مَطلع مقدمه كتاب است كه حكيم لاهيجى از اقرار كردن به عجز از شكر ولى نعمت به "گوهر مراد" تعبير كرده است.
چه زيبا و دل نشين فرمود جناب سعدى عليه الرحمة در ابتداى "گلستان" كه:
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت؛ هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات؛ پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
عجز از شكر در معارف الهى مورد توجه قرار گرفته است.
امام زين العابدين و سيد الساجدين عليه السلام در "مناجاة الشاكرين" به پروردگار متعال چنين عرضه مى دارد:
...فَكَيْفَ لِي بِتَحْصِيلِ اَلشُّكْرِ وَ شُكْرِي إِيَّاكَ يَفْتَقِرُ إِلَى شُكْرٍ، فَكُلَّمَا قُلْتُ لَكَ اَلْحَمْدُ وَجَبَ عَلَيَّ لِذَلِكَ أَنْ أَقُولَ لَكَ اَلْحَمْدُ...
چگونه بتوانم [حقيقتِ] شكر را تحصيل كنم در حالى كه اينكه شما را شكر مى كنم، خود محتاج شكر است؟
هر بار كه مى گويم: "لك الحمد" همين حمد نيز بر عهده من واجب مى كند كه بگويم: "لك الحمد"
امام صادق عليه السلام فرمود:
خدا به حضرت موسى عليه السلام چنين وحى كرد:
يَا مُوسَى اُشْكُرْنِي حَقَّ شُكْرِي فَقَالَ: يَا رَبِّ وَ كَيْفَ أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ وَ لَيْسَ مِنْ شُكْرٍ أَشْكُرُكَ بِهِ إِلاَّ وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ؟ قَالَ: يَا مُوسَى اَلْآنَ شَكَرْتَنِي حِينَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِنِّي.
حقيقت شكر مرا به جاى آور
حضرت موسى عرض كرد:
چگونه حق شكر تو را به جاى آورم حال آنكه هيچ شكرى نمى كنم تو را مگر اينكه آن نيز نعمت توست؟
خدا فرمود:
ألآن كه فهميدى شكر تو نيز از من است، شكر مرا به جاى آوردى.
الكافى، كتاب الإيمان و الكفر، باب الشكر، ح ٢٧.
مرحوم امام خمينى در كتاب شريف "شرح چهل حديث" حديث بيست و يكم را به شكر اختصاص داده است و در فصلى به توضيح "حقيقت شكر" پرداخته است.
فليُراجعْ من كان طالبا.
به برخى از واژه هايى كه حكيم لاهيجى در مقدمه كتاب "گوهر مراد" آورده است، اشاره مى كنم:
فياض على الإطلاق، بسيط، وجود، جواهر، عقول، نفوس، امكان، ابداع، امكان استعدادى، هيولا (ماده اولى)، صُوَر، صانع، اضداد اربعه، مزاج، مواليد ثلاثه، اختيار ذاتى و...
اين واژه ها اصطلاحاتى است كه در طبيعيات و الهيات از آنها بحث مى شود. صنعت "براعت استهلال" همين است كه حكيم لاهيجى به خوبى از آن در مقدمه كتابش بهره برده است.
اگر كسى با اين اصطلاحات آشنا باشد، فقط با خواندن مقدمه و بدون نياز به ملاحظه متن كتاب، به موضوع كتاب پى مى برد.
و اكنون بخشى از اين مقدمه:
فياض على الإطلاقى كه بساط بسيط عرصه وجود، مائده اى از موائد احسان اوست و جواهر عقول و نفوس بر پيشگاه بساط بسيط امكان، برهمچيده دست امتنان او... قادرى كه به محض اختيار ذاتى ازلى، درِ فيضِ بى منتهاى ابدى بر روى عالميان گشاد و كليد خزائن جود در قبول مراتب مختلفه وجود، در كف اختلاف استعداد نهاد تا هر صدف قابليتى از اين دريا به قدر حوصله، آبستن دُر گشت و ظرف هر استعدادى از اين سرچشمه به مقدار گنجايش پر شد.
اگر در سبوى بزرگ، آب دريا بيشتر از كوزه كوچك گُنجد و يا طرف اعلاى وادى، به وصل سيلاب از طرف اسفل بيشتر رسد، نه دريا را قصورى باشد و نه سيلاب را تقصيرى افتد. كاسه سرنگون در زير ناودان، محروم چون نمانَد و كوزه شكسته، نگاهدارى آب چگونه تواند؟
گوهر مراد
اگر در سبوى بزرگ، آب دريا بيشتر از كوزه كوچك گُنجد و يا طرف اعلاى وادى، به وصل سيلاب از طرف اسفل بيش
حكيم لاهيجى در اين فراز از مقدمه كتاب "گوهر مراد" با بيان تمثيل به فعل و فيض الهى و اختلاف موجودات در دريافت آن اشاره مى كند و مى افزايد:
"فيضش با هيچ كس بيشتر از ديگر نيست و لطفش به هيچ كس از ديگرى كمتر نَه. آب سبزه و خار از يك جويبار است و رنگ لاله و داغ از يك نوبهار. گاه يك گُل به صد رنگ آراستن و گاه صد گل به يك رنگ پيراستن، اگر از قابليت ماده است، ماده را قابليت از كيست و اگر از اختلاف استعداد است، استعداد اين همه مختلف از چيست؟"
به تعبير شيخ اجل عليه الرحمة:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره بوم خس
تنوع و گوناگونى موجودات در نظام هستى و تفاوت هايى كه دارند و تحليل اين اختلاف از مسائل مهم در انديشه انسان است. گاهى بر اساس اختلاف در قابليت ها و استعداد ها تبيين مى شود. شما هم حتما درباره اين موضوع فكر كرده ايد؛ اين طور نيست؟
گوهر مراد
حكيم لاهيجى در اين فراز از مقدمه كتاب "گوهر مراد" با بيان تمثيل به فعل و فيض الهى و اختلاف موجودات د
مرحوم ملا عبدالرزاق در باب سوم از مقاله دوم همين كتاب به مناسبت "افعال واجب الوجود" ضمن پانزده فصل چگونگى آفرينش موجودات و مراتب آنها را تبيين كرده است.
