پازوکی آرام و با طمأنینه خیره به سویی مينگریست. امام(ره) هر روز در یک ساعت مقرر در حیاط قدم ميزد. اسدالله نیز هر روز به نظاره مولای خویش مينشست. او از چندی پیش حفاظت از بیت امام(ره) را بر عهده گرفته بود. چنان محو تماشای او ميشد که حتی پلک نميزد. امام(ره) با مهربانی به او نگریست و به طرفش رفت. قلب اسدالله در سینه به تندی ميتپید. ناگهان حضرت(ره) را مقابل خویش دید. دستان امام(ره) را بوسید. اشک در چشمانش حلقه زد. بياختیار تسبیح را از جیب درآورد تا با تماس با دستان امام(ره) آن را متبرک بسازد. رهبر انقلاب بوسه بر پیشانی او زد و تسبیح را متبرک ساخت و دوباره به راه افتادند. پازوکی مات و مبهوت به امام(ره) مينگریست. باورش نميشد. نگاهی به تسبیح انداخت و با تمام وجود آن را بوئید ...
#اسدالله_پازوکی فرمانده محور عملیات والفجر۸ لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)
بیا . . .
ڪہ خاڪ رهـت
لالہ زار خواهـد شد
ز بس ڪہ خون دل از
چشم انتظار چڪید
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانہ
هرگِز به تـو..
دستم نرسـد!
ماهِ بلنـدم
اندوهِ بزرگیـست...
زمانی که نباشی
#دلنوشته_شهدا
🌸🕊🌸🕊🌸🕊
وقت کار من متعلق به #بیت_المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم...
همکارانش می گفتند در محل کار زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت و در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. وقتی از او سوال می شد شما از همه زودتر می آید و از همه دیرتر می روید، چرا کسر کار؟
در جواب می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم....
#قابل_توجه_مسئولان...
#شهیدعبدالمهدی_مغفوری
#لشکر41_ثارالله_کرمان
📣 بیانات جدید آیتالله خامنهای دربارهی اهمیت دادن به خانواده؛ در کنار همسرتان "حضور" داشته باشید
🔸رهبر انقلاب: همهی مسائل خانوادگی، مسائل عقلانی نیست؛ یک مقداری از آن مسائل عاطفی و واقعی و زندگی است.
🔸اینکه فرمودند «طلبه ساعت شش صبح از خانه بیرون میآید، ساعت نُه شب برمیگردد»، خب بنده اصلاً با یک چنین چیزی مخالفم.
🔸آقایان میآیند درسشان را میخوانند، کارشان را، احیاناً یک ذرّه گعدهشان را میکنند، بعد یک مجلس روضهای هست میروند؛ لزومی ندارد، نه.
🔸به خانوادهها باید برسید؛ همسر شما نیاز به حضور شما دارد؛ این مهم است. ۱۳۹۷/۱۲/۱۳
علی در سالهای آخر سردردهای شدید داشت، هر بار با تمام قدرت سرش را فشار میداد، به گونهای که احساس میکردی سرش منفجر خواهد شد، با تعجب نگاهش میکردم، میگفت: «تو نمیدانی چطور درد میکند، حالم به هم میخورد» وقتی علت سردردش را میپرسیدم، پاسخ میداد: «اعصابم ناراحته، شاید فشارم رفته بالا و شاید هم چربیم»
اما من میدانستم او شیمیایی شده کلیههایش از کار افتاده بود، حالت تهوع داشت، عارضه موجی بودن نیز بعضی اوقات زندگیش را مختل میکرد، یادم هست در این گونه مواقع میگفت: «فقط بروید بیرون، سپس سرش را آنقدر به دیوار میکوبید و فشار میداد تا زمانی که بدنش خشک میشد حتی یکبار همسر و فرزندانش را به آشپزخانه فرستاد و خودش تمام شیشهها را شکست هشت سال دفاع مقدس از خاک پاک ایران دیگر رمقی برای علی نگذاشته بود، در جای جای پیکرش ردپای جنگ بود اما او باز هم مقاومت کرد."
راوی: خانواده شهید
#جستجوگر_نور
#شهيد_على_محمودوند
یادتان
به همه لحظه هایمان
چسبیده است
مثل ماه
به شب ...
#دلنوشته_شهدا
🌸🕊🌸🕊🌸🕊
میان پیرهن دلبرم مرا ببرید
که بهترین کفن یک شهید پرچم اوست
#سید_سعید_صاحب_علم