eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
78.8هزار عکس
15هزار ویدیو
198 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹سربنـد #يازهرایت..... نشان از عشقے کهن دارد عشقے ڪہ تمام مبتلايان را نيازمند #شفا مے ڪند شفايے از جنس #شهـادت ... #شهدا #شهید_مسلم_خیزاب🌷
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود ... سن وسالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم اون شب رخت و خواب آزارم می داد! و خوابم نمیبرد از فکرپیرمرد رخت وخوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم ... اما روحم پیدا کرد چه مریضی لذت بخشی :)) یعنی 49سال زندگی باشرافت یعنی زندگی بین محرومان ویتیمان جنوب لبنان یعنی شاگرداول فوق لیسانس ازامریکا دانشگاه توحیدوشهادت خانه به دوش بی خانه، او خانه نداشت همیشه مسافربود راباید خلاصه کرددرچمران فقط است وبس اوهنوزتوی دهلاویه راه می‌رودو مناجات می‌کند ...♥️✨
🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹 تاریخ تمام قد به احترام مردی می ایستد که گفت : توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود. سنّ و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم . اون شب رختخواب آزارم می داد و خوابم نمی برد از فکر پیرمرد .. رختخوابم را جمع کردم و روی زمین سرد، خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم ، اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم.. امّا روحم پیدا کرد چه مریضی لذّت بخشی ... ┈••✾•🕊🌺🕊•✾••┈
🔸بُرش‌هایی از زندگی نوجوان شهیدی که عکسش معروف شد 🌼 |خانواده راضی نمی‌شدند بره جبهه و می‌گفتند: باید درس بخونی. یه شب خواب امام‌خمینی رو دید. حضرت امام توی خواب بهش فرمود: من بهت اجازه میدم بری جبهه... عبدالمجید هم به امام میگه: پدرم اجازه نمیده. امام می‌فرمایند: اجازه میده... و همینطور هم شد 🌼 |یه بار سوخت، یه بار به شدت مریض شد و یه بار هم گلوش ورم کرد و قرار شد جراحی بشه. می‌گفتند: صورتش هم کج میشه. اما مادرم نذر کرد و شفای مجید رو گرفت. 🌼 |وقتی برادرم شهید شد، ناله می‌کردم که: چرا من یه عکس ازش ندارم... تا اینکه یه روز پسر دایی‌ام دوان دوان به خونه‌مون اومد و گفت: مرضیه خانوم! مژده بدین. عکس مجید روی مجله‌ چاپ شده... این تصویر اولین عکسِ مجید بود. تیترش هم این بود که «فاتح، در تفکرِ فتحِ قدس است... بعدها این عکسِ برادرم روی پاکت‌ نامه‌ی بچه‌های جبهه؛ مجلات و روزنامه‌ها؛ و حتی توی کتاب درسی مدارس هم چاپ شد. بعد از فتح خرمشهر تلویزیون هم عکسش رو نشون داد... 🌼 |بعد از شهادت، وقتی ساکش رو از جبهه آوردند و بازش کردیم، بوی خاصِ تربت می‌داد. بعد از اون روز ما این بو رو توی هر گوشه و کنار خونه حس می‌کردیم. یه شب خواب دیدم دارم دست و پای مجید رو می‌بوسم. بهش گفتم: تو همون بویی رو میدی که همیشه توی خونه میاد! گفت: آبجی! من همیشه پیشتون هستم، اما شما نمی‌بینید... 👤 خاطراتی از نوجوان شهید عبدالمجید رحیمی 📚منبع: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس ‌‌‌‌_____________________ ●واژه‌یاب: