تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا سلامالله علیها زیر و رویش کرد...بلند شد اومد جبهه .یه روز به فرمانده مون گفت: من از بچگی حرم امام رضا علیهالسلام نرفتم.میترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم .یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیهالسلام زیارت کنم و برگردم اجازه گرفت و رفت مشهد دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه توی وصیتنامهاش نوشته بود:در راه برگشت از حرم امام رضا علیهالسلام، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم .آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام میبرمت...یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود.نیمه شبا تا سحر میخوابید داخل قبرگریه میکرد و میگفت: یا امام رضا علیهالسلام منتظر وعدهام.آقا جان چشم به راهم نذار...توی وصیتنامه ساعت شهادت، روز شهادت و مکان شهادتش رو هم نوشته بود.شهید که شد، دیدیم حرفاش درست بوده !دقیقاً توی روز، ساعت و مکانی شهیـد شد که تو وصیتنامهاش نوشته بود.راوی: همرزم شهید، حاج مهدی سلحشور
.
.
#شهادت_هنر_مردان_خداست
#شهدا_ی_دفاع_مقدس
#آقا_زاده_حقیقی#ژن_خوب
#شهدا_در_قهقهه_مستانه_شان_و_در_شادی_وصلشان_عند_ربهم_یرزقون_اند
#یاد_شهدا_کمتر_از_شهادت_نیست
#امنیت_اتفاقی_نیست
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهید_حمید_محمودی
نمازهایش راهمیشه اول وقت میخواند،نماز شبش ترک نمیشد،دیگر تحمل نکردم ،یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم،به او گفتم: تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی، شهیــد می شی!حتی جلوی نماز اولوقت او را میگرفتم!
اما چیزی نمیگفت .... دیگر هم نماز شب نخواند !پرسیدم : چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟خندیــد و گفت:کاریو که باعث ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم،رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره،اینجوری امام زمان هم راضی تره ...
بعداز مدتی برای شهادت هم دعا نمیکرد،پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی؟؟ گفت: چرا ، ولی براش دعا نمیکنم!چون خودِ خدا باید عاشقم بشه تا به شهـــــــادت برسم ...گفتم : حالا اگه تو جوونی، عاشقــت بشه چیکار کنیم؟؟
لبخندی زد و گفت:مگه عشق پیر و جوون میشناسه؟! راوی ؛همسر محترم شهید
.
.
#شهادت_زیبا_ترین_مسیر
#شهادت_هنر_مردان_خداست
#خاطرات_شهدا#عشق
#سبک_زندگی_شهدا
#عبادت#نماز_شب#جوان
#مدافع_حرم_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#سوریه#داعش#کربلا#عاشق
#حرم_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#امنیت_اتفاقی_نیست#گمنام
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهید_مرتضی_حسین_پور
عملیات والفجر مقدماتی عملیاتی بود که قبل از آغاز برای عراق لو رفته بود اما رزمندگان اسلام در جبهه خودی این را نمیدانستند به همین دلیل خیلی زود گردانهای حاضر در عملیات در محاصره قرار گرفتند. داستان جانسوز شهدای این عملیات و مظلومیت آنها حکایت غریبی است. شهدای عملیات والفجر مقدماتی پیش از آنکه به دست رژیم بعث عراق به شهادت برسند، قربانی خیانت بنی صدر و منافقین شدند. بنی صدر یعنی کسی که حاضر شد طبق اسناد به دست آمده جان رزمندگان بی شماری را در ازای پول فراوان بفروشد.عملیات والفجر مقدماتی تلفات بسیاری داشت. به طوری که دو گردان از گردانهای شرکت کننده در عملیات تقریبا از بین رفتند. گردان کمیل که یکی از این گردانها بود در محاصره کامل قرار گرفت. و تمامی رزمندگان آن به جز یک نفر در همان کانال کمیل و میانه عملیات به شهادت رسیدند. علت مقاومت گردان کمیل بعدا اینگونه عنوان شد که برای به عقب کشیدن بقیه گردانها و برای حفظ چندین گردان تا نفر آخر مقاومت کردند. وقتی در منطقه فکه گردان کمیل در محاصره قرار گرفت، شهید محمود ثابت نیا فرمانده و شهید علیرضا بنکدار معاون گردان کمیل، با معدود نیروهایی که سالم مانده بودند، در حالی که از شدت تشنگی لبهای آنها خشک شده بود، با اقتدا به مولایشان اباعبدالله الحسین(ع) به جنگ نابرابر خود با ارتش متجاوز بعث ادامه دادند و پاتکهای متعدد تیپهای زرهی عراق را، در هم کوبیدند و سرانجام مظلومانه در قتلگاه فکه جنوبی به شهادت رسیدند و پیکرهای پاکشان در منطقه باقی ماند. آخرین جملاتی که آخرین بازمانده گردان کمیل پشت بیسیم گفت این بود: "آب نیست، غذا نیست. مهماتمان تمام شده. تانکها داخل کانال شدند. به همه تیر خلاص زدند. من باید بروم. سلام ما را به امام برسانید".
