دريا چاهى است نزد دانا بى ته
طول امل است ريسمان اين چَه
هر چند بُود جامه عمر تو دراز
بر قامت طول امل آيد كوته
٢٤ دى سالروز وفات ميرزا ابوالحسن رفيعى قزوينى است؛ براى همين از ايشان يادى مى كنيم.
مستند "كيمياى رفيع" نيز درباره ايشان ساخته شده كه ديدنش خالى از لطف نيست.
http://www.doctv.ir/Program/158701
يكى از خلفا امر به احضار عالمى داد و آن عالم در جواب گفت: اكنون با جمعى از حكما مشغول محادثه و مذاكره هستم و بعد از فراغت از صحبت ايشان، حاضر محضر خليفه خواهم شد. خادم قضيه را به عرض خليفه رسانيد؛ خليفه پرسيد: آن حكما كيانند كه وى را از حضور در دربار خلافت مانع شده اند؟ خادم گفت: كسى نزد وى نبود و فقط مقدارى از كتب دورش جمع و مشغول مطالعه آنها بود؛ پس خليفه امر به احضار فورى داده و حقيقت امر را از خودش استفسار كرد.
وى در پاسخ، چند بيت شعر خواند كه خلاصه فارسى آن چنين است:
هم نشينانى داريم كه از سخن آنها خسته و ملول نمى شويم.
افرادى كه در هر حال امين و مورد اطمينان هستند.
ايشان علم و ادب و بزرگى گذشتگان را به ما تعليم مى دهند.
اگر بگويى كه مرده اند، واقعا چنين است كه از دنيا رفته اند.
و اگر بگويى زنده اند، اشتباه نكرده اى.
پس خليفه دانست كه مرادش از حكما همين كتب علميه بوده؛ اينك در دير آمدن معذورش داشت.
ريحانة الأدب، ج ١، ص ٣٣.
لينك اختصاصى كانال:
https://eitaa.com/joinchat/1768095837C159b256e9a
لنا جُلساء ما نمل حديثهم
امينون مأمونون غيبا و مشهداً
يفيدون من علمهم علم ما مضى
و رأياً و تأديباً و مجداً و سودداً
فإن قلتَ اموات فلم تعد أمرهم
و إن قلتَ أحياء فلستَ مفنداً
مقدمه بر دو قسم است:
مقدمه كتاب و مقدمه علم.
حكيم لاهيجى در مقدمه كتاب "گوهر مراد" مطالبى مطرح كرده كه عبارت اند از:
١. خطبه اى كه براعت استهلال به شكل مطلوبى در آن رعايت شده است.
٢. بيان موضوعى كه "گوهر مراد" درباره آن تأليف شده است.
٣. اهميت موضوع كتاب.
٤. ويژگى ممتاز "گوهر مراد".
٥. تجليل از شاه عباس دوم كه " گوهر مراد" در عصر او تأليف شد.
٦. بيان نحوه تنظيم "گوهر مراد".
پى نوشت:
١. "مقدمه كتاب" مباحثى است كه مؤلف درباره خود كتاب مى نويسد؛ انگيزه او از تأليف، مشكلاتى كه سرِ راه تأليف داشته و...
مقدمه كتاب معمولا پس از اتمام كتاب نوشته مى شود.
و اما "مقدمه علم" مباحثى است كه مربوط به خود علم است و به صلاح ديد مؤلف براى ورود به بحث مقدم مى شود. امروزه در كتاب هاى تحقيقى معمولا تحت عنوان "كليات" تنظيم مى شود. به تعبير ديگر اشاره به مبادى تصورى و تصديقى است. (به خواست خدا به زودى درباره مبادى، مطالبى تقديم خواهد شد.)
٢. "براعت استهلال" يكى از صنايع معنوى در "بديع" است كه در ابتداى كتاب مى آيد؛ يعنى نويسنده كتاب خود را طورى شروع كند كه خواننده، موضوع كتاب را متوجه شود. به اين صورت كه از اصطلاحات آن علم در خطبه كتاب بهره بگيرد.
