فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استوری
⚠️ مردن فنا نیست
➕هر هفته یک #نکته_اخلاقی از امام خمینی(ره) به اشتراک بگذارید...
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتوگو با خانواده لوکوموتیورانی که در آتش آشوبگران سوخت و به شهادت رسید
شهيد عبدالمهدي مغفوري پنجم ديماه 1365 به عرش قرب الهي پرگشود. هنوز لحد را نبسته بودند که" انا اعطيناک الکوثر" را به آرزوي حوض کوثر زمزمه کرد و در بزم وصول،"عند ربهم يرزقون "و نداي" ارجعي اليربک "را لبيک گفت
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری
سیم خاردار ..
یک نفر باید داوطلب میشد که روی سیم خاردار دراز بکشید تا بقیه از روی آن رد شوند
یک جوان فورا با شکم روی سیم خاردار خوابید، همه رد شدند جز یک پیرمرد
گفتند: «بیا!»
گفت:« نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش! مادرش منتظره!»
چسبیدن به سیم خاردار کجا و چسبیدن به مقام و جایگاه کجا ....!
#یک_خاطره_خاص_از_شهید_مدافع_امنیت_کمیل_صفری_تبار
🖌کمیل به آیتالکرسی اعتقاد فراوانی داشت و همیشه بر زبانش جاری بود و این عادت ما شد زمانی که با هم بیرون میرفتیم همیشه به من میگفت آیتالکرسی را بخوان.
یک روز به شوخی به او گفتم که «جان خیلی عزیز است» او در پاسخم گفت: «خانم جان! این را بدان که جان برای آدم خیلی عزیز است ولی من دوست ندارم به مرگ طبیعی، تصادف و بیماری از دنیا بروم، مرگ یک بچه شیعه باید با شهادت باشد، حیف که کلی زحمت در این دنیا بکشی ولی به مرگ طبیعی از دنیا بروی»
راوی:همسر شهید
#یادشهداباذکرصلوات
♦️شهیدیکهبرایآبنامه مینوشت♦️
●#شهید_یوسف_قربانی
محل تولد : زنجان
تاریخ تولد : ۱۳۴۵
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۱۹
نام عملیات: کربلای۵
منطقه عملیاتی: شلمچه – پاسگاه کوت سواری
شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد
۶ ماهش بود که پدرش را از دست داد
در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادر بزرگش را هم از دست داد
برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد...
زمانی هم که شهید میشه ، غریبانه دفنش می کنند🖤🔗
چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟
او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عجالله
نامه برای آب...
همرزم یوسف میگوید هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟
دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم ، کسی را ندارم که
بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و در گروههایی که هستیم ارسال کنیم تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم .
تا ابد مدیون شهداء هستیم...♥️
#شهــیدانہ🥀
▬➰🌸🍃۩﷽۩🍃🌸➰▬
♦️سالها برخی شبهه میکردند که غذای مسیحی ها چنین و چنان است، مسلمان نباید با آنها همسفره شود و...
🔹رفته بود منزل مسیحی ها میلاد حضرت مسیح را تبریک بگوید،
شخصا از میوه ای مقداری خورد و سپس به تک تک حضار تعارف کرد،
بعد به مادر شهید گفت ما امروزمان را مدیون فرزند شما و مردانی چون او هستیم.
#حوزه_نمایندگی_ولیفقیه
✅ شهیـــدی ڪــه ســــر مـــــزار خــــودش فاتحــــه میخــوانــــد ...
رفت ڪنار یڪ قبر خالی نشست و فاتحه خواند . همیشه برای شهدای آینده فاتحه میخواند .
من هم ڪنارش نشستم و برای شهیدی ڪه قرار بود در آینده توی قبر دفن شود ، فاتحه خواندم .
پرسید : «میدانی این قبر مال ڪیه؟»
گفتم : «نه ! این قبر ڪه هنوز خالی است .»
نگاهم ڪرد و گفت : «اگه خدا قسمت ڪنه ، اینجا قبر من میشه .»
...تعداد زیادی از شهدای والفجر 8 را برای خاڪسپاری به گلزار شهدا آوردند .
شهدا را ڪه دفن کردند ، یاد حرف آن روزش افتادم .
توی همان قبری دفن شده بود ڪه قبلا گفته بود ...
🌹سردار #شهید_حمیدرضا_جعفرزادهپور ، جانشین تیپ تخریب لشکر 41 ثارالله (ع)🌱
#معرفی_شهید
پاسدار شهید قدیر سرلک متولد۱۳ شهریورماه سال ۱۳۶۳ فرمانده گردان امام حسین (ع) سپاه ناحیه شهید محلاتی تهران و از شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) است که به صورت داوطلبانه به سوریه رفت و در ۱۳ آبانماه سال ۱۳۹۴ در نبرد با تروریستهای تکفیری داعش در تل اذان در حومه حلب به فیض شهادت نائل آمد. داوود سرلک برادر شهید قدیر سرلک نیز در فتنه ۱۳۸۸ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
#شهید_قدیر_سرلک
🔸 روایتی از هـمسر
#شهـید_مصطفی_صدرزاده
یک روز بہ میدان شهدایِ گمنام
در فـاز ۳ اندیشہ رفتیم ...
چند تا پله میخورد و آن بالا
پنج شهید گمنـام دفن بودند ...
من از پلہهـا بالا رفتم و دیدم کہ
مصطفی حتی از پلہهـا هم بالا نیامد !!
پایین ایستادہ بود و با لحن تندی گفت :
« اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید ،
هرجا بروم میگویم که شما کاری نمیکنید
هرجا بروم میگویم دروغ است که
شهـدا عند ربهـم یرزقــون هـستند ،
میگویم روزی نمیخورید و
هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید
خودتان باید کارهای من را جور کنید».
دقیقا خاطرم نیست
که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود
من فقط او را نگاہ میکردم ...
گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم
او حتی بالا نیامد که فاتحهای بخواند؛
فقط ایستادہ بود و
زیر لب با شهدا دعوا می کرد !!
کمتر از دہ روز بعد از این ماجرا
حاجتــش را گرفت ...
سه روز بعد از عید فطر بود که
برای اولین بار اعــزام شد.
مصطفی اصلا برای ماندن نبود
نمی توانست بمــاند ...
آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود
گمشدہ خودش را پیدا کردہ بود ...
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج