eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80هزار عکس
15.4هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
4.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هتل نادری اهواز بیمارستان اضطراری در سالهای اول دفاع مقدس یادش بخیر آنروزها همه آمده بودند تا کمکی کرده باشند. صف های اهدای خون دیدنی بود و تخلیه مجروجین توسط مردم ستودنی صدای آمبولانس‌ها شهر را برداشته بود و جوانان۱۴، ۱۵ ساله اسلحه به دست، از مراکز و منازل نگهداری می‌کردند. اصلا نظم شهر به دست همین‌ها تامین می‌شد. روزهای عملیات، ناگفتی بود و هر کس می‌خواست نقشی در دفاع از کشورش داشته باشد. براستی آن‌همه شور را می‌شود ترسیم کرد و نوشت؟ ‌‌
🍂 آنهایی که خاطرات عملیات «کـربلای پنـج» را خوانده‌اند، غالبا، با نام «سـه راه مــرگ» یا «سـه راه شهــادت» مواجه شده‌اند؛ 🔹 سه راه مـرگ، آن‌جا بود که شاید کسی را می‌دیدی و حداکثر ۱۰ دقیقه بعد باید پیکرش را کناری می‌گذاشتی تا بماند، یا اگر شد ببرندش عقب. 🔹 سه راه مـرگ، آن‌جا بود که بچه‌ها دنبال عزرائیل می‌کردند. 🔹 سه راه مـرگ، آن‌جا بود که فاصله خواستن و رفتن، به ثانیه‌ای بند بود. 🔹 سه راه مـرگ، آن‌جا بود که فقط کافی بود در ذهنت بگذرد که بروم! خود را در آن سوی هستی می‌دیدی. 🔹 سه راه مـرگ، آن‌جا بود که هر که از خود برید، به خدا رسید. 🔹 سه راه مـرگ، آن‌جا بود که هرکه، چون من، از خدا گریخت، به خود رسید. 🔸 سه راه مـرگ، آن‌جا بود که من پرادعا! خیلی از دوستانم را جا گذاشتم تا امروز لاف رفاقت آنان را بزنم و برای شما روضه جـدایی بخـوانم. 🌷 شـهیـدان: «سید محمد هاتف»، «سید احمد یوسف»، «علیرضا شاطری»، «علی زنگنه»، «ابراهیم احمدی نژاد»، «علیرضا حیدری نژاد»، «علی ابوالحسنی»، «مهدی حقیقی»، «محمود عبدالحمیدی»، «محمد مهدی قیداریان»، «احمد بوجاریان» و... و از هـمه مـهـم تــر، خـــــدا! ✍️ «حمـید داودآبـادی» پژوهشـگر و نویسنده دفـاع مقدس ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 یادش بخیر ...! حال و هوای ماه‌های اول😭 شهر خلوت شده بود و گاه و بی‌گاه صدای انفجار خمپاره‌ای از گوشه و کنار شهر بلند می شد و پشت‌بندش آژیر آمبولانس و.. بوی شهادت نزدیکِ نزدیک شده بود. از سایه‌مون هم نزدیک‌تر و امکان گناه رو به حداقل رسانده بود. و به موازات پاکی بچه‌ها، صفا و صداقتی بود که نورانیت رو به چهره ها می‌نشوند. هر چه مخلص‌تر، جذاب‌تر و هر چه عاشق‌تر دوست داشتنی‌تر! خصوصا چهره‌های خسته و خاک گرفته‌ی از جبهه‌ی نبرد برگشته. همان تک ستاره‌هایی که حسرت یک بار دیگر دیدنشان، سال‌هاست بر دل زمینی‌مان مانده و...😭 🔹 شما چی؟ کسی هست که دیدارش براتون آرزو شده؟! ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 🔻یادش بخیر شور و شوق جبهه‌ها گلبرگ سرخ لاله‌ها....        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄  
🍂 یادش بخیر تاول‌های دوست داشتنی در مقطعی که در هور بودیم، به خاطر کم بودن نیرو و آماده باش‌های مکرر، بیشتر اوقات پوتین پایم بود. حتی موقع استراحت و خواب. به همین دلیل بغل قوزک پایم جایی که حالت لولایی دارد تاول.های دردناکی می زد که به علت عدم رسیدگی می ترکید و یک دانه تاول نو کنارش سبز می شد و همین طور... تکرار می شد. بعد از یک مدتی اون نقطه تبدیل به یک لایه ضخیم تیره شد. بعد از جنگ هر وقت می نشستم و آن یادگاری ایام دوست داشتنی جنگ را می دیدم بی اختیار یاد روزهای جبهه می افتادم. به همین خاطر یک نوع تعلق خاطر به آن پیدا کرده بودم. امروز که مجددا به آن نقطه دقت کردم متوجه شدم گذشت زمان کار خودش را کرده و دیگر اثری از جای آن تاولی خاطره انگیز نیست. جبهه تاولش هم زیبا و دوست داشتنی بود. ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
یادش بخیر امتحانات درسی جبهه ▫️ بعد از داير شدن مجتمع هاي آموزشی رزمندگان در جبهه ، اوقات فراغت از جنگ را به تحصيل می‌پرداختيم. يكی از روزها برای گرفتن امتحان ما را زير سايه درختي جمع كردند . بعد از توزيع ورقه های امتحانی مشغول نوشتن شديم. خمپاره اندازهای دشمن همزمان شروع كرده بودند. يك خمپاره در چند متری‌مان به زمين خورد، همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سئوالات بودند. يك تركش افتاد روي ورقه دوست بغل دستيم و چون گرم بود قسمتی از آن را سوزاند. ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت: [برگه من زخمی شده بايد تا فردا به او مرخصی بدهی !] 😂 همه خنديدند و شيطنت دشمن را به چيزی نگرفتند.
