خدا کنـد .....
که مادرت ندیده باشد ؛
اینگونه حنجرِ غرق به خونت را ...
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
عشق یعنی
همنشینی گلوله
با گلویی که تشنه است ...
#شهید_کربلای_فکه
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
«الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی»
رفتی ولی فراق تو باور نمیشود
داغی شبیه داغ برادر نمیشود ....
تصویری از شهید علیرضا محمدحسینی بر
بالین برادرش شهید علیاکبر محمدحسینی
"فرمانده گردان علیاکبر لشکر۴۱ثارالله" که
کمتراز ۷ ماه بعد به برادر شهیدش پیوست
#وداع_آخر
#برادران_شهید_محمدحسینی
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
صورتهایشان غبار گرفته بود
موها پر خاک
چشم ها قرمز
پاها پر از آبله
پهلوها و سینهها زخمی
اصلا هر کدامشان
روضه های مجسم بودند ...
#مجروحین
#کربلای_ایران
#غریب_مادر_حسین
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
.
.
دیدن داغ برادر سخت است
دیدن پیکر بی سر سخت است
.
وداع خواهر شهید
#محمدحسین_باغبان
با پیکر بیسر برادرش
.
محمد حسین باغبان ، یکی از بسیجیان
لشکر۱۴ امام حسین(ع) بود. او در اواخر
اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر شربت
شهادت نوشید ...
.
چند روز قبل از عملیات، محمد حسین
به یکی از همرزمانش به نام شفیعی گفت :
اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کفِ پایم
بشناسید. یکی از انگشت های او به خاطر
اشتغال به حرفهی جوشکاری کبود بود.
.
زمانیکه شفیعی را برای شناسایی اجساد شهدا
به تعاون لشگر بردند، او جنازهی بی سری را از
روی کبودی انگشتش شناسایی کرد
.
یک خط روضه:
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری ...
.
#وداع_آخر
#امان_از_دل_زینب
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
#شهید_محمدحسین_باغبان
#السلام_علی_قلب_زینب_الصبور
در مقاطعیاز جنگ که آمار شهدا، مفقودین،
اسرا و مجروحان بالا می رفت و ترکـش آن
بالطبع دامنِ بستگان را در شهر می گرفت و
احیاناً بعضی از آن ها در نامه های خودشان
بی تابی و ابراز عواطف میکردند، بچهها با
ذکر واقعهٔ کربلا و آنچه بر سر سالارشهیدان
و اهلبیت مکرم حضرت رفته بود و بازگویی
جزئیاتی از مصائب که «مٰا اَعظَمَ مُصیبَتُها
فی الاسلام » بود ، آنها را به صبر و اجر فرا
می خواندند و آن چه در انتظارشـان بود را
کم و کوچک جلوه می دادند.
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
#یاران_عاشورایی_سیدالشهدا
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
کمر شکستهام
از حال و روز من پیداست
عجیب بر جگرم داغ برادر مانده
سرپل ذهاب ۱۳۵۹
عکاس : کاوه کاظمی
این عکس یکی از سختترین لحظات
در جبهه را به تصویر می کشد
برادری در کنار برادر دیگر
ولی بدون سر ....
#الانانکسرظهریوقلتحلیتی
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
بوسههایی میشناسم
مثل روضه زخم دار ....
اسفند ۱۳٦۳
اولین و آخرین بوسه
سردار بیسر عملیات بدر
بر صورت فرزندش
چند روز قبل از شهادت
#شهید_حجتاله_صنعتکار
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
امروز روز پنجم است
که در محاصرهایم،
آب را جیره بندی کردهایم
عطش همه را هلاک کرده ،
همه را جز شهدا که حالا کنار هم
در انتهای کانال خوابیدهاند
دیگر شهدا تشنه نیستند!
فدای لب تشنهات ای پسر فاطمه...
#روز_پنجم_ماه_رمضان
#به_یاد_شهدای_کانال_کمیل
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
شاید این بوسه
همان روضهی وداع باشد
کربلا ... مقتل ... زینب ...
و این آخرین دیدار دنیاست
رحمتالله فرمانده اطلاعاتوعملیات
لشکر۱۰سیدالشهدا بود که در اسفند۶۲
در عملیاتخیبر با اصابت تیر مستقیم
دشمن به صورتش به شهادت رسید و
مادر را واداشت بجای بوسه بر صورت
با بوسه بر دستِ فرزند با او وداع کند..
#وداع_آخر
#امان_از_دل_زینب
#شهید_رحمتالله_کرد
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
سوخت تا بفهمیم
که در ره عشق سوختن ؛
اولویتِ عاشقی است...
حسین ۱۶ سال داشت
راننده لودر و بلدوزر بود!
در عملیات آزادسازی مهران
در تابستان داغِ سال شصت و پنج
از شب تا صبح درحال ساخت سنگر بود
صبح هنگام، از دوستانش طلب آب کرد
اما پيش از آنکه آب را به او برسانند
هدف آتشِ خمپاره دشمن قرار گرفت؛
همزمان با متلاشی شدن مخزن بولدوزر
روغنِ داغ روی بدن مطهرش ریخت ؛
و تشنه لب در عشق مولایش حسین(ع)
ذوب شد و بهجمع آسمانیان پیوست.
#جهادگر_نوجوان
#شهید_حسین_دیهیمفرد
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات