💐🌸🌼🌹🌼🌸💐
🌓 #شب_است 🌓
دلم بی قرار عزیزیست که بوی عطر پیراهنش فضای دلم را #آسمانی کرده است .
باز زمان خواب گشته و صدای ناله ی #مادر_شهید فضای قلبم را تنگ کرده است
#مادر_شهید
#مادری که با ناله می گوید
عزیز دل #مادر کجا خوابیده ای ؟
امشب برای آسودگی دل #مادرت
#امن_یجیب می خوانم
امشب به نیت دیدن روی همچو ماهت چشمان بیمارم را روی هم می گزارم
و #نماز_شبم را به روح نازنینت
هدیه می کنم ....
🌷 #شهید_عزیزم 🌷
#رفیق_تنهایی_هایم
🌹 #داود_جان🌹
#برایم_دعا_کن
#شهید_والامقام
#داود_دهقانی
💐 #شبتون_شهدایی 💐
🌹
مثلِ عڪس رُخ مهتاب
ڪه افتاده در آب
در دلم هستی و
بین مـن و تـو
فاصلههاست ....
#حبیب_مدافعان_حـرم
#شهید_حاج_حسین_همدانی
#سالروز_ولادت
ما گم شدهایم در کوچه پس کوچههای زمان
بر روی چشم ما پردهای از خاک کشیدهاند
وگرنه شما را مرگی نیست
ما اسیران غربت خاکیم
ما را بیابید و راه را برای ما نشان دهید
#مردان_بی_ادعا🌷
پ.ن: شمال غربی خلیج فارس، سال ۱۳۶۵، عملیات کربلای ۳، طرح عملیات بر روی اسکله الامیه، گردان آبی خاکی یونس از لشکر امام حسین(ع)
🕊🕊
#خاطرات
دانشگاه من نزديک محل کار بابا بود
و بيشتر شب ها با او بر مي گشتم خانه . خب بايد صبر مي کردم تا کارهايش تمام شود . بعضي وقت ها به ساعت 11 يا حتي ديرتر هم مي کشيد. به غير از ماه رمضان به ياد نمي آورم بابا زودتر از 8 شب آمده باشد خانه . من مي رفتم در يک اتاقي و مشغول به درس خواندن می شدم . بعضي وقت ها هم دراز مي کشيدم و چرتي مي زدم. وقتي با بابا بر مي گشتيم خانه ، براي من ديگر جاني باقي نمانده بود. اما بابا که قطعا خيلي بيشتر از من دويده بود و خسته شده بود ، در خانه را که باز مي کرد چنان سلام گرمي مي کرد که انگار تازه اول صبح است و بيدار شده است. مي گفت:« خيلي مخلصيم»، « خيلي چاکريم»! هميشه در تعجب بودم که بابا چه حالي دارد با اين همه کار و خستگي اين قدر شارژ و سرحال است.
در روایت آمده هر روز صبح،
آن روز به ما مے گوید: "من روز جدیدے هستم".
ما را نصیحت میکند که : "در من خوب حرف بزن
و در من عمل خیر انجام بده،
من در قیامت برای تو شهادت مے دهم
و اگر امروز را از دست دادے دیگر من را نخواهے دید".
به واقع همین طور است،
اگر امروز از دست ما برود دیگر چنین روزے را
نخواهیم دید و دیگر نخواهد آمد.
زمان میگذر و هر یک روز،
براے ما در پیشگاه الهے شهادت خواهد داد.
#آیت_الله_مجتهدےتهرانے
#صبح_بخیر🌺
#حاج_احمد_متوسلیان:
یک بلدچی باید:
اول خودش را بشناسد،
بعد خدای خودش را
و بعد مسیر رسیدن به مقصد را ....
آن وقت میتواند دستدیگران را بگیرد
و راه را از چاه نشانبدهد.
#شاه_کلید توفیق در عملیات ها،
دست بلدچی هاست.
آنها باید گردانهای پیاده را از دل
#معبر و میدان عبور دهند و برسانند بالای سر دشمن و از میدان #تعلقات بگذرند. آنوقت میتوانند گردان ها را آن گونه که میخواهند هدایت کنند!»
#بلدچی
#مجلس
#انقلاب