‍ 🍂 🔻 یادش بخیر یک عکس یک خاطره در گرمای تیر ماه سال ۱۳۶۳ توی پادگان مصطفی خمینی اندیمشک بودیم. حوصله ام سر رفته بود و باید کاری می کردیم تا کمی تنوع ایجاد کنیم. به برادر حسن گرجی گفتم بیا یه کاری کنیم. حسن گفت: مثلا چکار کنیم؟ گفتم: بیا یه کم سهیل ملک زاده را اذیت کنیم. حسن گفت: چه جور؟ گفتم: پاشو اون دله ۱۷ کیلویی را پر از آب کن. منهم سهیل ملک زاده را می برم پیش لوله آب به هوای اینکه می خواهم از او عکس بگیرم ، تو دله ۱۷ کیلویی آب را خالی کن روی سهیل و فرار کن. سهیل بنده خدا کلمن آب را برداشت برد زیر شیر تا پر کند که حسن کار خودش را کرد و پا به فرار گذاشت. سهیل که دید چه کلاهی سرش رفته دله ۱۷ کیلویی را برداشت و با عصبانیت به سمت حسن پرتاب کرد. سال هاست که به این عکس نگاه می کنم و از دوری و فراق تلخندی می زنم و....      یادشان بخیر ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
16.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"یک گزارش ویژه از گروه تبلیغات لشکر ۴۱ ثارالله از روزهای نبرد بادشمن بعثی # گزارشگر: حاج مهدی صدفی
4.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 لحظاتی با آزادگان از زندان تا آزادی °࿐༅●༅࿐° 🔸 یادش بخیر یاد صلوات بلند در رمادی! با همه ممنوعیت‌ها یاد آن "عجل فرجهم"ی که دنبالش فریاد زدید! یاد قدم زدن ها در پشت سیم خاردار! یاد مظلومانه خبردار ایستادنتان در مقابل دشمن! یاد لحظات شنیدن خبر آزادی! یاد سینه خیز رفتن در مرقد امام (ره) و یاد شور و شوق دیدار با رهبری در حسینیه امام خمینی (ره) یاد همه آن لحظات بخیر به مناسبت یوم الله ۲۶ مرداد سالروز آغاز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
گوئیا بزم بود برپا آن زمان دست و پایِ در ... 📸 قبل از عملیات والفجر۲ منطقه حاج‌عمران ، تیرماه ۱۳٦۲ رزمندگان لشکر۲۷حضرت‌رسولﷺ عکاس : اباصلت بیات
🍂 🔸 یاد جبهه بخیر! جبهه ای که مدینۀ اهل بلا بود! 🔸یاد قرارگاه بخیر! قرارگاهی که بی قرارمان کرده بود! 🔸یاد ایستگاههای صلواتی بخیر! مکان هایی که آدمی را صفا می داد و سختی راه را هموار! 🔸یاد تابلوهای چوبی بخیر! تابلوهایی که راه جاودانگی را نشان می داد! 🔸یاد سنگرها بخیر! سنگرهایی که مفصل ترین مهمانی اشک و خلوص را بدون خرج های کلان ترتیب می داد! 🔸یاد حسینیه ها بخیر! حسینیه هایی که شاهد نمود عشق به اهل بیت (ع) بود! 🔸یاد بستان بخیر! که مزرعۀ عشق بود و سوسنگرد که آن همه شقایق در دل کاشت و هویزه که عروجگاه مردان عشق گشت و آبادان که دل ها را جلا می داد و خرمشهر، که کوس آزادگی و مقاومت ما را به ظهور رساند! ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ✧✧ 🍂
17.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
" حاج همت میکروفون و آماده کرد و هم خوند...( ای از سفر برگشتگان ؛ کو شهیدان ما ؛ کو شهیدان ما )