❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
انقلاب اسلامي ايران با ايثار واز خود گذشتگي عاشقاني به پيش ميرود که اسلام عزيز از عشق پاک اين عاشقان پا بر جا مانده. قرآني که تا چندي پيش مي رفت به وسيله مشرکان ومنافقان بسته شود، واسلامي که مي رفت تا بواسطه جنايات هولناک فکري وجسمي شرق وغرب تنها اسمي بنام اسلام در دنيا باشد، ودر حالي که کفر جهاني به تمامي دنيا سايه افکنده بود، نوري نشانگر جلوه حق راه ظلمات شده وعدالت انبياء را روشن نمود. عاشقي پاکباخته و از جان گذشته، عاشقي باهدف در راه معشوق، عاشقي که راه شهادت را از حسين (ع) آموخت.
راه توحيد امروزه با نصرت خدا و رهبري فرزند پاک زهرا (س) پيدا شده و امروز اين لطف الهي بر کشور ما سايه افکنده و امروز شاهد حقانيت اين الطاف هستيم که با معجزات بسيار به پيش ميرود.
#شهید_محمد_زینعلی🌷
#سالروز_ولادت
#مناجاتنامه_شهید
پرودگارا؛ زمانی که تمام روزهایمان عاشورا است، زمینهایمان کربلا و ماههایمان محرم و محرابمان قتلگاه و جبهههایمان پر از بدنهای خونین علی اکبرهای زمانه است و دشمن پست و فرومایه آب را چون تاسوعا و عاشورا بر رویمان میبندد و خانه و کاشانه ما را چون خیمههای حسین (علیه السلام) در میان شعلههای آتش میسوزاند.
پرودگارا؛ از تو میخواهم من نخستین کسی از خانوادهام باشم که به کشته شدگان راهت اضافه گردم.
مادرم! مرا بخاطر اینکه فرزندت هستم دوست مدار. مادرم ! دوستم بدار چون فرزند اسلامم و هدفم رهایی و آزاد ساختن اسلام عزیز است.
اگر هر روز کاروان سرخ شهداء از کوچهها و خیابانهای شهرمان بگذرد و تمامی خیابانها و کوچه هایمان مزین به نام شهیدان شود و پرچم عزا در وجب به وجب میهنمان نصب گردد و نخل غم در سینه مادران کاشته شود، کافران و دشمنان اسلام بدانند هرگز دست از یاری دین خداوند متعال و حمایت امام عزیزمان بر نخواهیم داشت.
#شهید_سیدمنصور_منصوری🌷
#سالروز_ولادت
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
شهادت شربتی است که هر کس توان آن را ندارد که بنوشد مگر اینکه بتواند در یک لحظه خود را از تمام قید و بند ظاهری اعم از مال و جان خود گذشته و در راه حق علیه باطل فدا کند. بله این راه، راه سعادت و راه رسیدن به پیروزی است.
خدایا! مرا بر آن راهی بگذار که مصلحت توست.
خدایا! تو جانم دادی و جانم را خواهی گرفت مرا در آن صراطی گذار که هیچگاه در لحظه جان دادن غفلت نخورم.
خدایا! به من نعمتهای فراوان دادی که نه قدرش دانستم و نه لیاقتش داشتم پس مرا زبانی ده که سپاسگزار تو باشم.
خدایا! بحدی گناه کردم و از فرمان تو سرپیچی کردم که شرمنده ام مرا از بخشیده شدگان درگاه خود قرار ده
در پایان از شماها میخواهم قدر این ابرمرد را بدانید و از بیانات گهربارش استفاده نمایید که به راستی خداوند محبت عظیمی به ما نموده و در این برهه از تاریخ چنین رهبری را بما اهداء کرده است از شماها تمنا دارم که از او و یارانش همچون خامنه ای ها حمایت و اطاعت کنید.
#شهید_احمد_جعفرنژاد🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۸/۹/۶ رشت ، گیلان
شهادت : ۱۳۶۰/۹/۹ بستان ، عملیات طریقالقدس
در جبهه من این را فهمیدم که زندگی کردن جز در راه خدا یک خسران و یک زیان بزرگ است.یاد مرگ و روز قیامت و محاسبه نفس خود را زیاد کرده و تا می توانید سعی کنید خودسازی کنید.
#شهید_صادق_مهدیبرزی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۴۴/۹/۷ تهران
شهادت : ۱۳۶۲/۱/۲۲ فکه ، عملیات والفجر۱
#لالههای_آسمونی
وقتی نماز جماعت تمام شد و همه رفتند محمدرضا سر گذاشت به سجده و مدتی همان جور ماند.
خشکش زده بود هرچه صبر کردند او سر از سجده بر نداشت یکی از بچه ها گفت:خیال کردیم مرده.
وقتی بلند شد صورتش غرق اشک بود از اشک او فرش مسجد خیس شده بود.
پیرمردی جلو آمد و پرسید:بابا.چیزی گم کرده ای؟
پاسخ شنید:نه.
پرسید چیزی می خواهی پدرت برایت نخریده؟
سری تکان داد که نه.
پرسید: پس چرا اینجور گریه می کنی؟
گفت:پدر جان: روی نیاز ما به خداست اگر من در سجده مرادم را نگیرم پس کی بگیرم؟
#شهید_محمدرضا_حقیقی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۴۴/۹/۱۴ اهواز
شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۱ فاو ، عملیات والفجر۸
#مرد_بی_نیاز
حسین حقوق بگیرسپاه بود اما هیچوقت پول به خانه. نمی آورد. می گفت:من نیازی به پول ندارم چون خرجی ام باپدرم است. کل حقوقش رابه خانواده های بی بضاعت روستامصرف می کرد.
یادم هست ازمراغه خوردوخوراک مثل روغن نباتی، برنج، قندوچای ووسایل دیگر می خرید وبار موتور می کرد و می آورد روستا وبین خانواده های نیازمند تقسیم می کرد.
چندبارازطرف سپاه مراغه خواستندبه حسین زمین بدهند اماقبول نکردوگفت:من نیازی به زمین ندارم. چون فعلادرخانه پدرم زندگی می کنم.
اخلاقش طوری بودکه توی روستاهمه دوستش داشتند.
#شهید_حسین_پوررضا
#سالروز_ولادت
🌱
خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدين، بعدی ادامه بده...
اينقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بيسيم چی. بيسيم چی شهيد پور احمد...
اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به اين اصل خيلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خودِ خدا بکنی، خودش عزيزت می کنه. آخرش هم همين خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اينطور معروف بشه...
#شهید_امیر_حاج_امینی
#سالروز_ولادت
🕊🕊
💠خاطره ای طنزازفرمانده
زمان جنگ، وقتی اومده بودم شهرمون، حاکم شرع همدان بهم گفت: حاج حسین 100 تا نیرو به کارت میاد ببریشون جبهه؟
با تعجب گفتم: خب معلومه. از خدامه. 100 تا نیروی تازه نفس؟ که گفت: بله. وقتی پرسیدم این نیروها کی هستند و چی هستند، گفت: 100 نفر از زندانی ها هستند که مایلند برن جبهه.
با تعجب گفتم: چی؟ 100 نفر زندانی؟ یعنی می خوای آزادشون کنی بفرستی جبهه؟ که گفت: خب آره. مگه مشکلی داره؟ گفتم: آخه می گی اونا زندانی هستند، خب شاید به بهونه جبهه اومدن و فرار کردن، اون وقت چی؟
که گفت: هیچی. همین که می خوان بیان جبهه مهمه
اون 100 نفر رو گرفتم و بردم جبهه. انصافا نیروهای دلیری هم بودند و توی عملیات ها کولاک کردند. تعدادی شون هم شهید شدند.
یک روز که توی سنگر داشتم با شهید صیاد شیرازی که اون زمان سرهنگ بود صحبت می کردم، گنده لات اونا سرزده اومد تو. گفت: باهاتون کار دارم. بهش گفتم: برو بیرون بعدا میام پیشت. بعدا که رفتم پیشش، فهمیدم از برخوردم ناراحت شده. گفت: اون یارو کی بود که به خاطرش منو از سنگر بیرون کردی؟ گفتم: اون سرهنگ صیاد شیرازیه. نیشخندی زد و گفت: شما منو به خاطر یه سرهنگ توی سنگر راه ندادی؟ اگه اون سرهنگه، من خودم سرلشکرم! پیراهنش را که در آورد، دیدم روی شانه هایش درجه های سرلشکری خالوبی کرده.
#شهید_حاج_حسین_همدانی
#سالروز_ولادت 🌷
🕊
#خاطرات_شهید
💠خسته نشو!