ای دُر دُرجِ حیا و آیت عظمی
بضعه خیر الوری و مریم کبری
فاطمه ام الائمه دخت محمد (ص)
بهر تو ایجاد گشته سبعه آباء
ام کتاب ام فضل ام علومی
ام ابیهات خوانده خواجه اِسرا
راضیه مرضیه و تقیه نقیه
همسر حیدر علی عالی اعلا
نام تو صدّیقه و بتول و زکیه
طاهره منصوره و محدّثه عَذرا
عالم امکان ز نور روی تو روشن
خوانده شدی زین سبب به زهره زهرا
بهر محِبّت نعیم گشته فراهم
بهر عدویت جحیم گشته مهیا
با مژه روبند حور، خاک رهت را
بهر تبرّک برند جانب بالا
مادر گیتی نزاده همچو تو دختر
خادمه درگه تو ساره و حوّا
نور خدایی و عصمت اللّه مطلق
مادر دو مریمی و مام دو عیسی
احمد ثانی تویی و اخت نبوّت
معدن عفّت تویی و کوثر مُعطی
من ز کجا و صفات و مدح تو گفتن
ذرّه کجا پی برد به ساحتِ بیضا
لیک همین نکته در جلالت و قدرت
بس بود از بهر شخص عاقل و دانا
گرچه نبوّت ز حق به حضرت خاتم
ختم شد از حکمت خدای تعالی
لیک تو داری کتاب وحی الهی
گشته در آن درج علم جمله اشیاء
چون سخن اینجا رسید جفّ قلم شد
بگذرم و گویم ای حبیبه طه
لیلة قدری و لیک قدر تو مجهول
قدر تو نشناختند مردم دنیا
آه که در مدّت قلیل چه آمد
بر سرت از مردمان بی سر و بی پا
اهرمنان آمدند گرد سلیمان
تا بربایند خاتم از ید والا
بر در جنّت زدند آتش سوزان
شد ستم از دوزخی به بانوی حورا
آتش حقدی که در صدور نهان بود
گشت عیان از جفای عابد عزّی
آتش سوزان کجا و مَهبط جبریل
حبس غلامان کجا و گردن مولا
آن همه ظلم و ستم که شد به تو از خصم
من نتوانم که جمله را کنم احصا
لیک همی دانم آنکه مردم ناکس
هتک نمودند احترام تو یکجا
حقّ علی غصب گشت ارث تو ممنوع
ضلع تو مکسور از تعدّی اعدا
محسنت از ظلم چون شهید شده گشت
ثلث ز سادات کم ز صفحه غبرا
بهر تو دنیا چو تنگ شد ز مصائب
مردن خود کردی از خدای تمنّا
مسألتت شد قبول و فصل جوانی
روی نهادی به سوی عالم عقبی
با تن آزرده با کبودی بازو
با دل پر غصه با دو دیده عبرا
هست امید «شفیق» سوی تو امروز
آنکه نجاتش دهی ز سختی فردا
شیخ علی اکبر مروّج الإسلام متخلص به شفیق
گوهر مراد
فياض لاهيجى آثار متعددى در معارف الهى دارد كه در اين محفل "گوهر مراد" مورد توجه است.
گوهر مرادى كه غواص فكرت را از درياى حيرت در كف انديشه آيد و دُردانه مقصودى كه جوهرىِ طبيعت را در رشته حسرت گوشه بساط آرايد، اقرار كردن و اعتراف نمودن است به عجز از شكر ولى نعمتى كه زبان شكر گذاران از جمله آلاء اوست و توفيق شكر گذارى، نعمتى از نَعماى بى منتهاى او.
مَطلع مقدمه كتاب است كه حكيم لاهيجى از اقرار كردن به عجز از شكر ولى نعمت به "گوهر مراد" تعبير كرده است.
چه زيبا و دل نشين فرمود جناب سعدى عليه الرحمة در ابتداى "گلستان" كه:
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت؛ هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات؛ پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
عجز از شكر در معارف الهى مورد توجه قرار گرفته است.
امام زين العابدين و سيد الساجدين عليه السلام در "مناجاة الشاكرين" به پروردگار متعال چنين عرضه مى دارد:
...فَكَيْفَ لِي بِتَحْصِيلِ اَلشُّكْرِ وَ شُكْرِي إِيَّاكَ يَفْتَقِرُ إِلَى شُكْرٍ، فَكُلَّمَا قُلْتُ لَكَ اَلْحَمْدُ وَجَبَ عَلَيَّ لِذَلِكَ أَنْ أَقُولَ لَكَ اَلْحَمْدُ...
چگونه بتوانم [حقيقتِ] شكر را تحصيل كنم در حالى كه اينكه شما را شكر مى كنم، خود محتاج شكر است؟
هر بار كه مى گويم: "لك الحمد" همين حمد نيز بر عهده من واجب مى كند كه بگويم: "لك الحمد"
امام صادق عليه السلام فرمود:
خدا به حضرت موسى عليه السلام چنين وحى كرد:
يَا مُوسَى اُشْكُرْنِي حَقَّ شُكْرِي فَقَالَ: يَا رَبِّ وَ كَيْفَ أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ وَ لَيْسَ مِنْ شُكْرٍ أَشْكُرُكَ بِهِ إِلاَّ وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ؟ قَالَ: يَا مُوسَى اَلْآنَ شَكَرْتَنِي حِينَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِنِّي.
حقيقت شكر مرا به جاى آور
حضرت موسى عرض كرد:
چگونه حق شكر تو را به جاى آورم حال آنكه هيچ شكرى نمى كنم تو را مگر اينكه آن نيز نعمت توست؟
خدا فرمود:
ألآن كه فهميدى شكر تو نيز از من است، شكر مرا به جاى آوردى.
الكافى، كتاب الإيمان و الكفر، باب الشكر، ح ٢٧.
مرحوم امام خمينى در كتاب شريف "شرح چهل حديث" حديث بيست و يكم را به شكر اختصاص داده است و در فصلى به توضيح "حقيقت شكر" پرداخته است.
