#زندگینامه
#شهید_داریوش_رضایی_نژاد
وی در تیر ماه سال ۱۳۷۹ ازدواج نمود و صاحب یڪ فرزند دختر به اسم آرمیتا گردید ڪه قبل از ۵ سالگے و در برابر دیده گانش شاهد پرپر شدن پدر عزیزش بود.
در چند سال اخیر ضمن تدریس و انجام فعالیت های تحقیقاتے و مسئول اجرای بسیاری از طرح های تحقیقاتے در دانشگاه های تهران، شهید بهشتے و خواجه نصیرالدین طوسے، بود در ۳۴ سالگی معاونت انژری اتمے ایران را به عهده داشت.
شهید رضایی نژاد با قبولے در تمام مراحل آزمون دڪترا سال ۱۳۹۰ در دانشگاه خواجه نصرالدین طوسے پذیرفته شد، اما در تاریخ اول مرداد ۱۳۹۰ توسط سرویس جاسوسے اسرائیل (موساد) به #شهادت رسید.
#روحمان_بایادش_شاد
#دانشمند_هسته_ای
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
🌹
نام و نام خانوادگی : فرید کاویانی لرد
تاریخ تولد : ۵۶
تاریخ شهادت: ۹۵/۵/۹
محل شهادت: سوریه
#زندگینامه
#شهید_فرید_کاویانی_لرد
شهید فرید کاویانی لرد در سال ۵۶ در یک خانواده مذهبی در روستای لرد، بخش شاهرود شهرستان خلخال به دنیا آمد که پدر این شهید بزرگوار با دسترنج خود و کسب حلال توانست در محیط مذهبی وی را تربیت کند وی برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و مقابله با دشمنان اسلام به سوریه اعزام شده بود که به دست نیروهای منافق تکفیری، صهیونیستی آمریکایی در سوریه به شهادت رسید که ۲ فرزند پسر و ۱ دختر از این شهید والامقام به یادگار است.
#روحمان_بایادش_شاد
#سالروز_شهادت
#شهید_جعفر_حجتی_فر🕊
#زندگینامه
#قسمت_اول
🔶شهید جعفر حجتی فر فرزند محمد در سال ۶۶/۲/۲۲در شهرستان زهک از توابع استان سیستان و بلوچستان دیده به جهان گشود ابتدایی تا دبیرستان را در شهرستان زاهدان ب اتمام رساند و بعد از دیپلم در دانشگاه ازاد در رشته معماری و نقشه کشی تحصیلات خود را اغاز کرد و در سال ۸۸ به پایان رساند بعد تمام شدن دانشگاه به خدمت مقدس سربازی رفت درسال ۸۹ تشکیل خانواده داد که ثمره این ازدواج دوپسر ب نام های امیرمحمد و صادق می باشد در سال ۹۰ وارد نظام (سپاه) شد و یکسال اصفهان و تهران دوره پاسداری خود را گذراند و در سال ۹۱ در شهرستان ایرانشهر خدمت خود را در نظام شروع کرد
⏮ادامه دارد
از کنار چادر فرماندهی گردان حمزه سیدالشهداء می گذشتم ، شهید جان محمد جاری را درون چادر دیدم تنها نشسته بود وارد چادر شدم .
پس از سلام و احوال پرسی سؤال کردم : تنها نشسته ای ! گفت : بله ، علی تنها وسائلی که به همراه دارم همین یک کوله پشتی است می خواهم این وسائل را هم بین بچه ها تقسیم کنم چون دیگر نیازی به وسائل ندارم ، اگر خدا قسمت کند این آخرین عملیات من است و از جمع شما جدا می شوم . بعد در کوله پشتی را باز کرد و لباس های خود را برای بچه ها کنار گذاشت .
بعد از آن روز لحظه به لحظه او را زیر نظر داشتم ، تمام اعمال او حاکی از رفتن او بود مطمئن شده بودم در این عملیات شهید می شود . تا اینکه شب عملیات فرا رسید ، همدیگر را در آغوش کشیدیم و به من قول داد که در آخرت مرا شفاعت کند . به بچه ها گفته بودم که بچه ها ، این آخرین وداع با او است ، او حتماً شهید می شود . به همین خاطر شب عملیات بچه ها دور او حلقه زده بودند . یکی از بچه ها خیلی سماجت به خرج می داد شهید جاری با دست خط مبارک خود روی کاغذ چیزی نوشت و به او داد ، اما از او قول گرفت تا بعد از عملیات آن را باز نکند
وقتی وارد آب اروند شدیم در انتهای ستون کنار هم بودیم . به موانع دشمن که رسیدیم او به من گفت : علی وقت آن رسید که به جلوی نیروها بروم به او اصرار کردم و گفتم تو باید نیروها را رهبری کنی ، اما او گفت : علی همان چیزی که قبل از عملیات مرا عاشق کرده بود حالا مرا به جلو می خواند .
