eitaa logo
کلام معصومین علیهم السلام
1.6هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
193 فایل
کلام و ادعیه معصومین علیهم السلام شناسه مدیر @ASK110 کپی مطالب حلال اگر مقدور بود #صلوات ی برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عنایت بفرمایید. https://rubika.ir/kalam_maesoumin
مشاهده در ایتا
دانلود
امام کاظم علیه السلام : مَثَلُ اَلدُّنْيَا مَثَلُ مَاءِ اَلْبَحْرِ كُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ اَلْعَطْشَانُ اِزْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ مثال دنیا ( اموال و تجمّلات آن) همانند آب دریایی است كه تشنه، هر چه بنوشد، تشنه تر می‌شود و (تا اینکه از تشنگی) او را هلاک میکند. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ج ۱، ص ۱۵۲ @kalam_maesoumin کانال ما در روبیکا https://rubika.ir/kalam_maesoumin
امام کاظم علیه السلام : مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زِيدَ فِي رِزْقِهِ. هر كه فكر و نیتش نیك باشد در روزی اش توسعه خواهد بود. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ج ۱، ص۹۵ @kalam_maesoumin کانال ما در روبیکا https://rubika.ir/kalam_maesoumin
امام زمان (عجل الله تعالی فرجه): فَمَا أُرْغِمَ أَنْفُ اَلشَّيْطَانِ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنَ اَلصَّلاَةِ فَصَلِّهَا وَ أَرْغِمِ اَلشَّيْطَانَ. هیچ عملی همانند نماز،بینی شیطان را به خاک مذلّت نمی مالد و او را ذلیل نمی کند ، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بمال ۱)تهذيب الأحکام ج ۲، ص۱۷۵ ۲) الغيبة (للطوسی) ج ۱، ص ۲۹۶ @kalam_maesoumin کانال ما در روبیکا https://rubika.ir/kalam_maesoumin
امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام: الفُرصَةُ سَريعَةُ الفَوتِ ، وبَطِيئَةُ العَودِ. فرصت(مناسب) زود می‌گذرد و دیر برمی‌گردد. ۱)غرر الحکم و درر الکلم ج ۱، ص ۱۱۳ ۲)نزهة الناظر و تنبیه الخاطر ج ۱، ص ۷۲ @kalam_maesoumin کانال ما در روبیکا https://rubika.ir/kalam_maesoumin
امام صادق سلام الله علیه فرمودند: إنَّ اللّه َ تباركَ و تعالى لَيُعْطي العَبدَ مِن الثَّوابِ على حُسنِ الخُلقِ كما يُعطي المُجاهِدَ في سبيلِ اللّه ِ يَغدو علَيهِ و يَروحُ خدا در برابر حسن خلق بنده اش، به او پاداش مجاهدی را می دهد که در راه خدا پیوسته، شب و روز جنگیده باشد. الکافي ج ۲، ص ۱۰۱ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ج ۶۸، ص ۳۷۷ @kalam_maesoumin کانال ما در روبیکا https://rubika.ir/kalam_maesoumin
تقیه نمودن حضرت ابوطالب علیه السلام ... 🛑عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ: إِنَّ مَثَلَ أَبِي طَالِبٍ مَثَلُ أَصْحَابِ الْكَهْفِ أَسَرُّوا الْإِيمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْكَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْن . 🔰امام صادق عليه السلام فرمودند : حكايت ابو طالب حكايت اصحاب كهف است كه ايمان را نهان كردند و شرك را اظهار داشتند، پس خدا پاداششان را دو بار به آنها داد. (يك بار به جهت ايمان آوردن و يك بار بجهت تقيه كردن). 📚:الكافي: ج ۱ ص ۴۴۸
امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام: مَنْ أَخَّرَ اَلْفُرْصَةَ عَنْ وَقْتِهَا فَلْيَكُنْ عَلَى ثِقَةٍ مِنْ فَوْتِهَا هر که فرصت را از زمان(بهره گیری) اش به تأخیر اندازد، مطمئن باشد که از دستش خواهد رفت. ۱)غرر الحکم و درر الکلم ج ۱، ص ۶۳۸ ۲)عیون الحکم و المواعظ ج ۱، ص ۴۳۷ @kalam_maesoumin کانال ما در روبیکا https://rubika.ir/kalam_maesoumin
چگونگی سرپرستی پیامبر صلی توسط حضرت ابوطالب علیهما السلام وقتی لحظات آخر عمر عبدالمطلب(ع) فرا رسيد، پسرانش را جمع کرد و سفارش رسول اکرم(ص) را به آن ها نمود. عبدالمطلب گفت : 📋《مُحَمَّدٌ(ص) يَتِيمٌ فآوُوهُ وَ عَائِلٌ فَأَغْنُوهُ اِحْفَظُوا وَصِيَّتِي فِيهِ》 ♦️محمد(ص) يتيم است و او را سرپرستی کنيد و نيازمند است او را بي نياز کنيد و وصيت و سفارش مرا درباره او حفظ کنيد! ابولهب گفت : من اين کار را خواهم کرد؟ عبدالمطلب به او گفت : 📋《كُفَّ شَرَّكَ عَنْهُ!》 ♦️شرّت را از او بازدار! عباس اظهار داشت : من اين کار را به عهده خواهم گرفت! عبدالمطلب به او گفت : 📋《أَنْتَ غَضْبَانُ لَعَلَّكَ تُؤْذِيهِ》 ♦️تو مرد خشمناکی هستی، می ترسم او را آزار بدهی! ابوطالب(ع) گفت : من اين دستور را اجرا مي کنم و کفالت او را به عهده مي گيرم؟ عبدالمطلب به او گفت : آری! تو سرپرستی او را به عهده گير! و سپس بدنبال اين سخن، خطاب به حضرت محمد(ص) گفت : 📋《يَا مُحَمَّدُ(ص)! أَطِعْ لَهُ!》 ♦️ای محمد! از وی اطاعت کن! حضرت محمد(ص) فرمود : 📋《يَا أَبَهْ! لاَ تَحْزَنْ فَإِنَّ لِي رَبّاً لاَ يُضِيعُنِي》 ♦️پدرجان! غمگين مباش مرا پروردگاري است که تباهم نخواهد کرد و به حال خود وانخواهد گذارد. 📋《فَأَمْسَكَهُ أَبُو طَالِبٍ فِي حَجْرِهِ وَ قَامَ بِأَمْرِهِ يَحْمِيهِ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ وَ جَاهِهِ فِي صِغَرِهِ مِنَ اَلْيَهُودِ اَلْمُرْصِدَةِ لَهُ بِالْعَدَاوَةِ وَ مِنْ غَيْرِهِمْ مِنْ بَنِي أَعْمَامِهِ وَ مِنَ اَلْعَرَبِ قَاطِبَةً اَلَّذِينَ يَحْسِدُونَهُ عَلَى مَا آتَاهُ اَللَّهُ مِنَ اَلنُّبُوَّةِ》 ♦️پس از آن پس، ابوطالب(ع)، رسول اکرم(ص) را در کنار خود گرفت و با جان و مالش از او حمايت کرد و او را از خطرات یهود و برخی از عموزادگان که حسادت رسول اکرم(ص) را به خاطر مقام نبوتی که نصیب ایشان شده بود، را در دل می پروراندند، حفظ نمود 📚:مناقب (لابن شهرآشوب)، ج‏1، ص: 35
🔴 خفقان شدید زمان امام کاظم (علیه السلام) و سرگردانی شیعیان در تشخیص امامِ بعد از امام صادق علیه السلام هشام بن سالم میگوید: «من و ابوجعفر مؤمن الطاق بعد از وفات حضرت صادق(ع) در مدینه بودیم و اکثر مردم اتفاق نظر داشتند بر آنکه عبدالله افطح پسر آن حضرت، بعد از پدرش امام است.  من و ابوجعفر نیز بر او وارد شدیم و دیدیم مردم به سبب آن که روایت کرده اند امر امامت در فرزند بزرگ است، بر دور او جمع شده اند. ما داخل شدیم و از او مسئله ای پرسیدیم چنانکه از پدرش میپرسیدیم. پرسیدیم از او که زکات در چه مقدار واجب است؟ گفت: «در هر دویست درهم، پنج درهم واجب است.» گفتیم: «در صد درهم چقدر؟» گفت: «دو درهم و نیم.» گفتیم: «به خدا قسم که مرجئه چنین چیزی که تو میگوئی نمیگوید.» عبدالله دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «به خدا قسم که من نمیدانم مرجئه چه میگویند.»  پس ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در کوچه های مدینه میگشتیم و نمیدانستیم کجا و پیش چه کسی برویم، بسوی مرجئه برویم یا بسوی قدریه یا زیدیه یا معتزله یا خوارج؟ در این حال بودیم که من دیدم پیرمرد ناشناسی با دستش بسوی من اشاره کرد که «بیا».  