eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80.7هزار عکس
15.7هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
به سالخوردگان احترام مي گذاشت و مي گفت: «بايد به آن ها کمک کنيم، دستشان را بگيريم و به آن ها احترام بگذاريم.» به پدر و مادرش احترام مي گذاشت. مادرش مي گويد: «در ماه مبارک رمضان مريض شدم. او از من پرستاري مي کرد و در موقع افطار برايم آب ميوه مي آورد. مي گفت: شما بايد استراحت کنيد تا هرچه زودتر حالتان بهتر شود. من نمي توانم زحمت هاي شما را جبران کنم. دوست دارم شما را به مکه ببرم.» به اقوام و فاميل سر مي زد و به آن ها کمک مي کرد. مي گفت: «احترام به فاميل واجب است.» در درس ها به بچه ها کمک و آن ها را به خواندن درس تشويق مي کرد. حتي در مسائل مذهبي، مثل روزه، آن ها را تشويق مي کرد و هر کس که روزه مي گرفت به او جايزه مي داد. با اين کار بچه ها به نماز و روزه اهميت مي دادند. از افراد بدحجاب و دروغ گو متنفر بود. با کساني که با مسجد ارتباط نداشتند، با صحبت و راهنمايي سعي داشت تا به راه راست هدايت شوند. با عوامل فساد، فحشاء و ضد انقلابيون برخورد قاطعانه داشت. بسيار مهربان بود. به مردم کمک مي کرد. حقوقش را به خانواده هاي محروم مي داد و از آن ها سرکشي مي کرد. «نماز صبح را که مي خواند، در نماز بلند بلند گريه مي کرد. به او مي گفتم: چرا گريه مي کني؟ مي گفت: با خداي خودم راز و نياز مي کردم.» نماز را سروقت مي خواند. نماز شب او ترک نمي شد. در جلسات دعاي توسل و دعاي کميل شرکت مي کرد و برادرهايش را هم با خود به اين مجالس مي برد. ✍به روایت مادربزرگوارشهید 📎مسئول تعاون قرارگاه رمضان 🌷 ولادت : ۱۳۴۵/۵/۵ مشهد شهادت : ۱۳۶۶/۲/۱۰ بانه ، بمباران شیمیایی
نماز را سروقت مي خواند. يک بار در ماه مبارک رمضان بود که از سپاه آمد، هوا بسيار گرم و او تشنه بود. دوش گرفت و يخ روي سينه اش گذاشت تا کمي از عطشش کم شود، ولي همچنان تشنه بود. نزديک افطار که شد، وضو گرفت تا نمازش را بخواند. به او گفتم: افطار کنيد، بعد نماز بخوانيد، چون تشنه هستيد. گفت: نماز مقدم تر است. در نماز بسيار گريه کرد. حدود يک ساعت با خدا راز و نياز کرد. دعا خواند، بعد روزه اش را افطار کرد.» در بيمارستان بستري بود. وقتي براي ملاقات رفتيم، مادرش گریه میکرد. گفت: براي من گريه نکنيد. براي همرزمان ديگرم گريه کنيد. حال آن ها از من بدتر است. با اين که شيميايي شده بود، بسيار دلير و فعال بود. عده اي براي مصاحبه آمده بودند، او گفت: ما نمي ترسيم و جبهه ها را خالي نمي گذاريم. با اين که چشم هايم کور شده است و شما را نمي بينم، ولي ما روحيه مان را از دست نمي دهيم. در مقابل مشکلات صبور بود و سعه ي صدر داشت. » 🌷