اے ڪه گفتے "عشــق" را
درمان بہ هجران میڪند ..
ڪاش میگفتے ڪه "هجران" را
چہ درمان میڪند؟
پ.ن: #شهید_مسعود_پهلوانی بر بالین #شهید_محسن_علیزاده و #شهید_غلامحسین_لطفی، موقعیت گردان کمیل، منطقه شاخ شمیران عراق ۳۰ آبان ماه ۶۳
پس از شهادت محسن علیزاده و غلامحسین لطفی ۱۰ روز بعد شهید پهلوانی به آنها پیوست...
روحشان شاد
دلـداده ی اربـاب بـود درِ تابـوت رو بـاز ڪردند ایـن آخـرین فرصـت بـود بـدن رو برداشتنـد تا بذارن داخـل قبـر؛ بدنـم بیحـس شـده بـود، زانـو زدم ڪنار قبـر، دو سـه تا ڪار دیگر مانـده بـود بایـد وصیـتهای #محمـدحسیـن رو مـو بہ مـو انجـام میدادم:
پیـراهـن مشڪی اش رو از تـوی ڪیـف درآوردم همـان که محـرم ها می پوشیـد
یڪ چفیـه مشـکی هم بـود، صـدایـم میلرزیـد...
بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی بدنـش، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت؛
پیراهـن رو با وسـواس ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه رو انـداخـت دور گردنـش جـز زیبـایی چیـزی نبـود بـرای دیـدن و خـواستـن بہ آن آقـا گفتـم: «میخواسـت بـراش سینـه بزنـم؛ شـما میتونید؟ یا بیـایید بالا، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم» بغضـش ترڪید دسـت و پایـش رو گـم کـرد نمیتوانست حـرف بـزند؛چـند دفعـه زد رو سینـه محـمـدحسـیـن...
بهـش گفتـم: «نوحـه هـم بخونیـد » برگـشت نگاهـم کـرد صورتـش خیـس خیـس بـود نمیدونم اشـک بـود یـا آب باران؟!
پرسیـد: «چی بخونـم؟»
گفتـم: «هر چـی به زبونتـون اومد» گفـت: «خودت بگـو»
نفسـم بالا نمیآمد انگار یڪی چنـگ انداختـه بود و گلـویم رو فـشار میداد، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم...
گفتــم: "از حـرم تـا قـتلگـاه زینـب صـدا میزد حسـیـن دسـت و پـا میزد حسـیـن؛ زینـب صـدا میزد حسـیـن"...
سینـه میزد برای محمـدحسیـن، شانـه هایـش تکـان میخورد برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند؛همـه را انجـام دادم؛ خـیالـم راحـت شـد پیـشِ پـای اربـاب تـازه سینـه زده بـود...
برشی از کتاب قصه دلبری
شهید محمدخانی
چنان با #شهدا عجین بود ڪہ در سخنرانے هایش مے گفت:
"من با شهدا راه مےروم
غذا مےخورم و مےخوابم
و این آسایشے ڪه برای من شهیدان بوجود آورده اند هرگز نخواهم گذاشت پرچـم #یامهــدی_ادرکنے، آن ناله های رزمندگان در نمازهای شب و هنگام شب عملیات زمین بماند..."
#حاج_عباس_عبدالهے همــواره در سخنرانے هایش میگفت: “جسمم را به خاڪ و روحم را به خـدا و راهم را به آیندگان مے سپارم ”
جزو بهترین تڪ تیراندازهای ایران بود او همواره سخت ترین راه را انتخاب مےکرد چه آن زمان که فرمانده گردان صابرین تیپ امام زمان(عج) لشڪر عاشــورا بود و چه زمانے که بعد از بازنشستگے نشستن را بر خود حرام کرد و راه سوریه در پیش گرفت...
منبع: کتاب مدافعان حرم، خاطرات شهید جاویدالاثر عباس عبداللهی
ای عشق،
چه در شرح تو
جز عشق بگویم
در ساده ترین شکلی و پیچیده ترینی ...
#جانباز_اسوه_صبر
عباس عزیز
میلاد توست
و مــــــا باز ؛
ڪبوتر عشقمان را
در آسمـانِ خیـال تو
پــــــرواز می دهیم ؛
سالهاستــ ڪبوتــرمان
جلد مهربـانیت شده است . . .
#شهیدسرلشکرخلبان_عباس_بابایی
#سـالـروز_ولادت
#سنت_حسنه
تاکید بر قرائت روزانه قرآن کریم، زیارت عاشورا و سوره جمعه؛ بابا خیلی روی زیارت عاشورا تأکید داشت همیشه به من و سعید میگفت: قبل از خوابیدن و بیرون رفتن از خانه، هر قدر که میتوانیم قرآن بخوانیم...
میگفت: تأثیرش را در زندگی تان میبینید...