بعد از لحظاتی عملیات با صدای انفجاری آغاز شد بچه ها با شجاعت تمام به دشمن مسلح و آماده حمله کردند .
دشمن را از پای درآوردیم ، منطقه به تصرف ما درآمد ، بیسیم ها روشن شد و صدای فرمانده گردان آمد و ندا می داد (جاری ، جاری ، حسن) – باز هم گفت : (جاری ، جاری ، حسن) اگر صدای مرا میشنوی جواب بده . همه منتظر بودیم هیچ صدایی از شهید جاری نمی آمد و بعد بچه ها خبر دادند که جاری در معبر شهید شده است .
بعد از اتمام عملیات به اردوگاه که آمدیم نوشته ای که به یکی از بچه ها داده بود را باز کردیم که اینطور نوشته بود : « خداوند مرا طلبیده من در این عملیات حتما شهید می شوم و هرگز باز نمی گردم » .
راوی :علی قربانی
هدیه به شهدا صلوات 💚
#شهید #شهید_جاری #شهادت #دفاع_مقدس #اردوگاه #جنگ #ایران #شهادت #خاطره #خاطرات_دفاع_مقدس #شهدا_زنده_اند #شهدای_ایران #شهدای_گمنام #زندگینامه #عملیات_کربلای_۵
نام:مسلم
نام خانوادگی: نوروزی
نآم پدر:حسینقلی
تاریخ تولد:: ۱۳۴۱
تاریخ شهادت:۵۷/۱۱/۱۹
محل شهادت: یکی از خیابانهای شهرگرگان
#زندگینامه
شهیدمسلم نوروزی لامنگ سال 1341 در روستای لامنگ، از توابع شهرستان گرگان چشم به جهان گشود. پدرش حسینقلی و مادرش معصومه نام داشت.
دوران طفولیت را با طراوات خواست کودکانه سپری کرد و هنوز چند سال بیشتر از زندگی را تجربه نکرده بود که دست قضا سایه پدر را از سر او گرفت و دست های مهربان پدر به سردس گرایید و کاروان مرگ سایه مهربان او را از سر مسلم کوتاه کرد با شروع سن علم آموزی راهیه مدرسه شد و در کنار رشد معنوی نیز خود را به لحاظ علمی غنی ساخت دوران دبستان را در روستای محل زندگیش به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به مدرسه ی فردوسی گرگان رفت و با پشتکار و همتی که داشت مدارج عالیه و علمی را طی کرد ایشان در کنار دروس خود علاقه ی زیادی نیز به مطالعه ی کتاب های دینی و آزاد داشت.
و از دیگر اوقات فراغتش در کارگری و کشاورزی و دامداری استفاده می کرد
#زندگینامه
زینب کمایی در خرداد ماه سال 1346 در شهر آبادان به دنیا آمد.
مادرش زنی دل آگاه و علاقه مند به قرآن و اهل بیت به خصوص امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) بود. پدر او نیز کارگر پالایشگاه نفت آبادا بود و با دسترنج اندک کارگری خود خانواده نه نفره اش را سرپرستی می کرد.
زینب دوران دبستان و دو سال از دوره راهنمایی را در آبادان سپری کرد و از کلاس سوم دبستان تحت تاثیر تربیت آگاهانه مادر و شرکت در جلسات قرآن حجاب اسلامی را انتخاب کرد.
او پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مدرسه راهنمایی و مسجد محله به فعالیت های فرهنگی و تربیتی مشغول شد. زینب علاقه زیادی به رهبر انقلاب حضرت امام خمینی داشت. گرایش به دیدگاه های حضرت امام تاثیر عمیقی در نوع نگاه زینب به زندگی و ادامه فعالیت هایش بر جای گذاشت.
با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 زینب به همراه خانواده مجبور به ترک شهر و دیار کودکی اش شد.
پس از مهاجرت به اصفهان و سپس شاهین شهر اصفهان او در سایه حمایت های مادرش به فعالیت های فرهنگی از جمله شرکت در کلاس های اعتقادی جامعه زنان و عضویت در بسیج و فعالیت های پرورشی و تربیتی دبیرستان 22 بهمن شاهین شهر پرداخت.
در این زمان چهار عضو خانواده کمایی در جبهه مشغول به خدمت بودند. به دلیل فعالیت های مستمر زینب و تلاش های بی وقفه اش جهت تغییر وضعیت فرهنگی شاهین شهر/پس از گذشت شش ماه از حضورش در این شهر هدف سازمان منافقین قرار گرفت و درشب اول فروردین سال 1361 در راه بازگشت از مسجد تا خانه توسط اعضای این گروه ربوده و به شهادت رسید و پیکر پاکش پس از سه روز جستجوی نیروهای امنیتی و خانواده کشف گردید. منافقین در طی ارسال نامه و تماس تلفنی مسئولیت ترور زینب را برعهده گرفتند.
زینب چهارده ساله و دانش آموز سال اول دبیرستان در سال ترور کور منافقین به شکل مظلومانه ای به شهادت رسید و همراه با شهدای فتح المبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
#شهیده زینب کمایی🌷
#شادی روح شهدا صلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
📜 #زندگینامه
🔻شهید اسدالله شاهیوند در 20 اردیبهشت سال 55 در روستای قالبی سفلی در خانواده ای مذهبی و کشاورز به دنیا آمد.
🔻وی فرزند دوم خانواده بود و با آنکه وضعیت مالی خوبی بر این خانواده حکم فرما نبود، با مشکلات فراوان، دوران ابتدایی را در روستا گذراند و برای دوره راهنمایی به روستای حیات الغیب رفت. پس از اتمام دوره راهنمایی، دوره دبیرستان را در خرم آباد و در حوزه علمیه آنجا گذراند و با نمرات بسیار عالی دیپلم گرفت و قرار شد از طرف حوزه برای ادامه تحصیل به قم برود که به علت مشکلات مالی نتوانست این کار را بکند و از تحصیل بازماند.
🔻وی دوره سربازی را در قصر شیرین کرمانشاه گذراند و پس از خاتمه خدمت در سال 1374 به روستای خود بازگشت و با ماهیگیری و فروش ماهی معاش خود و خانواده را تأمین میکرد.
🔻در سال 1378 در نیروی انتظامی استخدام شد و به شهر آبادان رفت و در پاسگاه 13 به خدمت مشغول شد.
🔻سرانجام در 11 بهمن ماه سال 79 با ضربات چاقوی یک خلافكار به درجه رفیع شهادت نائل شد.
#شهید_امروز
🔸 دانشجوی نخبهای که عراقی بود؛ اما در جنگ کنار ما ایستاد؛ با صدام جنگید و شهید شد...
#زندگینامه|شهيد مقداد اديب سال ۱۳۴۱ ه.ش در شهر کوت عراق متولد؛ و در شهر ناصریه زندگی میکرد. این شهید عزیز تحصیلات خود را در همین شهر به پایان رساند و وارد دانشگاه شد...
بعد از مدتی برای ادامه تحصیل به کشور هلند مهاجرت؛ و چون از دست بعثیهای عراق فرار کرده بود، به کشور سوئد پناهنده شد؛ مدتی هم آنجا ماند و در نهایت از آنجا به ایران آمد...
مقداد دانشجوی دكترا بود كه با شروع جنگ تحميلیِ عراق عليه ملت مظلوم ايران، به جبهههای حق عليه باطل شتافت و در کنار رزمندههای ایرانی، به عنوان سرگروه گردان در سپاه يكم كربلا، با صدام جنگید. تا اينكه فروردین ۱۳۶۷ در منطقه شاخ شميران (حلبچه) ؛ بر اثر اصابت گلوله به ناحیه دهان و سينه و دست راست به شهادت رسيد. مزار شهيد در بهشت زهرا تهران رديف ۹۰ بلوك ۱۳ قطعه ۴۰ قرار دارد...
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم
●واژهیاب:
#شهیدمقدادادیب #شهدای_عراق
بخش اول
#زندگینامه #شهید_مهدی_محسن_رعد
یک خواهش برادرانه،
#وصیت من به #دخترانی که عکس هایشان را
در شبکه های اجتماعی میگذارند این است
که این کار شما باعث می شود
امام زمان خون گریه کند!
بعد از اینکه وصیت و خواهشم را
شنیدید به آن عمل کنید زیرا ما
میرویم تا از شرف و ابروی شما
#زنان دفاع کنیم
مانند #حضرت_زهرا " سلام الله علیها" باشید-
#شهید_لبنانی
#حافظ_پنج_جزء_قرآن_کریم
شهدا را باذکرصلوات یادکنیم