خدایا..!
ماڪہحسینگونہزندگےنڪردیم
تاحسینگونہبہشهادتبرسیم
پسخدایاماراحُرگونہبپذیر..!🖐🏾
- #شهیدسیداصغرخبازی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🍃🌺🍃🍃
#شهیدمحسنحججۍ:
#امامزمانارواحنافداه منتظرشماست؛
قلبخودراپاککنیدوهمچنانمحکمو
استواربرعقیدهوایمانخودباشیدو
زمانرابرا؎ظهورحضرتشآمادهومهیا
سازید..!
مگرنمیبینۍکہظلمسراسرگیتۍرا
فراگرفتہومهد؎فاطمہ
ارواحنافداهسربازمۍطلبد:)
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🍃🌺🍃🍁🍃
دعایفرجعظمالبلاء۩علیفانی.mp3
1.93M
#قرارشبانه_دعایفرج
✨بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم✨
الَهِي عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ
و انكَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ
و ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
و أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَيكَ المُشتَكَى
و عَلَيكَ المُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
أولِيالأَمرِالَّذِينَفَرَضتَعَلَينَا طَاعَتَهُم
و عَرَّفتَنَا بِذَلِكَ مَنزِلَتَهُم
ففَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا
قرِيبا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ
يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ
اكفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ
و انصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
يا مَولانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ
الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ
أدرِكنِي أَدرِكنِي أَدرِكنِي
السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ
يا أَرحَمَ الرَّاحِمِين
بحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
#أللَّہُمَعـجِّڸْلِوَلیِڪَألْفَـرَج
بحقحضرتزینبسلاماللهعلیها🤲
🍃🌺🍁🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الله اکبر
ماجرای بسیار عجیب سرگذشت یک شهید ❗️
توبه کنیم و برگردیم به طرف خدا
😭😭😭🍃
🌸 شوخی جالب شهید دستواره با رهبر انقلاب!
پس از عملیات والفجر8 بچه های کادر لشکر ۲۷ بملاقات #آیت_الله_خامنهای در محل ریاست جمهوری رفتند. بعد از دریافت گزارش عملکرد لشکر در عملیات، و در پایان دیدار، وقتی آقا داشتند از پلکان انتهای سالن بالا میرفتند، دفعتاً شهید دستواره، معاون جوان و پرجنب و جوش لشکر با همان روحیهی شاد و بذلهگویی خاص خودش، با صدای بلند گفت: برای رفع سلامتی ریاست جمهور… - و مکث کرد و چیزی نگفت.
همهی حضار متحیر به رضا خیره شدند، حتی آقا هم سر به عقب چرخاندند تا ببینند چه کسی این جمله را گفت. دستواره تا دید آقا سر به عقب چرخاندهاند و به او نگاه میکنند با لبخند ادامه داد:.. بعث عراق اجماعاً صلوات.
همهی حضار با خنده زدند زیر صلوات! آقا هم خندیدند😊😊
برگرفته از از کتاب: دستواره سخن میگوید
#فرق_من_و_بسیجی_هیچ!!
▫️یک جا نمیشست غذایش را بخورد. به سنگر بچه بسیجیها سر میزد و هرجا یک لقمهای میخورد؛ ناهار، شام یا حتی صبحانه ، فرقی نمیکرد. وقتی هم که ازش میپرسیدم؛ چرا این کار را میکند؟! میگفت:...
....میگفت: اگر من در سنگر فرماندهی بنشینم و غذا بخورم، آن بسیجی که نان خشک یا دوغ یا ماست میخورد، فکر میکند؛ من که فرمانده هستم، غذایی بهتر از غذای او میخورم. این جوری بهتراست. بگذار بسیجی بداند، بین من که فرمانده هستم با او [که] یک بسیجی است فرقی وجود ندارد.
💢 خاطره ای به یاد فرمانده شهید عبدالحسین برونسی