#لالههای_آسمونی
🌹وقتی لباس سبز سپاه را پوشید، درجه ای نداشت. مدتی گذشت. خواستند به نیروها درجه بدهند، اما حسین گفت:
اگر درجه داشته باشیم، ممکن است غرورهایی به ما دست بدهد و شاید فکر کنیم، بزرگیم.
🌹با این که حسین خیلی کم حرف بود، ولی توی کارها جدی و پرتلاش بود، به خاطر همین، چند باری از طرف صدا و سیما برای همکاری در ساخت فیلم از حسین در خواست شد به تهران برود. اما او انگار هیچ پیشنهادی را نشنیده. پرسیدم: حسین، چرا نمی روی؟ کار فیلم که خیلی خوب است.
🌹گفت: من کار تخریب را برای جنگ تجربه کرده ام و برای خدا، نه خودم؛ این تجربیات، از بیت المال است، حالا آنها هر چه می خواهند، پول بدهند. تجربه من مال خود من نیست که به آنها بفروشم، مال اسلام است!
🌹آن شب حسین باز هم راهی منطقه بود؛ باید ساعت شش می رفت. بچه ها انگار احساس کرده بودند که بابایشان دارد می رود. برای همین، روی زانویش نشستند. تکان نخوردند. او آنقدر با آنها بازی کرد تا آرام آرام خوابیدند. ساعت از هشت هم گذشته بود؛ بچه ها را آهسته روی زمین گذاشت و برخاست.
🌹چند باری تا دم در رفت و برگشت. مدام آنها را نگاه می کرد و می گفت: عفت! مواظبشان باش و خوب تربیتشان کن. میرفت و باز برمیگشت و تماشایشان میکرد؛ انگار نمی توانست دل بکند.این آخرین باری بود که به منطقه می رفت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎جانشین فرمانده گردان نازعات تیپ۲۱ امام رضا(؏)
#شهید_حسین_هرمزی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۴/۸/۵ کاشمر
شهادت : ۱۳۷۳/۱۰/۲ پاکسازی مین، مرز آسمانبین