من ترسیدم که او جاسوس خلیفه منصور دوانیقی باشد، چون آن ملعون در مدینه جاسوسانی قرار داده بود که آنها متوجه شوند، شیعیان امام جعفر صادق بر چه کسی اتفاق کرده اند تا او را به قتل برسانند، و من ترسیدم که او از ایشان باشد. به ابوجعفر گفتم: «تو دور شو، همانا من بر خودم و بر تو خائف هستم لکن این مرد مرا خواسته است نه تو را، پس دور شو که بی‌جهت خود را به کشتن ندهی.» پس ابوجعفر قدری دور شد و من همراه آن شیخ رفتم و گمان داشتم که از دست او خلاصی نخواهم شد. پس مرا تا درب خانه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برد و گذاشت و رفت. سپس خادمی از داخل خانه آمد و به من گفت: «داخل شو خدا تو را رحمت کند.» پس داخل شدم و دیدم حضرت موسی بن جعفر است. آن حضرت بدون مقدمه فرمود: «بسوی من بیا نه بسوی مرجئه و نه قدریه و نه معتزله و نه خوارج، بسوی من، بسوی من.» گفتم: «فدایت شوم! پدرت از دنیا درگذشت؟» حضرت فرمود: «آری.» [برای اطمینان از این که او غایب نشده است این سوال پرسیده شده است] گفتم: «فدایت شوم، بعد از او چه کسی امام ما است؟» حضرت فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.» گفتم: «فدایت شوم، عبدالله گمان میکند که او بعد از پدرتان، امام است.» حضرت فرمود: «عبدالله، میخواهد خدا عبادت نشود.» دوباره پرسیدم: «چه کسی بعد از پدر شما امام است؟ حضرت دوباره فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.» با خود گفتم: «سؤال را خوب مطرح نکردم.» [و امام بخاطر خفقان صریحا نمیخواد امامت خودش رل اذعان کند] گفتم: «فدایت شوم آیا بر شما امامی هست؟» حضرت فرمود: «نه». پس هیبت و عظمت از آن حضرت مرا فرا گرفت مانند آن هیبت و عظمتی که از طرف امام صادق مرا فرا میگرفت. گفتم: «فدایت شوم، آیا سؤال کنم از شما آنچنان که از پدرتان سؤال میکردم؟» حضرت فرمود: «سؤال کن و جواب بشنو ولی فاش نکن که اگر فاش کنی، بیم کشته شدن است.» پس سؤالات از آن حضرت نمودم، پس یافتم که او دریائی است، گفتم: «فدایت شوم شیعه تو و شیعه پدرت در گمراهی و حیرت هستند، آیا آنها را آگاه کرده و بسوی امامت شما بخوانم؟» حضرت فرمود: «هر کدام را که آثار رشد و صلاح در او مشاهده میکنی مطلع کن و از ایشان عهد بگیر که کتمان نمایند و اگر فاش کنند پس سرشان بریده است.» و با دست مبارکش بر حلقش اشاره فرمود. پس من بیرون آمدم و به مؤمن الطاق و مفضل بن عمر و ابوبصیر و سایر شیعیان اطلاع دادم. شیعیان امام کاظم(ع) می‌آمدند و به امامت آن حضرت یقین میکردند و رفتن نزد عبدالله را ترک کردند و فقط عده بسیار کمی نزد او میرفتند منابع: الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص213_215 کافی ج1، ص352
🔴 خفقان شدید زمان امام کاظم (علیه السلام) و سرگردانی شیعیان در تشخیص امامِ بعد از امام صادق علیه السلام هشام بن سالم میگوید: «من و ابوجعفر مؤمن الطاق بعد از وفات حضرت صادق(ع) در مدینه بودیم و اکثر مردم اتفاق نظر داشتند بر آنکه عبدالله افطح پسر آن حضرت، بعد از پدرش امام است. من و ابوجعفر نیز بر او وارد شدیم و دیدیم مردم به سبب آن که روایت کرده اند امر امامت در فرزند بزرگ است، بر دور او جمع شده اند. ما داخل شدیم و از او مسئله ای پرسیدیم چنانکه از پدرش میپرسیدیم. پرسیدیم از او که زکات در چه مقدار واجب است؟ گفت: «در هر دویست درهم، پنج درهم واجب است.» گفتیم: «در صد درهم چقدر؟» گفت: «دو درهم و نیم.» گفتیم: «به خدا قسم که مرجئه چنین چیزی که تو میگوئی نمیگوید.» عبدالله دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «به خدا قسم که من نمیدانم مرجئه چه میگویند.» پس ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در کوچه های مدینه میگشتیم و نمیدانستیم کجا و پیش چه کسی برویم، بسوی مرجئه برویم یا بسوی قدریه یا زیدیه یا معتزله یا خوارج؟ در این حال بودیم که من دیدم پیرمرد ناشناسی با دستش بسوی من اشاره کرد که «بیا». من ترسیدم که او جاسوس خلیفه منصور دوانیقی باشد، چون آن ملعون در مدینه جاسوسانی قرار داده بود که آنها متوجه شوند، شیعیان امام جعفر صادق بر چه کسی اتفاق کرده اند تا او را به قتل برسانند، و من ترسیدم که او از ایشان باشد. به ابوجعفر گفتم: «تو دور شو، همانا من بر خودم و بر تو خائف هستم لکن این مرد مرا خواسته است نه تو را، پس دور شو که بی‌جهت خود را به کشتن ندهی.» پس ابوجعفر قدری دور شد و من همراه آن شیخ رفتم و گمان داشتم که از دست او خلاصی نخواهم شد. پس مرا تا درب خانه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برد و گذاشت و رفت. سپس خادمی از داخل خانه آمد و به من گفت: «داخل شو خدا تو را رحمت کند.» پس داخل شدم و دیدم حضرت موسی بن جعفر است. آن حضرت بدون مقدمه فرمود: «بسوی من بیا نه بسوی مرجئه و نه قدریه و نه معتزله و نه خوارج، بسوی من، بسوی من.» گفتم: «فدایت شوم! پدرت از دنیا درگذشت؟» حضرت فرمود: «آری.» [برای اطمینان از این که او غایب نشده است این سوال پرسیده شده است] گفتم: «فدایت شوم، بعد از او چه کسی امام ما است؟» حضرت فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.» گفتم: «فدایت شوم، عبدالله گمان میکند که او بعد از پدرتان، امام است.» حضرت فرمود: «عبدالله، میخواهد خدا عبادت نشود.» دوباره پرسیدم: «چه کسی بعد از پدر شما امام است؟ حضرت دوباره فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.» با خود گفتم: «سؤال را خوب مطرح نکردم.» [و امام بخاطر خفقان صریحا نمیخواد امامت خودش رل اذعان کند] گفتم: «فدایت شوم آیا بر شما امامی هست؟» حضرت فرمود: «نه». پس هیبت و عظمت از آن حضرت مرا فرا گرفت مانند آن هیبت و عظمتی که از طرف امام صادق مرا فرا میگرفت. گفتم: «فدایت شوم، آیا سؤال کنم از شما آنچنان که از پدرتان سؤال میکردم؟» حضرت فرمود: «سؤال کن و جواب بشنو ولی فاش نکن که اگر فاش کنی، بیم کشته شدن است.» پس سؤالات از آن حضرت نمودم، پس یافتم که او دریائی است، گفتم: «فدایت شوم شیعه تو و شیعه پدرت در گمراهی و حیرت هستند، آیا آنها را آگاه کرده و بسوی امامت شما بخوانم؟» حضرت فرمود: «هر کدام را که آثار رشد و صلاح در او مشاهده میکنی مطلع کن و از ایشان عهد بگیر که کتمان نمایند و اگر فاش کنند پس سرشان بریده است.» و با دست مبارکش بر حلقش اشاره فرمود. پس من بیرون آمدم و به مؤمن الطاق و مفضل بن عمر و ابوبصیر و سایر شیعیان اطلاع دادم. شیعیان امام کاظم(ع) می‌آمدند و به امامت آن حضرت یقین میکردند و رفتن نزد عبدالله را ترک کردند و فقط عده بسیار کمی نزد او میرفتند منابع: الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص213_215 کافی ج1، ص352
🔹امام كاظم(ع): هر كه به دوستان و خانواده‌اش نیكی و احسان كند، عمرش طولانی خواهد شد. @kalam_maesoumin
امام موسی کاظم(ع): لَيسَ مِن شيعَتِنا مَن خَلا ثُمّ لَم يَرُعْ قلبُهُ شیعه ما نیست کسی که در خلوت دلش ترسان از خدا نباشد @kalam_maesoumin