از خون چشم حمید بگویم , آن دو شبی که در جزیره مجنون بودیم حمید اصلا چشم روی هم نگذاشت ... ناغافل دیدم از چشم های حمید دارد خون می آید , داد زدم حمید ! چشم هات ترکش خورده ؟ خندید ...برگشت زل زد بهم گذاشت خودم بفهمم بعد دو شبانه روز کار و بی خوابی مویرگ چشمش پاره شد و آن خون ...
شهدا اینطوری جهاد کردن که حتی یک قطعه خاک از هیچ جا کم نشد ...
#سخت_کوشی_برای_خدا_سیره_شهدا
#سیره_شهدا 🌸