فليُراجعْ من كان طالبا.
به برخى از واژه هايى كه حكيم لاهيجى در مقدمه كتاب "گوهر مراد" آورده است، اشاره مى كنم:
فياض على الإطلاق، بسيط، وجود، جواهر، عقول، نفوس، امكان، ابداع، امكان استعدادى، هيولا (ماده اولى)، صُوَر، صانع، اضداد اربعه، مزاج، مواليد ثلاثه، اختيار ذاتى و...
اين واژه ها اصطلاحاتى است كه در طبيعيات و الهيات از آنها بحث مى شود. صنعت "براعت استهلال" همين است كه حكيم لاهيجى به خوبى از آن در مقدمه كتابش بهره برده است.
اگر كسى با اين اصطلاحات آشنا باشد، فقط با خواندن مقدمه و بدون نياز به ملاحظه متن كتاب، به موضوع كتاب پى مى برد.
و اكنون بخشى از اين مقدمه:
فياض على الإطلاقى كه بساط بسيط عرصه وجود، مائده اى از موائد احسان اوست و جواهر عقول و نفوس بر پيشگاه بساط بسيط امكان، برهمچيده دست امتنان او... قادرى كه به محض اختيار ذاتى ازلى، درِ فيضِ بى منتهاى ابدى بر روى عالميان گشاد و كليد خزائن جود در قبول مراتب مختلفه وجود، در كف اختلاف استعداد نهاد تا هر صدف قابليتى از اين دريا به قدر حوصله، آبستن دُر گشت و ظرف هر استعدادى از اين سرچشمه به مقدار گنجايش پر شد.
اگر در سبوى بزرگ، آب دريا بيشتر از كوزه كوچك گُنجد و يا طرف اعلاى وادى، به وصل سيلاب از طرف اسفل بيشتر رسد، نه دريا را قصورى باشد و نه سيلاب را تقصيرى افتد. كاسه سرنگون در زير ناودان، محروم چون نمانَد و كوزه شكسته، نگاهدارى آب چگونه تواند؟
گوهر مراد
اگر در سبوى بزرگ، آب دريا بيشتر از كوزه كوچك گُنجد و يا طرف اعلاى وادى، به وصل سيلاب از طرف اسفل بيش
حكيم لاهيجى در اين فراز از مقدمه كتاب "گوهر مراد" با بيان تمثيل به فعل و فيض الهى و اختلاف موجودات در دريافت آن اشاره مى كند و مى افزايد:
"فيضش با هيچ كس بيشتر از ديگر نيست و لطفش به هيچ كس از ديگرى كمتر نَه. آب سبزه و خار از يك جويبار است و رنگ لاله و داغ از يك نوبهار. گاه يك گُل به صد رنگ آراستن و گاه صد گل به يك رنگ پيراستن، اگر از قابليت ماده است، ماده را قابليت از كيست و اگر از اختلاف استعداد است، استعداد اين همه مختلف از چيست؟"
به تعبير شيخ اجل عليه الرحمة:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره بوم خس
تنوع و گوناگونى موجودات در نظام هستى و تفاوت هايى كه دارند و تحليل اين اختلاف از مسائل مهم در انديشه انسان است. گاهى بر اساس اختلاف در قابليت ها و استعداد ها تبيين مى شود. شما هم حتما درباره اين موضوع فكر كرده ايد؛ اين طور نيست؟
گوهر مراد
حكيم لاهيجى در اين فراز از مقدمه كتاب "گوهر مراد" با بيان تمثيل به فعل و فيض الهى و اختلاف موجودات د
مرحوم ملا عبدالرزاق در باب سوم از مقاله دوم همين كتاب به مناسبت "افعال واجب الوجود" ضمن پانزده فصل چگونگى آفرينش موجودات و مراتب آنها را تبيين كرده است.
وى در ادامه مقدمه سراسر حكيمانه خود نيز اشاره اى به آفرينش مبتنى بر نظام عليت كرده، مى نويسد:
"با وجود قدرت شامله، بنابر مصلحت كامله، در ايجاد اشياء پاى سبب در ميان نهاد و كافّه مسبَّبات را به اسباب متعلِّق ساخت؛ آثار را به مؤثِّرات ربط داد و اقتضاء به طبع و اراده به نفس، تفويض كرد و ترتيب عالم روحانى و جسمانى نمود، عقل كلى را كدخداى عالم و طبيعت كليه را كدبانوى جهان گردانيد و نفس كليه را واسطه ساخت كه از جهت تجرد قبول نموده، به جهت تعلق صرف نمايد تا اثر فيض اعلى به جميع ذرات وجود سرايت تواند نمود. و ما بين عقل كلى و نفس كليه رابطه تأثير و تأثر كه در حقيقت تزويج معنوى است، متحقق ساخت تا انواع موجودات علوى و سفلى توالد نمود."
چند اصطلاح:
عقل كلى
طبيعت كليه
نفس كليه
به معناى آن توجه خواهيم كرد.
إن شاء الله