مرحوم امام خمينى در كتاب شريف "شرح چهل حديث" حديث بيست و يكم را به شكر اختصاص داده است و در فصلى به توضيح "حقيقت شكر" پرداخته است.
فليُراجعْ من كان طالبا.
به برخى از واژه هايى كه حكيم لاهيجى در مقدمه كتاب "گوهر مراد" آورده است، اشاره مى كنم:
فياض على الإطلاق، بسيط، وجود، جواهر، عقول، نفوس، امكان، ابداع، امكان استعدادى، هيولا (ماده اولى)، صُوَر، صانع، اضداد اربعه، مزاج، مواليد ثلاثه، اختيار ذاتى و...
اين واژه ها اصطلاحاتى است كه در طبيعيات و الهيات از آنها بحث مى شود. صنعت "براعت استهلال" همين است كه حكيم لاهيجى به خوبى از آن در مقدمه كتابش بهره برده است.
اگر كسى با اين اصطلاحات آشنا باشد، فقط با خواندن مقدمه و بدون نياز به ملاحظه متن كتاب، به موضوع كتاب پى مى برد.
و اكنون بخشى از اين مقدمه:
فياض على الإطلاقى كه بساط بسيط عرصه وجود، مائده اى از موائد احسان اوست و جواهر عقول و نفوس بر پيشگاه بساط بسيط امكان، برهمچيده دست امتنان او... قادرى كه به محض اختيار ذاتى ازلى، درِ فيضِ بى منتهاى ابدى بر روى عالميان گشاد و كليد خزائن جود در قبول مراتب مختلفه وجود، در كف اختلاف استعداد نهاد تا هر صدف قابليتى از اين دريا به قدر حوصله، آبستن دُر گشت و ظرف هر استعدادى از اين سرچشمه به مقدار گنجايش پر شد.
اگر در سبوى بزرگ، آب دريا بيشتر از كوزه كوچك گُنجد و يا طرف اعلاى وادى، به وصل سيلاب از طرف اسفل بيشتر رسد، نه دريا را قصورى باشد و نه سيلاب را تقصيرى افتد. كاسه سرنگون در زير ناودان، محروم چون نمانَد و كوزه شكسته، نگاهدارى آب چگونه تواند؟
گوهر مراد
اگر در سبوى بزرگ، آب دريا بيشتر از كوزه كوچك گُنجد و يا طرف اعلاى وادى، به وصل سيلاب از طرف اسفل بيش
حكيم لاهيجى در اين فراز از مقدمه كتاب "گوهر مراد" با بيان تمثيل به فعل و فيض الهى و اختلاف موجودات در دريافت آن اشاره مى كند و مى افزايد:
"فيضش با هيچ كس بيشتر از ديگر نيست و لطفش به هيچ كس از ديگرى كمتر نَه. آب سبزه و خار از يك جويبار است و رنگ لاله و داغ از يك نوبهار. گاه يك گُل به صد رنگ آراستن و گاه صد گل به يك رنگ پيراستن، اگر از قابليت ماده است، ماده را قابليت از كيست و اگر از اختلاف استعداد است، استعداد اين همه مختلف از چيست؟"
به تعبير شيخ اجل عليه الرحمة:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره بوم خس
تنوع و گوناگونى موجودات در نظام هستى و تفاوت هايى كه دارند و تحليل اين اختلاف از مسائل مهم در انديشه انسان است. گاهى بر اساس اختلاف در قابليت ها و استعداد ها تبيين مى شود. شما هم حتما درباره اين موضوع فكر كرده ايد؛ اين طور نيست؟
گوهر مراد
حكيم لاهيجى در اين فراز از مقدمه كتاب "گوهر مراد" با بيان تمثيل به فعل و فيض الهى و اختلاف موجودات د
مرحوم ملا عبدالرزاق در باب سوم از مقاله دوم همين كتاب به مناسبت "افعال واجب الوجود" ضمن پانزده فصل چگونگى آفرينش موجودات و مراتب آنها را تبيين كرده است.
