eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.8هزار عکس
11.4هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🌼🌸🌺🌸🌼💐 زنده نگهداشتن غدیر زنده نگهداشتن اسلام است مسئله‌ی امامت و مسئله‌ی ولایت و زنده نگهداشتن غدیر، به یک معنا زنده نگهداشتن اسلام است. مسئله فقط مسئله‌ی شیعه و معتقدین به ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیست. اگر ما مردم شیعه و مدعی پیروی از امیرالمؤمنین حقیقت غدیر را درست تبیین کنیم، هم خودمان درک کنیم، هم به دیگران معرفی کنیم، خود مسئله‌ی غدیر میتواند وحدت ‌آفرین باشد. بحث اعتقاد قلبی و اتصال یک نحله‌ی دینی و مذهبی به یک اصل اعتقادی، یک بحث است؛ شناخت مسئله، بحث دیگری است. اسلام عالی‌ترین مسئله در باب تشکیل جامعه ی اسلامی و نظام اسلامی و دنیای اسلامی را در مسئله‌ی غدیر متجلی کرده است. ۱۳۹۱/۰۸/۱۰ 💐 💐 💐🌼🌸🌺🌸🌼💐 💐🌼🌸🌺🌸🌼💐
‌ 🔴 سالروز از ایران‌ در دوره زمامداری ‌ رهبر معظم انقلاب:‌ «در دوره‌های قبل از جمهوری اسلامی، همیشه ایران شد و همیشه از ایران کَندند. هیچ کدام از سلاطین و ، این افتخار را ندارند که بتوانند بگویند ما مرزهای ایران را حفظ کرده‌ایم... تنها جمهوری اسلامی بود که مردانه ایستاد و نگذاشت که متجاوزین یک قدم جلو بیایند.» ۱۳۷۵/۰۲/۱۳‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸نامه عاشقانه شهید حاج ابراهیم همت به همسرش: ❣"سلام بر همسر مؤمن و مهربان و خوبم. گرچه بی تو ماندن در خانه برایم بسیار سخت بود، ولیکن یک شب را تنهایی در این جا به سر آوردم. مدام تو را این جا می دیدم. خداوند نگهدار تو باشد و نگهدار مهدی، که بعد از خدا و امام، همه چیز من هستید. ان شاءالله که سالم می رسید. کمی میوه گرفتم، نوش جان کنید. تو را به خدا به خودتان برسید. خصوصا آن کوچولوی خوابیده در شکم، که مدام گرسنه است. از همه ی شما التماس دعا دارم. ان شاءالله به زودی، به خانه ی امیدم می آیم. " ۱۳۶۲/۷/۱
🌸زیارت بر شانه های پســر🌸 مادر شهید شفیعی هنوز کربلا نـرفته . شبی در خواب علی بهش می گه : روی شانه هایم بنشین تا ببرمت کربلا . مادر می نشیند و کربلا از شانه های پسرش پیاده می شود . علی نخی به دستش می دهد وسر دیگر نخ را به دست خود می گیرد . قبر امام حسیــن (ع) و امام علـی(ع) و بقیه را بهش نشان می دهد . مادر برای زیارت می رود وبر می گردد . باز بر شانه های دست پرورده شهیدش می نشیند وبه خانه باز می گردد .مادر از خواب می پرد. بوی عطــری فضای خانه را تا مدتها پر کرده بود .وهر کس به دیدار ننه سکینه می آمد از این گلاب خوش بو درخواست می کرد و ننه سکینه هم به اجبار می گفت: شیشه گلابی روی فرش شکسته و ریخته که چنین بویی پخش می شود . آری،راهی که به قیمت خون پاکشون باز شد. پس روا نیست مادر عزیز شهید در حسرت زیارت یار بماند. 🌹 شهیدعلےشفیعی (کرمان)
شهید مدافع حرم حجت اصغری از عاشقان شهید ابراهیم هادی قسمتی از وصیت شهید: تاریخ درحال تکرار شدن است و یزیدیان زمام امور دنیا را در دست گرفته‌اند.شمایی که می‌گویید جنگیدن در کشوری دیگر کاراشتباهی است!بدانید امام حسین(ع) در مدینه زندگی میکرد ولی در عراق و کربلا به شهادت رسید. امام حسین(ع)برای احیای دین جدش و امربه معروف ونهی ازمنکر قیام کردند و این نیز خود گواهی برای ماست که ببینیم چگونه تاریخ در حال تکرار شدن است و چگونه یزیدیان زمان زمام امور را در دست گرفته‌اند و چگونه چهره‌ اسلام را با تفکری صهونیستی و تکفیری که آمیزه‌ای از تفکرات یهود است مخدوش می‌کنند و به دنبال معرفی اسلامی پر از توحش و معرفی آن به جهانیان هستند. هرکس به نوبه خود باید تکلیف خود را ادا کند و قدم در راه مقتدای خود حسین بن علی(ع) بگذارد. همه آزاده‌گان و محبین به اباعبدالله(ع) وظیفه داریم در این راه قدم بگذاریم و برای ظهور منتقم، زمینه سازی کنیم.چه زیبا فرمود خمینی کبیر که راه قدس از کربلا میگذرد و این جمله هر زمانی بیشتر نمود پیدا می‌کند که هرسال اربعین پرچمهای سیاه خراسانی این نکته نورانی امام(ره) را یادآوری می‌کند.
