eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70هزار عکس
11.5هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🎥🔴 مامور پلیس: راننده لندکروز جلوی بیمارستان به من حمله کرد و گفت سه میلیارد کنار می‌گذارم و همین‌جا خاکت می‌کنم!/ گفت فقط قیمت کفش من سه میلیون تومان است و تو با حقوق هشتصد هزار تومانی نمی‌توانی با من طرف شوی! ‌ ‌ # 🇮🇷 ‌
خداییش تا اخر گوش بدید فرمایشات حضرت امام دل ها را نور به قبرش بباره با ای فرمایشات الله اکبر 👆👆🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ماجرای بچه محله امام رضا، قاسم رضایی را شنیدم، یاد این جمله آرتور کاستلر نویسنده غربی افتادم که می‌گوید: «آدمی هیچ گاه نمی تواند خود را متقاعد کند که تمام این‌ها واقعیت است یا یک بازی بغرنج...». به راستی مانده بودم این که حکایت می شود، واقعیت بود یا یک کذب محض؟ قاسمِ دهه ۶۰ در قله  جوانی برای دفاع  از کشورش به میدان جنگ شتافت و در همان معرکه بر اثر موج گرفتگی مبتلا به عوارض اعصاب و روان شد. جوان رعنای مشهدی، سه دهه بعد،  به دلیل مشکلات ناشی از همان مجروحیت تعادل ذهنی‌اش را از دست داده و در اتفاقی ناپدید می‌شود. با پیگیری های خانواده پس از مدتی خبری از او به دست می آید که بیشتر به شوخی شبیه است؛ ماموران نیروی انتظامی قاسم را دستگیر کرده و سپس به خاطر شباهت چهره اش به اتباع افغانستان، از قم به زابل فرستاده و از آنجا از کشور اخراجش کرده و راهی افغانستانش کرده اند. قاسم از کشور خود غریبانه اخراج می‌شود اما به کدامین گناه؟ این زخم خورده میادین جهاد و شهادت، یکه و بی کس، بیمار و آواره ی غربت، پس از مدتی در یک روستای بد آب و هوای افغانستان واقع در ولایت نیمروز به خاطر گرسنگی و سرما  جان می دهد و پیکرش در میان  ۵۰ قبر مجهول الهویه دفن می‌شود، امروز حتی معلوم نیست کدام مزار متعلق به اوست یکی تکذیب می‌کند، یکی شانه خالی می‌کند، یکی می‌گوید ما پیگیری کردیم، یکی یارانه ای را که قطع بوده وصل می‌کند، دیگری با خدم و حشم به خانه محقر قاسم، لشکر می‌کشد و آن دیگری با دوربینش خانواده را ملامت می‌کند که چرا از اول به ما نگفتید؟ از فاطمه خانم پرسیدم  زمانی که  همسرت ناپدید شد به بنیاد شهید نرفتی؟!  پاسخ می‌دهد: «چرا همان ابتدا رفتم اما به من گفتند متاسفانه از ما کاری ساخته نیست! »  از قضا سردار رحیمی رییس پلیس تهران در گفت‌وگو با خبرنگاران از اساس این موضوع را تکذیب کرد و گفت: «در تهران چنین موضوعی اتفاق نیافتاده و من چنین موضوعی را تکذیب می‌کنم آن بخش از اظهارات سردار درباره عدم وقوع چنین حادثه ای در تهران درست است اما این که «اصلاً وقوع چنین خطایی امکان‌پذیر نیست» ناظر بر چیست، در حالی که این فاجعه در قم رخ داده است. و از همه مهم تر، حالا که صحت این قصور و فاجعه تایید و معلوم شده شده «وقوع چنین خطایی امکان‌پذیر است!» چرا هیچ کدام از مسئولان نیروی انتظامی  توضیحی در این مورد نمی‌دهند؟   نیروی انتظامی که به گفته سردار رحیمی به دلیل پروسه محکمِ حاکم، مبنی بر رد مرز اتباع از جمله انگشت نگاری، وقوع چنین خطایی را  امکان‌پذیر نمی داند، چرا توضیح نمی دهد که  چگونه قاسم رضایی را رد مرز نموده است، (در حالی که حتی اگر حالت غیر عادی او را نادیده بگیریم) او به چه حکمی رد مرز شده است؟  https://www.google.com/amp/s/www.mashreghnews.ir/amp/888497/ به جای بستن دهان خانواده جانباز رضایی به درد یکساله‌شان رسیدگی کنید +عکس و سند www.google.com/amp/www.farsnews.com/amp/13970611000621 ادامه مطلب در خصوص این جانباز ب لینگ ها مراجعه کنید
هفت سال پیش حدود همین ساعت یعنی ساعت ده شب,توی دوازدهم شهریور کمیل به تلفن خونه زنگ زد تلفن رو برداشتم و شروع کردیم به صحبت کردن،صدای تیروخمپاره می اومد، بهش گفتم کجایی!؟اونجا چه خبره؟گفت هیچی نگران نباش رزمایشه! «توی درگیری بود» بهش گفتم کمیل جان سه شنبه میشه دوهفته،تو هردوهفته یکبار مرخصی داشتی میای دیگه؟ بغض کردو صداش میلرزید بخاطر بغضش گفت قطع میکنم دوباره زنگ میزنم، قطع کرد و دوباره زنگ زد دوباره همین سوال رو ازش پرسیدم گفت نمیدونم گفتم پنجشنبه چی پنجشنبه میای؟ گفت به احتمال خیلی زیاد...یکشنبه ساعت حدود پنج صبح به شهادت رسید،سه شنبه خبر شهادتش رو آوردن و پنجشنبه هم توی گلزارشهدا به خاک سپردیمش اون شب آخر که باهم صحبت کردیم و بعد خداحافظی که قطع کردم چندساعت بعدش یه چنددقیقه ای داشتیم به هم پیام میدادیم،گفتم کمیل جان توروخدا مواظب خودت باش،گفت نگران نباش عزیزم رزمایش مختصره گفت خانم صورتم سوخته بخاطر گرمای اینجا«گفتم اشکال نداره،دلت نسوزه»گفت دل منم سوخته عزیزم، قبل از اینکه پیام آخرش رو بخونم بین پیام دادن ها خوابم برد، توی عالم خواب دیدم یه تابوتی هست وتوی تابوت یه جنازه هست که یه پارچه مشکی روش کشیدن هیچ جای این جنازه مشخص نبود و فقط لب های جنازه مشخص بود پیش خودم گفتم این لب ها چقدر آشناست!چندنفر اومدن این جنازه رو تشییع کنن ولی به جای لااله الا الله میگفتن یاامیرالمومنین،یا امیرالمومنین،یاامیرالمومنین یهو اون جنازه با صدای بلند گفت یاااااعلیییی!اونقدر با ابهت و بلند این جمله رو گفت که از شدت ترس از خواب پریدم و دست و پام رو گم کردم،گوشی رو برداشتم که به کمیل زنگ بزنم تا باشنیدن صداش دلم آروم بشه دیدم گوشیش خاموشه وساعت رو نگاه کردم دیدم حدودا ساعت چهار یا پنج صبح هست.. بعدها که قضیه خوابم به گوش همرزم های کمیل رسید گفتن خیلی جالبه!آخه اون شب عملیات شهید جعفرخانی اسم عملیات رو گذاشته بود یا علی بن ابی طالب و کمیل هنگام شهادت ذکر یاعلی روی زبانش بود و حدود چهار پنج صبح به شهادت رسید... ارسالی همسر شهید ‌‌‌‌‌