱۳۶۱ ، خرمشهر عکاس: امیرعلی جوادیان