🌷راننده ماشینهای سنگین بود مجبور بود هرجا که شرکت کار میکند برود. دزفول، اندیمشک، چابهار بندرعباس و ...
🌷در شرکت، آمریکاییها به کارگرهای ایرانی زور میگفتند یکبار پشت یکی از کارگرهای ایرانی درآمد که "عین آدم حرف بزن! تا اینها هم حرفت را گوش کنند."
🌷طرف یک نگاه که به جثه نورعلی انداخت، دیگر چیزی نگفت!
✍ روایت : پنجم
📖 کتاب: نورعلی
نیم نگاهی به زندگی و اوجبندگی "سردار شهید نورعلی شوشتری"
#آشنایی_با_شهدا
🌷 بار اول که رفت جبهه، بعداز چهار ماه برگشت. انگار همان تبديل شد به قانون! خیلی میآمد سهماه و دوماه بود؛ سه چهار روزی میماند و دوباره برمیگشت.
✍روایت: هشتم
📖 کتاب: نورعلی
نیم نگاهی به زندگی و اوجبندگی "سردار شهید نورعلی شوشتری"
#آشنایی_با_شهدا
🌷وقتی رسید کرمانشاه، محشری به پا بود. میگفت: در طول جنگ چنین صحنه ای ندیده بودم. مردم از شهر فرار میکردند. هرکس وسیله ای گیر میآورد، خانوادهاش را سوار میکرد و میفرستاد بیرون شهر . شهر خالی شده بود. انبارهای مهمات اطراف شهر در آتش میسوخت و میگهای عراقی هم که به پشتیبانی منافقین آمده بودند، بالای شهر می چرخیدند.
🌷یکی دو روز اول در غربت مقابلشان ایستادند؛ نیرو نداشتند؛ اما روزهای بعد اوضاع تغییر کرد.
🌷حاج احمد آقا گزارش پیشرویهای نیروهای خودی را برای امام خواند. امام خوشحال شد. گفت: به شوشتری بگویید در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعا شفاعتش خواهم کرد.
🌷پیام امام را که به نور علی رساندند، تمام خستگی آن چند روز از تنش درآمد.
✍روایت: بیست و سوم
📖 کتاب: نورعلی
نیم نگاهی به زندگی و اوجبندگی
"سردار شهید نورعلی شوشتری"
#آشنایی_با_شهدا
▪️ زائر دلشکسته ...
با محسن رفته بودیم زیارت امامرضا(ع)
محسن محو تماشای امام رضا(ع) بود
و من غرق در آینه کاریهای حرم،
بهش گفتم: ببین چقدر کار کردند!
نگاهی کرد و گفت: آره! قشنگه،
اما زیباییاش برای این است
که کسی نمیتواند خودش را
تویِ این آئینههای شکسته ببیند.
زائر اگر بخواهد سیمش به امام رضا(ع)
وصل شود، باید دل شکسته باشد.
بعد ادامه داد: من از امام رضا (ع)
چیزی خواستهام که انشاءالله
به زودی برآورده می کنند..!!
از زیارت که برگشتیم، یکماه نشد
که خواستهاش برآورده شد
میلِ شهادت داشت....
راوی: هم رزم شهید
کتاب خط عاشقی۳ ص۲۳
نوشته حسین کاجی
#شهید_محسن_گلستانی
#آشنایی_با_شهدا
🌷میگفت: زمان جنگ بعضیها خیلی چیزها را نادیده گرفتند تا به معنویت برسند، اما بعداز جنگ همان معنویت را هم از دست دادند.
✍روایت: سی و پنجم
📖 کتاب: نورعلی
نیم نگاهی به زندگی و اوجبندگی
"سردار شهید نورعلی شوشتری"
#آشنایی_با_شهدا
🌷مراسم عروسی پسرش بود. پیرمردی روحانی وارد مجلس شد. سردار به استقبالش رفت و دستش را بوسید. تعجب کردم. با خودم گفتم: این روحانی را، سردار اینقدر احترامش میکند. وقتی نشاندش بالای مجلس، خودش معرفیاش کرد. " ایشان عموی بنده و بزرگ طایفه ماست. "
✍روایت: چهل و نهم
📖 کتاب: نورعلی
نیم نگاهی به زندگی و اوجبندگی
"سردار شهید نورعلی شوشتری"
#آشنایی_با_شهدا
🌷شهیدداوود اعتمادپور
دهم خرداد ۱۳۴۶ ، در روستاي منجيل آباد از توابع شهرستان رباط كريم به دنيا آمد. پدرش كارگر مهمات سازي بود.
تا اول متوسطه در رشته انساني درس خواند. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. ۸ بهمن ۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار وی در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
او در وصیتنامهاش آورده است:
✍ «امّا برادرانم !!!
ما كه رفتيم، شما كه ماندهايد بار مسؤليّتتان سنگين شده است،
برادران!! از شما خواهش دارم كه جبهه ها را پُركنيد و بهانه نياوريد كه من زن و بچّه و زندگي داریم، مگر امام حسين (ع) هم اینطور نبود؟»
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
#پيام_شهيد :
به اعمال خودتان رسيدگي كنيد، قبل از اينكه به حسابتان و اعمالتان رسيدگي كنند و در زندگي خود، از انسان هاي شايسته راهنمايي بگيريد و توشه اي براي آخرت خود جمع آوري كنيد.
#سالروز_ولادت
#آشنایی_با_شهدا
🌷شهادت: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۱
در عملیات آزادسازی خرمشهر (بیت المقدس) ، که آنزمان مصادف با مبعث پیامبر(ص)
🌱 خرداد سال 1337 در شهرستان سرخس چشم به جهـان هستی گشود. بہ دلیل علاقہ فراوانے ڪہ پدرش بہ ساحت مقدس امام رضا(ع) داشت به شهر مشهد عزیمت کردند.
🔸 قبل از انقلاب با قیام مردمی همراه شد، ساواک بارها برای دستگیریش نقشه ڪشید اما هربار با زیرکی او مواجه شده و در اجرای نقشه هایش موفق نشد.
🔸 پس از پیروزی انقلاب، نظم و مدیریت تشکیلاتی اش باعث شد تا مسؤلیت دفتر فرماندهی سپاه پاسداران خراسان را به او واگذار کنند. پس از آن، دوره فشرده خلبانی را در تهران طی کرد و راهی جبهه های جنوب شد. در آنجا نیروهای خراسانی را در تیپ21 امام رضا (ع) سازماندهی کرده، خود به عنوان اولین فرمانده، مسؤلیت اداره این تیپ را به عهده گرفت.
🔸 حماسه آفرینی های او و یارانش در چزابه چنان بود که پیر جماران در وصفشان فرمود: « کار رزمندگان ما در چزابه در حد اعجاز بود و این اعجاز به حول و قوه الهی از بازوان پرتوان رزمندگان به خصوص رزمندگان تیپ 21 امام رضا (ع) به فرماندهی این سردار شهید نمایان شد.»
🔸 در عملیات بیت المقدس به همراه تیپ ۲۱ به #خونین_شهر رفت ، دلاوران تیپ ۲۱ امام رضا (ع) بهمراه دیگر یگانها، سدهای دفاعی کفار را در هم شکستند. . . . راهی تا فتح خرمشهر باقی نمانده بود که در تاریخ 31 اردیبهشت ماه 1361 مصادف با مبعث پیامبر (ص) هنگام سرکشی به نیروها در ایستگاه حسینیه، انفجاری در کنار خودروی او روی می دهد و ترکش آن به شقیقه اش اصابت می کند که موجب شهادت این فرمانده رشید می شود.
#شهید_محمدمهدی_خادم_الشریعه
#آشنایی_با_شهدا
🌷یا ارومیه بود یا تهران یا زاهدان. پدر را فقط در آخر هفته میدیدم. نه یک سال و دو سال، دوازده سال.
✍روایت: پنچاه و دوم
📖 کتاب: نورعلی
نیم نگاهی به زندگی و اوجبندگی
"سردار شهید نورعلی شوشتری"
#آشنایی_با_شهدا
⚪️ شرح زندگی و مجاهدت های شهید محمود امان اللهی👇👇
او فرزند شهید احد امان اللهی بود که در خرداد ۱۳۳۹ در روستای جعفر آباد بیجار در استان کردستان بدنیا آمد. در سال ۱۳۵۶ وارد دانشکده افسری شد. پدرش که از همان اوایل پیروزی انقلاب، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمده بود در روز ششم تیر ۱۳۵۹ حین درگیری در روستاهای تابع شهرستان تکاب بدست گروهکهای تجزیه طلب و ضدانقلاب بشهادت رسید.🕊🕊
وی همان سال از طرف دانشگاه افسری به سپاه ناحیه کردستان مأمور شد تا به عنوان مسؤول سپاه و پیشمرگان مسلمان کُرد پایگاه موچش و رابط بین ارتش و سپاه در محور عملیاتی قروه سنندج به انجام مأموریت بپردازد.
شهید امان اللهی در مقاومت ۳۵ روزه مردم خرمشهر، رابط میان سرهنگ نامجو و محمد جهان آرا بود.
در ۲۳ مهر ماه ۵۹ در حالیکه قسمت غربی خرمشهر سقوط کرده و عده زیادی از همرزمانش به شهادت رسیده بودند، هنگام درگیری خانهبهخانه، دوباره مجروح شد و به اسارت ارتش بعثی عراق درآمد. وضعیت جراحت او بگونه ای بود که هیچکس احتمال زنده ماندنش را نمی داد. لذا شهادت او بر همگان محرز شد و دانشگاه افسری نزاجا پوستر شهادتش را چاپ و منتشر نمود. مراسم شب هفتم و چهلم در زادگاهش برگزار شد. غافل از آنکه او در زمان اسارت، زندگی شجاعانه جدیدی را در کنار بزرگوارانی همچون سرور احرار و آزادگان؛ شهید حجتالاسلام ابوترابی آغاز کرده است.
آزاده قهرمان محمود امان اللهی، پس از تحمل ۲۴۴ روز اسارت، به علت شدت جراحات وارده، به عنوان مجروح جنگی صعبالعلاج شناخته شد و طبق کنوانسیون سوم ژنو، به همراه ۲۴ نفر دیگر از اسرای معلول ایرانی، با اسرای عراقی مبادله و در تاریخ ۶۰/۳/۲۶ وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد.
وی پس از آزادی، بلافاصله به فعالیت مشغول شد. خدمات او در مسئولیتهای بسیج مستضعفین و قائممقامی سپاه تکاب، قائممقام سپاه سردشت، مسئول بازرسی و دایره سیاسی قرارگاه حمزه سیدالشهدا، سرپرست عقیدتی سیاسی لشکر ۲۳ نیروهای مخصوص (نوهد) و مسئول سازماندهی بسیج عشایری قرارگاه حمزه سیدالشهدا ادامه یافت و در طی این دوران، سهبار دیگر به شدت مجروح شد.
اوایل سال ۶۳ بفرماندهی گردان ضربت عملیاتی جندالله بانه منصوب شد و یک سال بعد بنا به امر سپهبد شهید صیاد شیرازی به قرارگاه کربلا و خاتمالانبیاء(ص)، مأمور و به عنوان معاون فرمانده تیپ شهادت منصوب شد. وی در این مدت در عملیاتهای ظفر ۱و۲و۳ و کربلای ۱و۲و۳ شرکت نمود و در سال ۶۷ با حکم فرمانده لشکر ۲۸ کردستان به فرماندهی یکی از گردانهای تکاور منصوب شد.
محمود امان الهی به علت مجروحیت حاد مغزی چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفت ولی معالجات موثر واقع نشد و افسر پرتلاش ارتش ج.ا.ا در مورخه ۷۹/۳/۱۷ ندای حق را لبیک گفت و به دیدار پدر و دیگر همرزمان شهیدش شتافت. بنا به وصیت او، قلب و کلیههای آن بزرگمرد به سه نفر از نیازمندان که سالها از درد بیماری رنج میکشیدند، اهدا شد. پیکر مطهر او نیز پس از تشییع در دانشگاه افسری امام علی (ع) و شهر بیجار، پس از سالها دوری به زادگاهش (روستای جعفرآباد) منتقل و در میان سیل خروشان همرزمان، اقوام و مردم شهیدپرور تشییع و در کنار مزار پدر شهیدش به خاک سپرده شد.
#آشنایی_با_شهدا
🌷شب آخر سال بود. سفارش کرد به همه ی سربازها عیدی بدهیم.
صبح پیگیر ماجرا شد.
+به راننده ها هم دادی؟
- بله حاج آقا.
+ دژبان ها چی؟
- بله سردار
+فلانی ها چهطور؟
ــ خیالتان تخت. کسی از قلم نیفتاده است.
+باریک الله ، باریک الله ، حالا شد.
✍روایت: پنچاه و نهم
📖 کتاب: نورعلی
نیم نگاهی به زندگی و اوجبندگی
"سردار شهید نورعلی شوشتری"
#آشنایی_با_شهدا