#مهریه_با_مهر_قلبی ❤️
سال سوم دانشگاه بود ڪه تصمیم به ازدواج گرفت و با مادرش در میان گذاشت .
در جلسه خواستگاری وقتی بحث به
مهریه رسید ، با اینڪه مصطفی بر روی ۱۴ سڪه تأڪید می ڪرد ،
اما پدرش حرف دیگری داشت .
نهایتا به اصرار پدر مصطفی به ۵۰۰ سڪه متفق شدند .
همان جا مصطفی گفت :
فاطمه خانم این توافق بزرگترهاست .
هر وقت پونصد تا سڪه رو خواستی ، بابام بهت میده .
ولی هر وقت مهر منو خواستی ،
چهارده تا سڪه موافقی ؟
و موافقت ڪردم .
شهید راه علم
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#سبک_زندگی_شهدایی🌹
#سبک_زندگی_شهدایی
🌹 همیشه یک تبسم زیبا داشت. وارد خانه که می شد، قبل از حرف زدن لبخند می زد. عصبانی نمی شد. صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم. گاهی وقتها از شدت خستگی خوابش نمی برد.
🌹یک شب شام آماده کرده بودم که متوجه شدیم همسایه ما شام درست نکرده (چون تصور می کرده که همسرشان به منزل نمی آید ) فوراً علی غذای ما را برای آنها برد. گفتم: خودمان؟! گفت: ما نان و ماست می خوریم...
"شهید علیرضا عاصمی"
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3