🚨 🌷بسیجی پاسدار، استاد خلبان، «مجید فتحی نژاد» در اثر سقوط هواپیما به فیض شهادت نائل شد. 💠فتحی نژاد از بنیانگذاران یگان فاتحین بسیج بوده است که هواپیمای وی صبح امروز دچار حادثه شد. 💐مراسم وداع با شهید امشب (پنجشنبه) ساعت ۲۱ در حسینیه _شهدا
🔸در حادثه سقوط هواپیمای فوق سبک شخصی حوالی فرودگاه ایوانکی گرمسار 2 سرنشین آن جان باختند. 🎥 اولین تصاویر از هواپیمای فوق سبک سقوط کرده در حوالی فرودگاه ایوانکی
در زندان عراقی های بعثی یه روحی دیگه هم داشتن که ما اسمشو گذاشته بودیم .. این چطور بود.. به این صورت که یه بود رو می بردن توی این روی می نشودن ، و می بستن ، یه پارچه ای مانند کیسه می کشیدن روی ک بالای این ، آهنی بود که قشنگ میومد روی ، دو رشته وصل می شد به . رو میکردن ، الکتریسیته ای که به واسطه این وارد می شد ، بدن شروع می کرد و رعشه گرفتن . در اثر این الکتریسیته تحت تاثیر قرار می گرفت و این ناخودآگاه تا چند ماه می شد تا این سلول های مغز خودشون رو بازیابی کنن طول میکشید . اوضاع و احوالی می شد . حال خیلی می شد . طوری که نمی شد براشون کرد . گاهی اوقات ، دست و پاشونو می بستیم یه گوشه ی بالا سرشون می نشستیم و زار زار می کردیم . حاج آقا می گفت قرار شد که همچین شکنجه ای به ما بدن:. دل تو دلم نبود ، خدایا چه میخاد به سرم بیاد . خیلی بودم . تا اینکه اومدن سراغم ، توی راهی که منو کشان کشان می بردن ، نه کردم ، نه زدم ، نه کردم ، نه زدم ، نه و نه ، چون می دونستم اونا همینو میخان ، نمیخاستم اونا دل بشن . تا اینکه منو بردن توی اون و نشوندن روی . دست و پام رو . دیدید وقتی انسان خیلی ازش اسمت چیه ، حتی اسمش هم دیگه یادش نمیاد ، گفت هیچی یادم نمیومد . هی به خودم می گفتم یه چیزی یادم بیاد بگم . از کسی کمک بخام . هر چی فشار آوردم به مغزم فقط یه چیز به یادم اومد ، اونم تو اون لحظات که خیلی ترسیده بودم و وحشت زده بودم ، شروع کردم دعای رو خوندن . بسم الله الرحمن الرحیم.. اللهم کل ولیک الحجت ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه .... به اینجای که رسیدم ، اونا رو وصل کردن ، بدنم شروع کرد به ، فکم به همدیگه می خورد . تمام توی دهانم جمع کردم که بتونم دعای رو به پایان ببرم . صلواتک علیه و علی آبائه ، فی هذه ساعه و فی کل ساعه . نمی دونم چقد طول کشید تا تونستم این رو تموم کنم ، اما تموم کردن من همانا و کردن بوسیله ی عراقی هم همانا ، بدنم یه لحظه آروم گرفت ، عراقی اومد رو از برداشت ، حالا منتظره که من بازی در بیارم ، بشم بشم ، اما من نشدم ، خیلی براشون آور بود ، چون ردخور نداشت که هر کسی این رو می دید می شد. با این وضع قرار شد ، دوباره این رو به من بدن ، این یکی عراقی به اون یکی اشاره کرد . کیسه رو کشیدن به سرم به فرق سرم ، برق رو روشن کردن و ولتاژ برق رو دو برابر کردن ، شدت برق آنقدر