قرآن خواندن و زیارت عاشورای خودش که ترک نمیشد هر روز صبح در راه محل کارش #زیارت_عاشورا میخواند صبحهای جمعه هم چهار تایی دور هم مینشستیم در همین اتاق و سوره جمعه میخواندیم
منبع: کتاب احمد
بنی لوحی، سید علی، ص ۱۳۹
روایت: محمدمحهدی کاظمی
#شهید_احمد_کاظمی
فرمانده لشکر هشت نجف اشرف
سردار عبدالعزیز کریمی شهریور ماه ۱۳۵۶ در اسلام آبادغرب،روستای ترازگ عبدالله متولد شد. پدرش کشاورز ومادرش خانه دار بود. عبدالعزیز پس از اخذ مدرک دیپلم وارد دانشگاه شد وبعد از فارغ تحصیلی به خدمت مقدس سربازی و بعد از اتمام خدمت در نیروی انتظامی استخدام شد. و در ابتدایی خدمتش به قرارگاه مقدم مرصاد ویژه شرق کشور در گردانهای ۱۰۲ الزهرا س بم و گردان ۱۰۴ المهدی عج الله راور و گردان ۱۰۵ حضرت ابالفضل العباس جیرفت بعنوان فرمانده گروهان مشغول بخدمت شد..
عبدالعزیز بعنوان فرمانده گروهان در گردانهای تابعه ماموریتهای زیادی را انجام که منجر به کشفیات فراوانی و همچنین دستگیری اشرار و قاتلین مسلح و بهلاکت رساندن اشرار آن مناطق گردید، که در راستای ایجاد نظم و امنیت و برخورد قاطع با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر در شرق کشور تلاش مضاعف نشان داده و با قلع و قمع اشرار مسلح و سوداگران مرگ توانستند طمع شیرین امنیت را به ذائقه مردم کویرنشین خطه شرق کشور بچشانید. امید است که مورد استعانت خداوند متعال و رضایت مردم آن منطقه قرار بگیرد...
عبدالعزیز کریمی در تاریخ ۱۷ دی ماه سال ۸۵ باتعدادی از نیروهای تحت الامر در منطقه میل فرهاد جیرفت-ایرانشهر نزدیکهای روستای روشن آباد با گروهی از اشرارمسلح درگیری شدیدی انجام میگیرید که در این درگیری سردسته اشراربه اسم شرور ثانی فرامرزی بهلاکت و چریکهایش اسیر و یک گروگان آزاد میشود.که در این درگیری عبدالعزیز بارگبار اشرار از ناحیه قفسه سینه، ریه و ستون فقرات مجروح میگردد که باعث قطع نخاعیش میشود.
همرزمانش پیکر مجروحش را به سختی فراوان به بیمارستان جیرفت رساندند و بعد از عمل و مداوا بهبودی چندانی حاصل نشد و ایشان از آن سال تاکنون روی تخت و ویلچر زندگیش را ادامه میدهد.
باآرزوی سلامتی وشفای عاجل برای این فرمانده دلاور شرق کشور....
ارسالی همسر
#جانبازسرافراز_عبدالعزیزکریمی
#اطلاعات_و_عملیات
جزء اطلاعات و عملیات بودن
یعنے بی نام و نشان شدن
یعنے دل ڪندن
یعنے قید همه چیز را زدن
سر دادن و جان دادن
امّا تسلیم نشدن ...
مردان خدا اینچنین بودند
از همه چیزشان گذشتند
ولی پای اعتقادشان
راسخ ایستادند
و عاشقانه سوختند
و گفتند هرگز
#ذلت_نمی_پذیریم...
اما تسلیم شدن؛
که این روزها به نام مصلحت
و اعتدال و ... اتفاق افتاده و
#عزت_ملت لطمه دیده،
یعنے تخلیهٔ اطلاعاتے شدن
یعنے لو دادن عملیات
یعنے سر شکستگی ....
مسؤلین مراقب باشند در
کدام راه قدم گذاشته اند!
بہ یاد #شهید بے مزار
مهمان حضرت زهرا سلام اللّه علیها
فرمانده گمنام اطلاعات و عملیات
لشگر ۲۷ حضرت محمد رسول اللّه (ص)
#جاویدالاثر
#شهید_سیدمجتبی_حسینی
#شهادت_شلمچه_کربلای۵
#التماس_شفاعت
#اطلاعات_و_عملیات
#تلنگر
درجۀ کمال انسان به اندازۀ مقاومتی است که در برابر "خواسته های نفسانی" خود ابراز میدارد.
#دکتر_مصطفی_چمران
#کلام_شهدا🌺🍃
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
در عشق بمیر. آن بسیار زیباتر از زیستن در نفس است. آن بسیار درست تر از زیستن در نفس است.
زیرا زندگی در نفس، مرگ عشق است....
#دلنوشته_شهدا
🌷
#وصیتنامه
با مسائل فانی و زودگذر دنیا همدیگر را آزار ندهید. دنیا را برای اهل آن که همانا غافلان هستند واگذارید.
