eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80.7هزار عکس
15.8هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
این آسمان چه دل پُری دارد هرچه می بارد تمام نمی شود! من اما یاد تو افتادم آن روز که نبودی من هم هرچه می باریدم تمام نمی شدم .. پ.ن: جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق مادر؟! مادر که در عملیات کربلای چهار فرزندش مفقود می‌شه و اروند اونو با خودش می بره...
خوشا آنان که فریاد خمینی به گوش خود شنیدند و رفتند خوشا آنان که وقت دادن جان به جای گریه خندیدند و رفتند خوشا آنان که با اخلاص و ایمان حریم دوست بوسیدند و رفتند... (ره)
ماجرای این عکس چیست؟ سمت راست: شهید حجت مقدم نفر وسط: آقا عطا سمت چپ: شهید مالک اوزمچلویی شهادت: ۱۳۶۶/۱۱/۱؛ عملیات بیت المقدس ۲ اما ماجرای عکس: زمستان سال شصت وشش عملیاتی به نام بیت المقدس دو در منطقه غرب کشور در کردستان صورت می گیرد در ساعات ابتدایی بامداد اول بهمن طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی عراق و در جنگ روبرو توسط تیر بار عراقی در تاریکی شب این دو شهید بزرگوار به شهادت میرسند همرزمان این شهدا این عزیزان رو زیر برف پنهان می کنند و به عقب برمی گردند اما آقا عطا و چند نفر دیگه می مانند تا حتما دوستانشون رو برگردونن... روزها به خاطر داشتن دید توسط دشمن حرکتی نداشتن و در تاریکی شب و در اون برف و سرما و کوهستان، شهدا رو روی دوششون حمل میکردن... سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو تحویل بدن که اونجا این عکس و چند تا عکس دیگه به یادگار می مونه... دعای مادران شهدا همیشه پشت سر عزیزانی ست که نگذاشتند مادرها چشم انتظار بمانند...
در نبود شما هـر شب زمستان ؛ و هر شب پُر از سرماست ... دی‌ ۱۳۶۶؛ ماؤوت عملیات بیت المقدس۲ عکاس : احسان رجبی 💠
کور می مانم ببر پیراهنش را ای نسیم من خودش را خواستم بینا شدن بی فایده است....
ﺣﺎﻝِ ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ، ﺍﻣّﺎ!!!! ﺧـﻮﺏ ﺭﺍ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﮑﻦ ... ﺍﻧﺘـظارِ دﯾﺪﻥِ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺭا معنا نکن ...
هنوز پس از سال‌ها تابستان تا زمستان، از گرما تا سرما به دیدنت می‌آیم... بگذار هوا سرد باشد... اصلا برف ببارد... من باز هم می‌آیم... آخر می‌دانی دلم نمی‌آید تو زیر خروارها خاک خوابیده باشی و من در اتاق گرم استراحت کنم... بعضی وقت‌ها با خودم می‌گویم حیف است او سردش باشد و من سرما را احساس نکنم... با خودم می‌گویم بگذار تا روزی که او سردش است من هم سردم باشد... سرما سهم من... سرما سهم تو... از من راضی باش قربانت مادرت....
تا اندکی دلش میگرفت میرفت سراغ تلفن... می گفت: صدای پدر و مادر یا همسرم رو نشنوم آروم نمیشم... برای پسرش دلتنگی می کرد و هر بار تماس می گرفت می پرسید: سیدمحمد تونست دوچرخه اش رو رکاب بزنه؟! ‌ اما با تمام دلبستگی هایش کرد... داوطلب شد و رفت.. به دوستش گفت: می دونم این بار دیگه شهید میشم... در خواب دیدم که از آسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه می کنم. همسر و فرزندم رو به خدا می سپارم... ‌
مسافران یا می روند یا می مانند رازتان را به ما هم بگویید چطور رفته اید در حالی که هنوز اینجایید.....؟! (راست) (چپ)
و در نبودنت بلند بلند گریه می کنم!
با خود شبی پیراهنت را میبرم مادر بعدا برایت بهترش را میخرم مادر بوی تر باروت و خون وقتی که می پیچد با عطر نابت در جهانی دیگرم مادر از لابه لابه ی سرخی سربندهایم باز یا زینبی را بست دستت بر سرم مادر گفتی برو اما...الهی زود برگردی گفتم الهی برنگردد پیکرم مادر پروانه ی شمع حریمش باشم و آنقدر دورش بگردم تا بسوزم در حرم مادر انگار چشمان تو را هم با خودم بردم در چشمهایم...با نگاه آخرم مادر در عکسهایت روز و شب تسبیح چرخاندی با چادر گلدار خود در سنگرم مادر حالا کجایی که ببینی بالهایم را؟ دارم به سوی آسمان ها میپرم مادر مابین آرزو کردم که شبها را مثل نسیم از خوابهایت بگذرم مادر نازت کنم...آرام در گوشت بگویم که گریه نکن...من از همیشه بهترم مادر
به زبان نمی‌آورد دلتنگــــی اش را رسم ِ پدرها چنین است دلتنگ ‌اند اما در سڪوت...