تنها سلاح ما در برابر توطئہ های آمریڪا اتحاد، اتفاق، شڪیبایی و از دست ندادن چراغ هدایت یعنی امام خمینی(ره) است؛
بہ مجرد اینڪه امام امت را گم ڪنیم، بہ بیراهہ خواهیم رفت. چون پرچم هدایت است .
یعنی باید درست پا بہ پای امام پیش برویم و در آن وقت است ڪه پیروز خواهیم شد ...
«امیر سرلشگر خلبان شهید جواد فکوری
وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران»
#زکریای_شهید
عادت آن قوم همین است:
یک روز #مادر را مقابل کودک میزنند
روز دیگر #کودک را مقابل مادر...
#حب_علی_را_نتوان_سر_برید
#بای_ذنب_قتلت؟!
خبرت هست که
بی روی توی آرامم نیست
طاقت بار فراق
این همه ایامم نیست...
#دلنوشته_شهدا
🌸🕊🌸🕊🌸🕊
یک چفیه پر از بهار باور کردم
موسیقی انتظار باور کردم
من عاشقی ترا به روی مین ها
در لحظه ی انفجار باور کردم...
#دلنوشته_شهدا
🌸🕊🌸🕊🌸🕊
پرستوی کوچکم....
نام تو
رازی نوشته بر پر پروانه هاست
گلها همه به نام تو مشهورند
آیینهها
از انعکاس نام تو می خندند ....
#دلنوشته_شهدا
🌸🕊🌸🕊🌸🕊
#شهدا_و_ارادت_به_حضرت_مادر....
رفتم پیش جواد محب، فرمانده گروهان خودمان. وارد سنگر شدم. نشستم گوشه سنگر به کارهای محمد فکر می کردم.
یادم افتاد در ایام کربلای 5 یکبار با محمد صحبت می کردم حرف از شهادت بود.
محمد گفت: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یا زهرا(س) است. من هم فرمانده گردان یازهرا(س) هستم!
نمی دانم چرا یکدفعه یاد این حرفها افتادم. خیلی دلشوره داشتم. یکدفعه صدای خمپاره آمد. برگشتم به سمت نوک تپه گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود!
به همراه یکی از بچه ها دویدیم به سمت نوک تپه دل توی دلم نبود. همه خاطرات گذشته ای که با محمد داشتم در ذهنم مرور می شد.
با این حال به خودم دلداری می دادم می گفتند: محمد تورجی شدید مجروح شده.
رنگ از چهره ام پرید. برای چند لحظه به چهره برادر محب خیره شدم. خدا کند آنچه در ذهنم آمده درست نباشد.
به چشمان هم خیره شدیم. برادر محب سرش را به علامت تایید تکان داد. بعد در حالی که اشک از چشمانش جاری بود گفت: تورجی هم پرواز کرد!
آری محمدرضا پرواز کرد همانطور که گفته بود و همانطور که باید!
همچون مادرش زهرا(س)...
#شهیدمحمدرضاتورجی_زاده
#شهدا_و_ارادت_به_حضرت_مادر....
بابت مداحی هیچ صلهای دریافت نمیکرد و میگفت: صله من رو باید آقا بدهد...
روز شهادت حضرت زهرا(س) ترکش به پهلو و بازوش خورد و شهید شد،
اینها هم صله آقاحجت بود
چه معامله پر سودی کرد...
#شهید_حجتالله_اسدی
#ایام_شهادت
#شهدا_و_ارادت_به_حضرت_مادر....
لبهای شهید تکان می خورد و می گوید:" #انا_اعطیناک_الکوثر"...
وقتی جنازه شهید را آوردند من اصلاً توی این دنیا نبودم و نمی خواستم قبول کنم مادرم می گفت: وقتی بالای سر شهید بودم دیدم شهید سوره کوثر را می خواند مادرم می گفت: اول فکر کردم اشتباه می کنم بعد که دقت کردم دیدم لبهای شهید تکان می خورد و می گوید:" انا اعطیناک الکوثر"....
به روایت همسر شهید
#شهیدعبدالمهدی_مغفوری
شهادت: کربلای4 _گلزارشهدای کرمان