.
.
دیدن داغ برادر سخت است
دیدن پیکر بی سر سخت است
.
وداع خواهر شهید
#محمدحسین_باغبان
با پیکر بیسر برادرش
.
محمد حسین باغبان ، یکی از بسیجیان
لشکر۱۴ امام حسین(ع) بود. او در اواخر
اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر شربت
شهادت نوشید ...
.
چند روز قبل از عملیات، محمد حسین
به یکی از همرزمانش به نام شفیعی گفت :
اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کفِ پایم
بشناسید. یکی از انگشت های او به خاطر
اشتغال به حرفهی جوشکاری کبود بود.
.
زمانیکه شفیعی را برای شناسایی اجساد شهدا
به تعاون لشگر بردند، او جنازهی بی سری را از
روی کبودی انگشتش شناسایی کرد
.
یک خط روضه:
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری ...
.
#وداع_آخر
#امان_از_دل_زینب
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
#شهید_محمدحسین_باغبان
#السلام_علی_قلب_زینب_الصبور
به روضههای کربلا ، کوفه و شام
یک تنه اقتدا میکند غواصِ ما ؛
دست بسته ، تشنه لب .....
#امان_از_دل_زینب
#غواصان_دست_بسته
#عملیات_کـربلای_چهار
گلی گم کردهام میجویم او را
به هر گل میرسم، میبویم او را
گلِ من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهنِ کهنه به تن داشت ...
#امان_از_دل_زینب
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
شاید این بوسه
همان روضهی وداع باشد
کربلا ... مقتل ... زینب ...
و این آخرین دیدار دنیاست
رحمتالله فرمانده اطلاعاتوعملیات
لشکر۱۰سیدالشهدا بود که در اسفند۶۲
در عملیاتخیبر با اصابت تیر مستقیم
دشمن به صورتش به شهادت رسید و
مادر را واداشت بجای بوسه بر صورت
با بوسه بر دستِ فرزند با او وداع کند..
#وداع_آخر
#امان_از_دل_زینب
#شهید_رحمتالله_کرد
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
هر چه دیدند
ما رَأیتُ إلّا جَمیلا بود
چون هدف خدا بود
فقط خدا ....
#وداع
#زنان_زینبی
#مادران_شهدا
#امان_از_دل_زینب
هر چه دیدند
ما رَأیتُ إلّا جَمیلا بود
چون هدف خدا بود
فقط خدا ....
#وداع
#زنان_زینبی
#مادران_شهدا
#امان_از_دل_زینب
🌴 #سید_با_صفا
🌷 #شهید_سید_عبدالله_کهندل
▫️ شهادت : شهریورماه 1366 - سردشت(بلفت)
⚪️ #سید_عبدالله رو از#اردوگاه_قلاجه میشناسم
داشتم از کنار یکی از چادرها رد می شدم
دیدم یه صدای ناله میاد . توجه ام جلب شد، دنبال صدا رفتم و درب چادر رو بالا زدم دیدم یکی داخل چادر خوابیده و یک #گوشی_واکمن به گوششه و با لب های بسته و با تکان دادن دماغش از خودش صدا در میاره و از گوشه های پلک های بسته اش قطره های اشک سرازیره.💦
اول خیال کردم خودش رو به خواب زده .
یکی دوبار دستم رو مقابل صورتش تکون دادم که شاید پلکهاش حرکت کنه اما عکس العملی نشون نداد.
خواب خواب بود.
کنجکاو شدم که با واکمن داره چی گوش میده. گوشی رو از گوشش آروم برداشتم . دیدم صدای ناله اش بند اومد. گوشی رو در گوشم گذاشتم . صدای #قرائت_قرآن با لحن حزینی بود که تا اون روز نشنیده بودم. ضبطش رو خاموش کردم و گوشیش رو کنارش گذاشتم و پرده چادر رو انداختم و رفتم.
بعد از نماز ظهر و عصر در برگشت از #حسینیه اون رو کنار کشیدم و سر صحبت رو باز کردم و بهش گفتم راضی باش من خواب بودی اومدم خلوتت رو به هم زدم
از اون به بعد گاهی واکمنش رو به من می داد تا اون قرآن رو گوش بدم
#سید_عبدالله یه خورده زبونش می گرفت.
بعضی وقت ها از شدت علاقه ای که به من پیدا کرده بود می گفت:
برادر جعفر؟؟؟
من توی گردان با همه دوستم اما فقط با تو رفیقم.
من هم سر به سرش می گذاشتم و می گفتم : سیدجان .. رفیق یه دونه ر داره نه چند تا ررررررررررررررر😊
#عملیات_کربلای_2 هم با تیم ما اومد عملیات و توی مسیر برگشت از شدت خستگی غش کرد و کلی ما رو معطل کرد.
#بچه_های_تخریب توی #سردشت مستقر بودند و مقابل دشمن رو #مین_گذاری می کردند.
یه شب توی سنگر بحث #شهادت شد و هر کسی یه چیزی می گفت..
#سید_عبدالله گفت توی #تخریب شهادت سراغ من نمیاد تصمیم گرفتم از گردان برم به یه گردان رزمی.
چند وقت بعد هم تسویه گرفت و از تخریب رفت
یه روز صبح رفته بودم قاطر بگیرم. نزدیک تدارکات لشگر10 دیدمش. با هم روبوسی کردیم.
گفتم #سید_عبدالله برگشتی؟؟
گفت آره اومدم گردان کمیل لشگر27. سراغ همه بچه ها رو گرفت و از هم جدا شدیم
چند روز بعد تازه از شناسایی برگشته بودم که یکی از بچه ها گفت : #سید_عبدالله_شهید شده.
و یادم میاد شنیدم که گفتند وقتی با آمبولانس عقبش می بردند چندین بار روح از بدنش جدا شده باز یرگشته و توی آمبولانس بلند شده و نشسته بود.
#سید_عبدالله_کهندل به آرزوش رسید و ما موندیم و حالا حالا ها آرزو می کنیم:
به هرکس قسمتی دادی خدایا
شهادت قسمت ما می شد ایکاش🤲
✍️ راوی : جعفرطهماسبی
هر چه دیدند
ما رَأیتُ إلّا جَمیلا بود
چون هدف خدا بود
فقط خدا ....
#وداع
#زنان_زینبی
#مادران_شهدا
#امان_از_دل_زینب
به روضههای کربلا ، کوفه و شام
یک تنه اقتدا میکند غواصِ ما ؛
دست بسته ، تشنه لب .....
#امان_از_دل_زینب
#غواصان_دست_بسته
#عملیات_کـربلای_چهار
گلی گم کردهام میجویم او را
به هر گل میرسم، میبویم او را ...
#مادرانه
#شهید_گمنام
#امان_از_دل_زینب
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#یاد_شهدا_باصلوات
خواهری بیتابی میکرد میگفت:
میخواهم صورت برادرم را ببوسم
اجازه نمی دادند..!
یکی گفت: خواهرش است
مگر چه اشکالی دارد؟
بگذارید برادرش را ببوسد!
گفتند: شما اصرار نکنید نمیشود
این شهید سر ندارد ....
#وداع_خواهرانه
#امان_از_دل_زینب
#شهید_حسین_باغبان
#لایوم_کیومک_یا_اباعبدالله
گلی گم کردهام میجویم او را
به هر گل میرسم، میبویم او را ...
#مادران_چشم_انتظار
#شهید_گمنام
#امان_از_دل_زینب
از سفری دراز برگشتهاند
که رنج های عزلت و غربت،
جسم و روح آنها را آزرده است...
#اسارت
#آزادگان_وطن
#امان_از_دل_زینب