حتماً شما هم منو نمیشناسین؛ اما یه موضوعی هست که باید بهتون بگم!»
گفتم: «بفرما عزیزم!»گفت: «خونهی ما نزدیک آقا رودبنده. اصلاً شناختی هم روی پسر شهید شما نداشته و ندارم؛ اما شب قبل از تشییع جنازهی شهید، یه جَوونی به خوابم اومد که اصلاً نمیشناختمش. گفت: «فردا عروسی منه؛ حتماً بیا عروسیم.»از خواب بیدار شدم و اصلاً به خوابی که دیده بودم نه اهمیت دادم و نه فکر کردم.صبح وقتی دیدم از در و دیوار شهر تصویر یه شهید مدافع حرم آویزون شده با خودم گفتم خدایا من این شهید رو کجا دیدم؟! چقدر قیافهی این شهید برام آشنا است! فکر و خیال این عکس دست از سرم برنمیداشت.مطمئن بودم اونو یه جایی دیدم؛ اما هرچی فکر میکردم یادم نمیاومد کجا دیدمش! یه لحظه یاد خواب دیشب افتادم!یه لحظه با خودم گفتم: «آره! خودشه! این عکس همون جوونیه که دیشب به خوابم اومد. همونی که گفت فردا عروسیمه و بیا تو عروسیم شرکت کن.منم دعوتش رو قبول کردم و اومدم تو مراسم تشییع جنازهاش شرکت کردم. نمیدونستم باید این قصه رو براتون بگم یا نه؛ اما بالاخره تصمیم گرفتم که بیام و برای یکی از بستگان شهید این خواب رو تعریف کنم»نمیدانستم چه بگویم در جواب این بنده خدا! بغض کرده بودم.حسرت جشن عروسی سید به دلمان مانده بود؛ اما با پیامی که سید از طریق این بندهی خدا فرستاد، دلمان کمی آرام گرفت.ظاهراً ما با چشم دنیاییمان تشییع جنازه دیده بودیم، اما در واقع برای سیدمجتبی، قصه به گونهای دیگر رقم خورده بود.راوی: حاج سید حسین ابوالقاسمی(پدر محترم شهیدسید مجتبی ابولقاسمی از دزفول)
.
.
#شهادت_زیبا_ترین_مسیر
#شهیدان_را_شهیدان_میشناسند
#سبک_زندگی_شهدا
#خاطرات_شهدا#مراسم
#جشن_ازدواج#عشق
#شهیدان_زنده_اند_الله_اکبر
#شهید_سید_مجتبی_ابوالقاسمی
#شهدا_ی_مدافع_حرم#داعش
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
گریه کن برادر ... تصویر از مراسم تشییع شهید مرتضی ابراهیمی /شهید ابراهیمی با دست های خالی رفته بوده تا با مردم صحبت کنه .چقدر اشرار سال هزار و سیصد و نود و هشت از اشرار صدر اسلام پیشرفته تر شدن ...
ایشون با دست خالی رفته تا با اونها صحبت کنه ، هنوز حرف زدن رو شروع نکرده به فجیع ترین شکل ممکن ایشون رو مجروح کردن و بعد به پیکر نیمه جان هم رحم نکرده و ایشون رو شهید کردن / باز گلی به جمال پدر های داعشی ها که در کربلا به امام حسین اجازه دادن حداقل حرفش تموم بشه بعد حمله کردن / اشرار بی وجودِ ما که اجازه ندادن صدای شهید به گوش معترضین برسه .../ ایران خیلی از سوریه شدن فاصله نداره ، برا خودمون الکی بیش از حد نوشابه باز نکنیم ، اگر پاش بیفته بعضی ها در ایران چیزی از داعشی های سوریه کم ندارن ...
.
.
#شهید #ایران #سوریه #بنزین #فتنه_اشرار#شهادت_زیبا_ترین_مسیر
#شهید_مرتضی_ابراهیمی#داعش
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات