🌹.
یه با غیرت مثل شهید بخاطر ناموس و ملت سر میده..یه نفر هم ظاهراً بنام غیرت اما جهل ، سر ناموس خودشو میبره!!!.
#شهید_علیرضا_بابایی🌷
بابایی همیشه به من میگفت دختر بابا💔
وقتی بابا نیست ، من برای روز دختر ذوقی ندارم ....
من فقط بلدم دستهایم را دور زانوهایم بپیچم و فڪر ڪنم سرم روی زانوهای باباست...
من فقط یه نگاه یڪ قاب و یڪ لبخند میشناسم ڪه آن هم خلاصه شده در قاب عڪست ڪه روی دیوار اتاقم زدم...
حالا سهم من از دختر بابا بودن و تو را داشتن همین زانو های در بغل و چشم های از گریه تر است...
دلم تنگ است برای روزهایی که من بابا داشتم و تو دختر...
دلم خیلی برایت تنگ است بابا...
بیا که روز دختر است.....
بیا که من بی تو دختر هیچ کس نیستم...
.
.
.
#شهید_مرحمت_بالازاده
______________________
هم قد گلوله ی توپ بود
گفتم:"چه جوری اومدی اینجا؟!
گفت:"باالتماس"
گفتم:
گلوله رو چه جوری بلند میکنی میاری؟!😅
گفت:با التماس(:
گفتم:"
میدونی آدم چه جوری شهید میشه؟!
لبخندی زد و گفت:با التماس"
تیکه های بدنش رو که جمع میکردم فهمیدم چقدر التماس کرده💚
______________________
"شهید حجه اسلام محمد شیخ شعاعی"🌹
____________________
به دخترم دروغ نگویید
نگویید به سفر رفته ام
نگویید از سفر باز خواهم گشت
نگویید زیبا ترین هدیه ها را برایش به ارمغان خواهم آورد...
به دخترم واقعیت را بگویید
بگویید به خاطر ازادی تو
هزاران خمپاره دشمن سینه ی پدرت را نشانه رفته اند
بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای جنوب و غرب کشورش پریشان شده است....
بگویید موشک های دشمن
انگشت های پدرت را در سومار
دست های پدرت را در میمک
پاهای پدرت را در موسیان
سینه ی پدرت را در شلمچه
چشمان پدرت را درهویزه
حجنره ی پدرت را در ارتفاعات الله اکبر
خون پدرت را در رودخانه ی بهمنشیر
و قلب پدرت را در خونین شهر پرپر کرده اند
اما ایمان پدرت در تمامی جبهه ها میجنگد
به دخترم واقعیت را بگویید
بگذراند قلب کوچک دختر ترک بردارد و نفرت همیشگی از استعمار در ان بدواند
______________________
.
#شهید_علی_تجلایی
قبل از مراسم عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت :
" شنیدم که عروس هر چی بخواد اجابتش حتمی است "
گفتم :
" چه آرزویی داری .. ؟ "
در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت :
" اگر علاقه ای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم آرزوی شهادت کنید "
از این جمله تنم لرزید چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود ، سعی کردم طفره برم اما علی آقا قسم داد که این دعا را در این روز در حقش بکنم .
وقتی خطبه جاری شد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم ، و بلافاصله با چشمانی پر از اشک ، نگاهم را به علی دوختم .
آثار خوشحالی در چهره اش پیدا بود .. !
مراسم ازدواج ما در حضور آیت ا... مدنی و جمعی از برادران پاسدار برگزار شد .
نمی دانم این چه رازی بود که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ا... مدنی همه به فیض شهادت رسیدند !
به نقل از همسر شهید
.
.
.
#سبک_زندگی_شهدا
#زندگینامه_شهدا
#خاطرات_شهدا
#همسران_شهدا
#سفره_عقد
#عقد_اسمانی