زیاد بود که من رو بلند می کردم و می کوبیدم به زمین . دیگه حالم دست خودم نبود ، دیگه زبان و دهانم کار نمی کرد فقط تو و من رو می خوندم و بار دیگه رو قطع کردن ، این بار داشتم می مردم ، کل داشت می شد ، دیگه با اون که داشتم فقط چشمام کمی باز بود . اومدن رو برداشتن ، دیدن نه ، مثل اینکه این روی این شخص نداره ، اومدن و حواله و می کردن . با و 'لگد منو بردن انداختن یه گوشه . می گفت اون لحظه من پاهای جمع کردم ، با اون بی حالی خودم . شروع کردم به کردن ، اما این ، ترس نبود ، نا امیدی نبود ، امید بود و تشکر از ، به می گفتم نمی دونم کجای عالم برای من کردی نمی دونم کجای برای من اون بالا آوردی ، برای من_دعا کردی ، 🌺🍃🌺🌼🌺🍃🌺 🌺🍃🌺🌼🌺🍃🌺
13.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 انتشار نخستین‌بار 🎥 بیانات رهبرانقلاب درباره انتخاب رشته
🌹👆🌹👆🌹 که ۳۰ سال است دست به نزده!! شادی روح و 🌹🌺🍃🌼🍃🌺🌹 🌹🌺🍃🌼🍃🌺🌹
💠🍃💠🍃💠 انسان یک تذکری در هر 4 ساعت بخودش بدهد بد نیست بهترین موقع بعد از نماز وقتی سر به سجده می گذارید مرور بر اعمال صبح تاشب خود بیندازد ایا کارمان برای رضای خدا بود ؟ 🌸
💐🕊💐🕊💐 گفتم:من آدم عصبی هستم،بداخلاقم،صبرم کمه،امکان داره شما اذیت بشی. که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود گفت:شما هرچقدر عصبانی بشی من آرومم. خیلی هم صبورم بعید میدونم بااین چیزها جوش بیارم.گفتم:اگر یه روزی برم سرکار یا دانشگاه،خسته باشم،حوصله نداشته باشم.غذا درست نکرده باشم خونه شلوغ باشه شما ناراحت نمیشی؟؟گفت:اشکال نداره. زن مثل گل میمونه.حساسه،شما هرچقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا میکنم..... ┈••✾•🕊💐🕊•✾••┈
و دو تیکه آجر کمی خورد و خوراک و خرما و گلابدان و عکس .... یعنی خونه ی فقط , یه می تونه خونه ی رو برداره ببره سرخاک 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
پنـج شنبه استـ به گلزار که رسیدی آهسته قدم بردار اینجا قرارگاه است که دلتنگی و عشق را کنار تربت مَرد خانه شان آورده اند... 🌹🌹🍀🌺🍀🌹🌹 🌹🌹🍀🌺🍀🌹🌹
💠🍃💠🍃💠 🔴"من سيد نيستم، ولم كنيد" كه مي شد خيلي ها عــزا مي گرفتند. لابد مي پرسيد چرا؟ به همين سادگي كه چند تا از بچه ها با هم قرار مي گذاشتند كه به يكي بگويند سيد... البته كار كه به همين جا ختم نمي شد. ايستاده بوديم بيرون چادر كه يكدفعه مي ديديم چند نفر دارند دنبال يكي از برادرها مي دونـ🏃ـد، هي مي گويند: «وايسا سيدعلي كاريت نداريم.» و او مرتب قسم مي خورد كه: «من سيدعلي نيستم، ولـ😰ـم كنيد. تا بالاخره مي گرفتندش و مي پريدند به سر و كله اش و به بهانه بوسيدن، آش و لاشش مي كردند و بعد هم هر چي داشت، از انگشتر و تسبيح و پول و مهر نماز، تا چفيه و حتي گاهي لباس، همه را مي گرفتند و از تنش به بهانه متبرك بودن بيرون مي آوردند. جالب اينكه به قدري جدي مي گفتند: «سيد» كه خود شخص هم بعد كه ولش مي كردند، شك مي كرد و مي گفت: «راستي راستي نكند ما سيد هستيـ🤔ـم و خودمان خبر نداريــ🤔ـم!» گاهي هم كسي پا پيش مي گذاشت و ضمانتش را مي كرد كه: «قول مي ده وقتي آمد تو چادر، عيدي بچه ها يادش نرود؛ ولو شده با يك سكه 20 ريالي» و او مي آمد، سكه را مي داد و غر مي زد كه: «عجب گيري افتاديم ها! بابا ما به كي بگيم كه سيد نيستيم»😂😂
🌹🕊👆🌷👆🕊🌹 🌹 🌹 از شما ملت غیور می‌خواهم جبهه‌های جنگ حق علیه باطل را خالی نکنید ، این جنگ یک امتحان الهی است . مردم بهوش باشید که اسلام در خطر است. اگر ما یک ذره فکر کنیم و بیندیشیم ، متوجه می‌شویم ، ما که آخرش می‌میریم پس چه بهتر که در راه خدا و برای رضای خدا کشته شویم . آخر چرا ما نمی‌توانیم این فکر را در خود و مغز خود جای دهیم . 🕊 🕊 🌹 🌹 ✋ ✋ 🌺 🌺 🌷 🍀🌷
💠🍃💠🍃💠 بنگر حیرت عقل را و جرأت عشـق را ، بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند .. راحلان طریق می دانند که ماندن نیز در رفتن است.
برای همسران شهید مدافع حریم اهل بیت روی اجاق, قوری شبنم گذاشتم دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم شد آخرین لباس تنت, دستمال اشک این روضه را برای محرم گذاشتم گفتی که صبر پیشه کن ای باغ مریمم هر روز ختم سوره ی مریم گذاشتم هر بار روی خون تو قیمت گذاشتند غمهای تازه ای به روی غم گذاشتم هرگز تکان شانه ی من را کسی ندید من داغ لرزه را به دل بم گذاشتم تو در رکاب حضرت زینب قدم زدی من بر رکاب صبر تو , خاتم گذاشتم حالا من و یتیمی گلهای باغ تو قابی که روی چادر بختم گذاشتم این خانه بعد رفتن تو سنگر من است اینگونه پا به خط مقدم گذاشتم شهید علی آقاعبداللهی ِ
💠🍃💠🍃💠 ✍ راوی : همسر شهید ⚪️ خدا عاشقش شد اوایل ازدواجمان برای شهادتش دعا می‌کرد ، می دیدم که بعد از نمـاز از خدا طلب شهادت می‌کند. نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند، نماز شبش ترک نمی‌شد، دیگر تحمل نکردم ، یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم، به او گفتم: تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی، شهیــد می شی! حتی جلوی نماز اول‌وقت او را می‌گرفتم! اما چیزی نمی‌گفت . دیگر هم نماز شب نخواند.! پرسیدم : چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟ خندیــد و گفت: کاری‌و که باعث ناراحتی تو بشه در این خونه انجام نمیدم، رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره، اینجوری امام زمان هم راضی تره. بعداز مدتی برای شهادت هم دعا نمی‌کرد، پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی؟؟ گفت: چرا ، ولی براش دعا نمی‌کنم! چون خودِ خدا باید عاشقم بشه تا به شهـــــــادت برسم . گفتم : حالا اگه تو جوونی عاشقــت بشه چیکار کنیم؟ لبخندی زد و گفت: مگه عشق پیر و جوون می‌شناسه؟! 🌷شهید مرتضی حسین‌پور
پیروزی با ماست چه با ماندن چه با رفتن