در برابر مشکلات صبر داشته باشید. توسل را فراموش نکنید.✨
هموطنان، اطاعت از ولایت فقیه را فراموش نکنید ، از ولی فقیه عقب نمانید که هلاک می شوید و جلوتر نروید که گمراه خواهید شد.... 🌸
#شهیدمحمدرضاحقیقی
#سالروزولادت
كجـــــا مـــے روی؟
ای مسافـــــر!
درنگی کـــــن
ببـــــر با خـــــودت
پـــــارهٔ ديگـــــرت را
جـــــامــــانده ام...
روز 16 آذر به مناسبت شهادت سه دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران به دست مزدوران رژیم شاه، روز دانشجو نامیده شده است. این دانشجویان به همراه جمعی از دانشجویان دیگر دانشگاه تهران، در اعتراض به ورود «نیکسون» (معاون رئیس جمهور آمریکا) دست به تظاهرات زده بودند که به وسیله مأموران شاه در صحن دانشگاه به شهادت رسیدند. اسامی آنها شهید #قندچی، #بزرگ_نیا و #شریعت_رضوی میباشد
لذا این روز را روز دانشجو ثبت کردند و اینجانب خدمت شما و دانشجویان محترم تبریک عرض مینمایم ان شالله رهرو خوبی باشیم
لحظه ات را خریدارم...! .
.
چقدر خوب میشد من جای تو بودم! .
.
خوش به سعادت شهدا،فقط بلد هستیم اداتون را در بیاریم ولی لحظه ای از حرام های دنیا دست نکشیدیم...
.
شما از حلال هایش هم گذشتید،مدیون شما هستیم..
.
مسئولان لیبرال و کسانی که به فکر خودشان هستند، اینها نرفتند که شما با ندانم کاری،دل دشمنان اسلام را شاد کنید...مواظب باشید،مرگ و آخرتی هم هست. .
.
شادی روح شهدا ،صلوات..
.
.
.
#شهید_به_یادم_باش🌼 .
« اعزام در وقت اضافه »
وقتی که جنگ شروع شد گفتند میخواهیم به جنگ برویم, در خانواده ما فرزندان کمی داشتیم و مادرم هم نیز به آنها دلبسته شده بود و گفتیم که نیاز نیست شما بروید اما آنها گفتند که امام دستور داده و باید برویم.سال 1360 بود که علی و رضا برای رفتن به جبهه اقدام کردند اما به علت اینکه سنشان کم بود اجازه رفتن به جبهه به آنها ندادند به همین دلیل آنها شب را در زمستان پشت در پادگان روی یخ خوابیده بودند و آنقدر پافشاری کردند تا آنها را به جبهه بردند.... رضا در سال 61 در شب عید فطر درعملیاتی در شرق بصره با همرزمش مفقود شد و سال 75 پیکر رضا پیدا کردند و آوردند و ما به معراج شهدا رفتیم. وقتی پرچم روی تابوت را عقب زدم من نمیتوانستم تصور کنم که رضا چه شکلی است وقتی پارچه را کنار زدم تمامی استخوانهای بدنش سالم بود و هر قدر دقت کردم سری در بدن نداشت. یک پیراهن کهنه از رضا به من دادند که من یک نخ از آن را برداشتم و مابقی آن را برگرداندم که همراهش دفن شود.مادر چون علاقه زیادی به علی و رضا داشت بعد از شهادت رضا مریض شد و حال بدی پیدا کرد. علی نیز در سال 65 در شلمچه به دستور فرمانده جلو میرود. مادرم قبل از اینکه علی به جبهه برود به او گفت علی نرو تو اگر بروی شهید میشوی اما علی گفت من به جبهه میروم و جان چند نفر را نجات میدهم. در زمانی که به خط مقدم رفتند موقع نماز بود نماز را خواندند و از معبر عبور کردند زمانی که به کنار برکه رسیدند هر کدام خمپاره و نارنجکی داشتند به تانکهای دشمن میزدند و با هر نارنجک آنها تانکها آتش میگرفت و علی در آنجا همانطور که خوذش گفته بود جان چند نفر از همرزمان را که در محاصره دشمن قرار گرفته بودند نجات میدهد و با 7 تیر توسط دشمن شهید میشود. من خوشحالم که بچههایم این راه را انتخاب کردند و به آرزوی خود رسیدند....
.
پ.ن: #شهید #رضا_غیاثوند_قیصری متولد 26 فروردین سال 1344 بود و شهید #علی_غیاثوند_قیصری در 16 اردیبهشت سال 45 به دنیا آمدند.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
#رهبر #رهبری #امام_خامنه_ای
#مقام_معظم_رهبری #سید_حسن_نصرالله
#شهید #شهدا #مقاومت #سوریه #مدافع_حرم #مدافعان_حرم #حزب_الله #امام_حسین #کربلا #نجف #عشق #دختر #زیبا #داعش #روحانی #عکس #طنز #کلیپ #خنده #سپاه #ارتش #داعش #امام_حسین #محرم