eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80هزار عکس
15.5هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج قاسم گفت: «کنار آب های خشمگین و پرتلاطم اروند زهرا(س) را عاجزانه صدا کردیم و اروند را گرفتیم» دیروز هم خانطومان با آزاد شد... و یمن با آل سقوط را به زانو در آورد... وشاید موسی با نیل را شکافت... وما با درقدس نماز خواهیم خواند... ...
﴾﷽﴿ چند روزی آسمان نزدیک است . ‌لحظه‌ها را دریاب... . . فرصت روزه و امساک و فضای عبادت و معنویت را قدر بدانیم و قدری خودمان را به خدا نزدیک کنیم. . . از گناهان دوری کردن،به قربات و اعمال عبادی هرچه نزدیک شدن،اخلاق و رفتار و صفات و خصایص انسانی را هرچه در خود زنده و فعال کردن، اموری است که در این ماه می‌تواند حقیقتاً برای هرکسی و برای هر مجموعه‌ای،مایه‌ی برکت باشد،از قرآن درس بگیریم،از دعاها درس و حکمت بیاموزیم. . . قدری در هدف از خلقت خود،در آفرینش خود،در نعمت‌های بزرگ خدای‌خود و در وظایف عظیمی که بر دوش ماست،تأمل و تدبر کنیم. . . در مرگ و حساب الهی و ارزش عبادات و اعمال(آنگاه که همراه با اخلاص باشد)تأمل کنیم. . . آنوقت حقیقتاً ماه مبارکی خواهد بود. . . ماه مبارک رمضان از جمله ایامی است که با ورود به آن،حالتی روحانی و معنوی بر جامعه حکم فرما می‌شود. . . این معنویت به اندازه‌ای است که مقام معظم رهبری،از آن به عنوان «قطعه‌ای از بهشت» یاد میکند. . . ماهِ مبارک رمضان مبارک . . .
🍃چقدر سخت است، حال عاشقی که نمی داند محبوبش نیز هوایش را دارد یا نه؟😔 . 🍃یک جمله از دل نوشته هایت را خواندم. حالا سال هاست، دلم به حال خودم می سوزد😓 . 🍃روزهایی که از خیل جامانده بودی و درد فراق، دلت را به تنگ آورده بود. به روضه های ارباب پناه آوردی. برایِ غربت امام ، اشک ریختی. از ، شهادت خواستی و چه زیبا دعایت مستجاب شد🥀 . 🍃جانبازِ شهید، برای رسیدن به تو و چون تو زندگی کردن، پاهایم بی رمق و سرزانوهایم، زخمیِ است. مسیر طولانی و نفس اماره، نفس هایم را به شماره انداخته است😞 . 🍃باید در دفتر زندگی ام، قوانین دهگانه ات را بنویسم و سرمشق روزهای بلاتکلیفی بکنم. می خواهم بغض هایم را در کوله پشتی تنهایی ام بریزم. دلم یک سفر میخواهد به مقصد . . 🍃آرزو دارم همانگونه که درکتابت خواندم، راهنمایم شوی و مرا به گلستان ببری. چشم هایم را ببندم و در عاشقان بگشایم. دلِ سوخته، از آتش را با سنگ سرد مزارت تسکین دهم. تسبیح تربتم را در دست بگیرم و آنقدر ذکر (س) بگویم تا نگاهم کنی❤ . 🍃باب الحوائجِ جوانان، دست دلم را بگیر، باش .برای این سر به هوا کمی روضه بخوان. در روز که هم امضا شد، برای حال دلم بخوان. بطلب که شوم🌹 . ✍نویسنده : . 🌺به مناسبت سالروز تولد و شهادت . 📅تاریخ تولد : ۱۱ دی ۱۳۴۵ . 📅تاریخ شهادت : ۱۱ دی ۱۳۷۵ . 📅تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید : گلزار شهدای شهر ساری .
شب عملیات والفجر ۸ بود. در حال اماده شدن برای عملیات بودیم. سردار قنبر زاده,فرمانده گردان, بی سیم زد که سردار(شهید )مسلم شیرافکن) پیام داده, برادرش, محسن را شب اول نبرید. سریع رضا حیدری که رفیق فابریک محسن بود را فرستادم تا جریان را به محسن بگوید! چند دقیقه بعد دیدم این نوجوان با عصبانیت به سمت من امد. گفت اقای مهدوی رضا چی میگه, چرا من نباید بیام؟ گفتم دستور فرماندهیه, قایق ها جا نداره... بغضش ترکید, اشک روی گونه اش شروع به غلطیدن کرد و گفت چرا من, منم می خواهم بیام! ناگهان پایش سست شد و افتاد روی زمین. رضا رفت زیر بغلش را گرفت. گریه می کرد و با لهجه کازرونی التماس می کرد. هی می گفت اقای مهدوی ههههاااانمبری؟ می گفتم نه ! شاید صد بار این خواهش تکرار شد. کلافه شدم, سرشان داد زدم و رفتم سمت گروهان... یک مرتبه محسن دوید جلویم با اشک گفت:دیشب خواب حضرت زهرا(س) را دیدم. به من گفت تو میای پیش خودم! تعجب مرا که دید ادامه داد:به قران اگه دروغ بگم. اگه نبریم شکایتت رو می کنم! خیلی با جذبه وجدی می گفت. یک مرتبه بدنم شل شد. بی اختیار گفتم: برو آماده شو بیا! رضا گفت: بچه بدو که آخر گرفتی! من مبهوت نگاه این دو نوجوان کم سن وسال می کردم و بی اختیار اشک می ریختم. همان شب عملیات والفجر هشت هردو پر کشیدند. بعد از عملیات فهمیدم که رمز عملیات هم " " بود. 🌹🍃🌹🍃 , فارس شهادت:۱۳۶۴/۱۱/۲۱ 🌹☘🌹☘
🍃خسته ام شاید هم دلگیر، نمازم که دهن کجی می کند به اول وقت بودن را می خوانم. دفترم را می گشایم، صفحات ننوشته و سفید دفترم را تار می بینم. پلک می زنم و اشک هایم را می بینم که مثل همیشه قربانی بغض هایم شده اند. 🍃چند روز است هرچه به ذهنم التماس کردم تا چند خط در مورد پورابراهیمی روی دفتر به امانت بسپارد روزه سکوت گرفته. دلم به جایش افطار می کند با غم هایش. حال این منم و دلم که دردهایش را با صفحات دفتر و قلم سهیم می شود. 🍃آه شهید. شما که سینه سرخ های راه حسین بودید و علمداران زینب که عاقبتتان در کنار حرم ختم به خیر شد و پیکر زیبایتان با سربندهای و یا حسین دلهای به خواب غفلت رفته را لرزاند و کرد و شاید هم شهید... 🍃اما تکلیف امثال من که خود را به خواب زده اند و بیدار نمی شوند چه می شود. نفس کم آورده ام از دویدن های بدون پایان، زانوهایم زخمی است از فریب های شیطان که زمینم زد و پاهایم تاول زده در مسیرهایی که با رفتم و سنگ ریزه های ، سوغات روزهایی حیرانی ام شده. تشنه ی یک جرعه محبت پاک الهی ام و در کویر دنیا هرچه آب می بینم همه سراب است. 🍃شهید جان، تو را قسم به سالهایی که در تب شهادت سوختی و انتظار کشیدی، دستم را بگیر. این روزها به زور می گذرد. خودم را گم کرده ام و منِ حیران، کم آورده ام.... ✨ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ فروردین ۱٣۵۰ 📅تاریخ شهادت : ٢٢ خرداد ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ٢۱ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حومه حلب_سوریه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای گیلان_رشت
سلام پیج شانزدهم هم ترور شد بخاطر سالگرد سردار سلیمانی دوستان اطلاع رسانی کنید پیج جدید را تا همراهان شهدا گرد هم اینده ..موفق باشید @ramin.darabpour https://www.instagram.com/invites/contact/?i=1pn1s65e3eyvp&utm_content=m821i5p
شب عملیات والفجر ۸ بود. در حال اماده شدن برای عملیات بودیم. سردار قنبر زاده,فرمانده گردان, بی سیم زد که سردار(شهید )مسلم شیرافکن) پیام داده, برادرش, محسن را شب اول نبرید. سریع رضا حیدری که رفیق فابریک محسن بود را فرستادم تا جریان را به محسن بگوید! چند دقیقه بعد دیدم این نوجوان با عصبانیت به سمت من امد. گفت اقای مهدوی رضا چی میگه, چرا من نباید بیام؟ گفتم دستور فرماندهیه, قایق ها جا نداره... بغضش ترکید, اشک روی گونه اش شروع به غلطیدن کرد و گفت چرا من, منم می خواهم بیام! ناگهان پایش سست شد و افتاد روی زمین. رضا رفت زیر بغلش را گرفت. گریه می کرد و با لهجه کازرونی التماس می کرد. هی می گفت اقای مهدوی ههههاااانمبری؟ می گفتم نه ! شاید صد بار این خواهش تکرار شد. کلافه شدم, سرشان داد زدم و رفتم سمت گروهان... یک مرتبه محسن دوید جلویم با اشک گفت:دیشب خواب حضرت زهرا(س) را دیدم. به من گفت تو میای پیش خودم! تعجب مرا که دید ادامه داد:به قران اگه دروغ بگم. اگه نبریم شکایتت رو می کنم! خیلی با جذبه وجدی می گفت. یک مرتبه بدنم شل شد. بی اختیار گفتم: برو آماده شو بیا! رضا گفت: بچه بدو که آخر گرفتی! من مبهوت نگاه این دو نوجوان کم سن وسال می کردم و بی اختیار اشک می ریختم. همان شب عملیات والفجر هشت هردو پر کشیدند. بعد از عملیات فهمیدم که رمز عملیات هم " " بود. 🌹🍃🌹🍃 , فارس شهادت:۱۳۶۴/۱۱/۲۱ 🍃🌷🍃
مروری بر زندگی یک قهرمان ۲۵ اسفند 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 بسم_الله_الرحمن_الرحیم اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک‏ الْمُشْتَکى‏، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ‏ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى‏ فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى‏ فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ‏ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ. #حرم سبک_زندگی_شهدا #شهید#نوجوان شهید_مدافع_وطن
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاجتمندی بنویس یا حضرت معصومه هر مشکلی داری شک نکن توسل کن به بانو حضرت معصومه محاله حاجت روا نشی ❤ بفرست برای جاجتمندان ..
2.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاجتمندی بنویس یا حضرت معصومه هر مشکلی داری شک نکن توسل کن به بانو حضرت معصومه محاله حاجت روا نشی ❤ بفرست برای جاجتمندان ..