تا اندکی دلش میگرفت میرفت سراغ تلفن...
می گفت: صدای پدر و مادر یا همسرم رو نشنوم آروم نمیشم...
برای پسرش دلتنگی می کرد و هر بار تماس می گرفت می پرسید: سیدمحمد تونست دوچرخه اش رو رکاب بزنه؟!
اما با تمام دلبستگی هایش #خداحافظی کرد...
داوطلب شد و رفت..
به دوستش گفت: می دونم این بار دیگه شهید میشم...
در خواب دیدم که از آسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه می کنم.
همسر و فرزندم رو به خدا می سپارم...
#شهید_سیدرضا_طاهر
#شب_بخیر
#آقا_رضا خیلی مهربون و دلسوز بود
همیشه به فکر نیازمندان بود و
دوست داشت به طرق مختلف کمک
کنه...
بعد مأموریت اولش که از سوریه
برگشته بود، به من گفت: "خانم! دوست دارم هفته ای یه بار یه غذای
درست و حسابی بگیریم و بریم خونه
نیازمندی با هم سر یه سفره بشینیم و
غذا بخوریم براشون یه مقدار پول هم
بذاریم"
پ.ن: «چه خوب میشه که شهدا رو الگوی خودمون قرار بدیم»
روایت: همسر شهید
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سیدرضا_طاهر
#شهیدانه 💔
💢توی اوج درگیری با تکفیری ها در خان طومان بودیم. تلفات زیادی از دشمن گرفته بودیم دشمن هم تلفاتی هرچند کم و به تعداد انگشتان یک دست از ما گرفتند.
💢نیروهای فاطمیون روحیه شان را از دست داده بودند و نیاز به تجدید روحیه داشتند.
💢در آن وضعیتِ درگیری ها و تیراندازی هیچکس فکرش را نمی کرد که ناگهان سیدرضا فریاد بزند:(( آقا! مسئول چای اینجا کیه؟ یکی بره یه کتری آب بار بذاره میخوایم چای دم کنیم.))
همه خندیدند.
💢همیشه از این شوخطبعی های بهموقع، بهجا و سنجیده داشت...
📚طاهر خان طومان
#شهید_سیدرضا_طاهر🌷
#شهید_مدافع_حرم
چندتایی بودیم که خیلی باهم رفیق بودیم. توی ماموریت ها، موقع نماز شب که می شد، با هر ترفندی که بود می آمد و ما چند تا را بیدار میکرد و میگفت: " پاشید، وقت نماز شبه."
گاهی هم که خسته بودیم و در خواب عمیق بودیم، بی خیال ما نمی شد. می ایستاد بالای سر ما و با هر ترفندی بود، بیدارمان می کرد. هیچوقت در رفاقت کم نمی گذاشت
نقل از آقای حمید عالیشاه
همرزم شهید
#شهید_سیدرضا_طاهر
#شهید_مدافع_حرم
هـم لقمہ بودند
هـمسفرہ بودند
هـمدل و هـمراه
صمیمی شاد و شفاف
چقدر دلزدہ ایم
از تجملات دنیوی
#شهـید_محمدتقی_سالخورده
#شهـید_سیدرضا_طاهـر
#لحظه_سبز_افطار
#التماس_دعا
🔸 خودش برایم تعریف می کرد، برای اینکه پسرش سید محمد را با مسجد و نماز آشنا و علاقه مند کند، او را به مسجدی می برد که در نزدیکی اش پارک یا محل بازی باشد.
🔹 خوب که بازی می کرد و از بازی سیر می شد، به او می گفت: " سیدمحمد جان! حالا بیا بریم مسجد. من با تو آمدم پارک، حالا تو با من بیا مسجد."
🔸 دیدم روش خوبی است؛ حالا بچه ام با عشق و علاقه با من به مسجد می آید.
نقل از: آقای حسین برادران، همرزم شهید
📚برگرفته از کتاب طاهر خانطومان
#شهید_سیدرضا_طاهر
🌹🍃🌹🍃
🍃❤️🌼♥️🍃
بعضی وقتا
دنیـ🌍ـا خیلیییی #قشنگتر میشه
توی چشمام ...
مثلا.....
وقتی #تو می خندی😍
#شهید_سیدرضا_طاهر
#شهید_مدافع_حرم 🌷
╭─┅═ঊঈ🇮🇷ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🇮🇷ঊঈ═┅─╯
مُهم نیست که شانه هایت تجسم است !
و آغوشت خیال
همه یادت اینجاست
نگاهت ، صدایت ، خنده هایت
دیگر چه میخواهم ...
#علی_قاضی_نظام ✍
سه شهید در یک قاب
#شهید_سیدجلال_حبیب_الله_پور 🕊
#سالروز_شهادت 🌹
(فرمانده گردان صابرین)
#شهید_میثم_علیجانی 🕊
#شهید_سیدرضا_طاهر 🕊
╔═. ♡♡♡.══════╗
╚══════. ♡♡♡.═╝
آن ها که سوی مرقد بانو پریده اند
از دیدگاه حضرت زینب پدیده اند
این خیل عاشقان که شهید حرم شدند
شمعند و پای دختر حیدر چکیده اند
سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم🌷
#شهید_حبیب_الله_قنبری
#شهید_سیدرضا_طاهر
#شهید_حسین_مشتاقی
#شهید_محمد_محمودیان
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#شهید_سیدجواد_اسدی
╭─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╯
#دور نباش💕
در این دنیاے کوچک
در این #آغوش دنج
#نزدیک تر باش
↵از روح بہ جان❣
↵از جان بہ تن
↵از تن بہ #من
#تو، خود من باش...
#سید_محمد و باباجون
#شهید_سیدرضا_طاهر
#شبتون_شهدایی🌙
╭─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╯
#شهدای_خانطومان ❤️
آن ها که سوی مرقد بانو پریده اند
از دیدگاه حضرت زینب پدیده اند
این خیل عاشقان که شهید حرم شدند
شمعند و پای دختر حیدر چکیده اند
سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم🌷
#شهید_حبیب_الله_قنبری
#شهید_سیدرضا_طاهر
#شهید_حسین_مشتاقی
#شهید_محمد_محمودیان
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#شهید_سیدجواد_اسدی
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
تا اندکی دلش میگرفت میرفت سراغ تلفن.
می گفت صدای پدر و مادر یا همسرم را نشنوم آرام نمی شوم.
برای پسرش دلتنگی می کرد و هر بار تماس می گرفت می پرسید سیدمحمد توانست دوچرخه اش را رکاب بزند؟!
اما با تمام دلبستگی هایش خداحافظی کرد...
داوطلب شد و رفت..
به دوستش گفت می دانم این بار دیگر شهید می شوم.
در خواب دیدم که از آسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه می کنم.
همسر و فرزندم را به خدا می سپارم...
🌹 #شهید_سیدرضا_طاهر
🌷 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