وى در ادامه مقدمه سراسر حكيمانه خود نيز اشاره اى به آفرينش مبتنى بر نظام عليت كرده، مى نويسد:
"با وجود قدرت شامله، بنابر مصلحت كامله، در ايجاد اشياء پاى سبب در ميان نهاد و كافّه مسبَّبات را به اسباب متعلِّق ساخت؛ آثار را به مؤثِّرات ربط داد و اقتضاء به طبع و اراده به نفس، تفويض كرد و ترتيب عالم روحانى و جسمانى نمود، عقل كلى را كدخداى عالم و طبيعت كليه را كدبانوى جهان گردانيد و نفس كليه را واسطه ساخت كه از جهت تجرد قبول نموده، به جهت تعلق صرف نمايد تا اثر فيض اعلى به جميع ذرات وجود سرايت تواند نمود. و ما بين عقل كلى و نفس كليه رابطه تأثير و تأثر كه در حقيقت تزويج معنوى است، متحقق ساخت تا انواع موجودات علوى و سفلى توالد نمود."
چند اصطلاح:
عقل كلى
طبيعت كليه
نفس كليه
به معناى آن توجه خواهيم كرد.
إن شاء الله
📚 عقل كلى:
در فلسفه به موجودى كه ذاتاً و فعلاً (در مقام انجام كار) مجرد از ماده باشد، "عقل" گفته مى شود. در برابر آن "نفس" است كه ذاتاً مجرد است؛ اما فعلاً (يعنى در مقام انجام كارهاى مادى) مادى است و تعلق تدبيرى به بدن دارد.
"كلى" در اينجا به معنى احاطه شمولى و سِعهٔ وجودى است. (دروس معرفت نفس، ص ١٩٣)
در تحليل دقيقى كه در ترتيب مراتب نظام هستى (بر اساس قاعده الواحد) صورت مى گيرد، اولين مخلوق، موجود واحد بسيطى است كه در عين فقر ذاتى تمام كمالات وجودى را به نحو ظِلّى دارد. به اين مخلوق اول "عقل كلى" و نيز "وجود منبسط" گويند.
نهاية الحكمة، مرحله ١٢، فصل ١٩ و ٢٠.
📚 نفس كليّه:
عقل اول جوهر بسيط روحانى است كه محيط به اشياء است كه فرمود:
"اوّل ما خلق الله العقل" و نفس كليه جوهر روحانى است كه از عقل اول صادر شده و فيض عقل اول است و تمام صُوَر موجودات و اشكال در صفحه نفس كلى است.
فرهنگ معارف اسلامى، ج ٢، ص ١٢٨٨.
به تعبير علامه حسن زاده آملى:
"ماوراى طبيعت كه عالم حيات صِرف و علم محض است، به لحاظ تعلق آن به كليه عوالم جسم و جسمانى، نفس كل است و ما فوق نفس كل، عقل كل...
دروس معرفت نفس، ص ٣٣٧.
و نيز به مناسبت تبيين حقيقت انسان مى نويسد:
" انسان وليدِ عناصر و طبايع نيست كه چون ديگر مركبات دير يا زود فساد پذير و تباه شود؛ بلكه حىّ بن يقظان است؛ يعنى مولود عالم امر است. فرزند پدرى به نام عقل كل و مادرى به نام نفس كل است...
دروس معرفت نفس، ص ٦١٢.
📚 طبيعت كليّه:
طبيعت كليه در اصطلاح حكما امرى است جسمانى كه در عناصر و ديگر اجسام سفلى و اجرام علوى سارى است كه با ماده قرين است. مثلا مى گوييم طبيعت جسم، طبيعت آب، طبيعت خاك و هكذا كه مرجع و مآل طبيعت به اين معنى، امرى است جسمانى. به تعبير ديگر: اين طبيعت از قواى نفس كلى است كه در اجسام طبيعى (سفليات) و در اجرام علوى جارى است.
مُمِدّ الهمم، ص ١٧.
https://eitaa.com/joinchat/1768095837C159b256e9a