eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.5هزار دنبال‌کننده
80.2هزار عکس
15.5هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
#عاشقانه‌_شهدا ❣ روزِ آماده شدن حلقه‌های ازدواجمون ، گفت : « باید کمی منتظر بمونیم تا آمـاده بشه !! » گفتم : «آمـاده است دیگه ، منتظر موندن نـداره! » حلقه‌هـا رو داده بود تا ۲ حرف روش حک بشه "Z&A" اول اسم هردومون روی هر دو حلقه حک شد! خیلی اهل ذوق بود ؛ سپرده بود که به حالت شکسته حک بشه نه سـاده ؛ واقعاً‌ از من هم که یه خانومم بیشتر ذوق داشت . . . ✍راوی: خانم زهرا حسنوند(همسر شهید) #پاسدار_مدافع_حرم #شهید_امین_کریمی
💠با حضرت معصومه(س) معامله کردم. 🔰امین قبل خواستگاری به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفته بود. آنجا گفته بود «خدایا، تو می‌دانی که حیا و عفت دختر برای من خیلی مهم است کسی را می‌خواهم که این ملاک‌ها را داشته باشد...» 🔰بعد رو به حضرت معصومه (سلام الله) ادامه داده بود « خانم؛ هر کس این مشخصات را دارد نشانه‌ای داشته باشد و آن هم اینکه اسم او همنام مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد» 🔰امین می‌گفت: « هیچوقت اینطور دعا نکرده بودم اما نمی‌دانم چرا قبل خواستگاری شما، ناخودآگاه چنین درخواستی کردم!» 🔰مادرش که موضوع مرا با امین مطرح کرد، فوراً اسم مرا پرسیده بود. تا نام زهرا را شنید، گفته بود موافقم!‌به خواستگاری برویم! می‌گفت «با حضرت‌معصومه(س) معامله کرده‌ام.» 🌷
✨با فرماندهانش که صحبت می‌کردم گفت ما راضی به رفتنش به سوریه نبودیم. بخاطر تخصصی که داشت ما را تهدید به استعفا می‌کرد. ✨با اصرار و سماجتش مجبور شدیم که نیروی زبده‌مان را به سوریه بفرستیم. قرار بود بعد از برگشتش از سوریه تنبیه شود. زیرا در آسانسور برای رفتنش از یکی از فرماندهان امضا گرفته بود. ╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮ ╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
📖 وقتی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله کرم هم تیر خورد ولی چیزی نگفت، بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد. ⏱گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. گفت : 😢امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که شهید میشه. ❗️با تعجب پرسیدم: مگه شما از اون موقع می شناختینش؟ گفت: بله. من مربی‌شون بودم. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سخت‌ترین کارها و درست کردن پیشرفته‌ترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود. 🕊
📖 وقتی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله کرم هم تیر خورد ولی چیزی نگفت، بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد. ⏱گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. گفت : 😢امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که شهید میشه. ❗️با تعجب پرسیدم: مگه شما از اون موقع می شناختینش؟ گفت: بله. من مربی‌شون بودم. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سخت‌ترین کارها و درست کردن پیشرفته‌ترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود. 🕊🕊
🔸آخر شب خوردنی های مختلف می‌آوردیم و تا نیمه‌های شب فیلم و سریال و... نگاه می کردیم 🔹همان زمان‌ها هم با خودم میگفتم چقدر به من خوش میگذرد، و چقدر زندگی خوبی دارم واقعا هم همین‌طور بود. 🔸من با داشتن امین خوشبخت ‌ترین زن دنـیـا بودم، بعدها هرکس زندگی خصوصی مارا می دید، برایش سخت بود باور کند. مردی با این‌ همه سرسختی و غـرور چنین خصوصیـاتی داشته باشد 🔹موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخواهم به او چیزی را تحمیل کنم. یا با داد و بیداد موضوعی را پیش ببرم خودش با محبت مرا در به اسـارت خودش درآورده بـود واقعا سیاست داشت در مهربانیـش.. 🌷 ╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮ ╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