من دوست کودکی شهیدنامجوی بودم. باآمدن آنهاازبندرانزلی به تهران، مانیزبه تهران آمدیم ومی بایستی منزلی راپیدا می کردیم، اماچون موفق نشدیم منزلی راکه باشرایط ماوفق داشته باشدپیداکنیم،تصمیم گرفتیم که به بندرانزلی برگردیم.
موضوع رابانامجوی درمیان گذاشتم. او گفت:خسته نشو! احساس خستگی نکن! تصمیم گرفتی خانه ای بگیری وبایدبگیری. حرف های او مرا ازبرگشتن منصرف نمود. فردای آن روز نامجوی کلیدخانه ای رابه من دادوگفت:(این کلیدخانه یکی ازدوستان من است که به من سپرده وتو می توانی تاپیدانمودن خانه مناسب، درآنجازندگی کنی)
بعدازمدتی معلوم شدکه او آن خانه را برای مااجاره کرده وخودش هم اجاره اش راپرداخت کرده. من شماره حساب بانکی اوراپیداکردم واجاره خانه رابه حسابش ریختم. وقتی فهمید، مدتی بامن سرسنگین بود.
💠هدیه ارزشمند
یک روز خدمت نامجوی رسیدم و جمله ای را که با خطی زیبا روی برگه ای نوشته بودم، به ایشان دادم. آن جمله این بود:«این میز باقی نمی ماند. اگر باقی می ماند، هرگز به دست من و شما نمی رسید.» با دیدن این جمله، لحظه ای به فکر رفت و بعد از لحظاتی گفت: «به خدا به این جمله اعتقاد دارم و همین طور است.» برگه را زیرشیشه میز کارش کرد و ادامه داد: «این جمله باید همیشه جلوی چشمم باشد.» بعد خطاب به من گفت: «این یکی از هدیه های ارزشمندی است که از یک دوست گرفتم و بسیار از شما متشکرم.
#شهید_سرتیپ_موسی_نامجوی
#سالروز_ولادت🌷
🕊
از نگاهش ستاره🌟 می بارید
اشتیاقی🕊 به پر ڪشیدن داشت
عاقبت رفت و آسمانی✨ شد
ناز چشمان😔 او خریدن داشت...
#سالروز_ولادت
#شهید_جلال_خدابنده
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
🥀 من کفن نمیخواهم...
.
بهار 89 رفت کربلا، یک روز بعد از زیارت بیشتر بچهها رفتند برای خریدن کفن؛ خانمش به حاجرحیم گفت: «خوب است که ما هم اینجا کفن بخریم».حاج رحیم گفت: «من کفن نمیخرم، شما اگر میخواهید بخرید». همان موقع یکی از بچههای هیأت هم به حاجی پیشنهاد داد که بریم و کفن را بخریم، حاجی باز هم گفت: «من کفن نمیخواهم»
پرسید: «چرا؟»
حاجرحیم گفت: «من شهید میشوم و با لباس سپاه دفنم میکنند».
گفت: «جنگ که تمام شده حاجی!»
حاجی در جوابش گفت: «من هیچ وقت از رسیدن به شهادت ناامید نیستم و نخواهم شد»
#شهید_حاجرحیم_کابلی ♥️
#سالروز_ولادت
( شهادت: اردیبهشت ۱۳۹۵_سوریه_خان طومان_
رفقا از ۱۳ شهید اون روز فقط پیکر حاج رحیم برنگشته!!!
دعا کنید ...
@kakamartyr3
#خاطرات_شهید
●چند روز پیش از اعزام به سوریه مجدد گفت : دوست دارم روزی من را «شهید امیر» صدا کنند. نخستین مرتبه بود که سکوت را شکستم و گفتم : از زندگی با من خسته شدهاید که چنین آرزویی دارید؟
●پاسخ داد: خدا میداند که با تمام وجود از زندگی خود راضی هستم. شما و طه تمام سرمایه زندگی من هستید. من بهترین لحظات عمر خود را در کنار شما داشته و دارم؛ اما اگر من به شهادت برسم، شما تاجی بر سرتان میرود و همسر شهید میشوید و ادامه زندگی عاشقانه ما در بهشت خواهد بود، دوست ندارید؟
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_امیر_کاظمزاده🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۶۱/۱۲/۱۴ تهران
●شهادت : ۱۳۹۲/۳/۱۱ سوریه
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