وى در ادامه مقدمه سراسر حكيمانه خود نيز اشاره اى به آفرينش مبتنى بر نظام عليت كرده، مى نويسد:
"با وجود قدرت شامله، بنابر مصلحت كامله، در ايجاد اشياء پاى سبب در ميان نهاد و كافّه مسبَّبات را به اسباب متعلِّق ساخت؛ آثار را به مؤثِّرات ربط داد و اقتضاء به طبع و اراده به نفس، تفويض كرد و ترتيب عالم روحانى و جسمانى نمود، عقل كلى را كدخداى عالم و طبيعت كليه را كدبانوى جهان گردانيد و نفس كليه را واسطه ساخت كه از جهت تجرد قبول نموده، به جهت تعلق صرف نمايد تا اثر فيض اعلى به جميع ذرات وجود سرايت تواند نمود. و ما بين عقل كلى و نفس كليه رابطه تأثير و تأثر كه در حقيقت تزويج معنوى است، متحقق ساخت تا انواع موجودات علوى و سفلى توالد نمود."
چند اصطلاح:
عقل كلى
طبيعت كليه
نفس كليه
به معناى آن توجه خواهيم كرد.
إن شاء الله
📚 عقل كلى:
در فلسفه به موجودى كه ذاتاً و فعلاً (در مقام انجام كار) مجرد از ماده باشد، "عقل" گفته مى شود. در برابر آن "نفس" است كه ذاتاً مجرد است؛ اما فعلاً (يعنى در مقام انجام كارهاى مادى) مادى است و تعلق تدبيرى به بدن دارد.
"كلى" در اينجا به معنى احاطه شمولى و سِعهٔ وجودى است. (دروس معرفت نفس، ص ١٩٣)
در تحليل دقيقى كه در ترتيب مراتب نظام هستى (بر اساس قاعده الواحد) صورت مى گيرد، اولين مخلوق، موجود واحد بسيطى است كه در عين فقر ذاتى تمام كمالات وجودى را به نحو ظِلّى دارد. به اين مخلوق اول "عقل كلى" و نيز "وجود منبسط" گويند.
نهاية الحكمة، مرحله ١٢، فصل ١٩ و ٢٠.
📚 نفس كليّه:
عقل اول جوهر بسيط روحانى است كه محيط به اشياء است كه فرمود:
"اوّل ما خلق الله العقل" و نفس كليه جوهر روحانى است كه از عقل اول صادر شده و فيض عقل اول است و تمام صُوَر موجودات و اشكال در صفحه نفس كلى است.
فرهنگ معارف اسلامى، ج ٢، ص ١٢٨٨.
به تعبير علامه حسن زاده آملى:
"ماوراى طبيعت كه عالم حيات صِرف و علم محض است، به لحاظ تعلق آن به كليه عوالم جسم و جسمانى، نفس كل است و ما فوق نفس كل، عقل كل...
دروس معرفت نفس، ص ٣٣٧.
و نيز به مناسبت تبيين حقيقت انسان مى نويسد:
" انسان وليدِ عناصر و طبايع نيست كه چون ديگر مركبات دير يا زود فساد پذير و تباه شود؛ بلكه حىّ بن يقظان است؛ يعنى مولود عالم امر است. فرزند پدرى به نام عقل كل و مادرى به نام نفس كل است...
دروس معرفت نفس، ص ٦١٢.
📚 طبيعت كليّه:
طبيعت كليه در اصطلاح حكما امرى است جسمانى كه در عناصر و ديگر اجسام سفلى و اجرام علوى سارى است كه با ماده قرين است. مثلا مى گوييم طبيعت جسم، طبيعت آب، طبيعت خاك و هكذا كه مرجع و مآل طبيعت به اين معنى، امرى است جسمانى. به تعبير ديگر: اين طبيعت از قواى نفس كلى است كه در اجسام طبيعى (سفليات) و در اجرام علوى جارى است.
مُمِدّ الهمم، ص ١٧.
https://eitaa.com/joinchat/1768095837C159b256e9a
شرافت انسان
فياض لاهيجى در ادامه مقدمه كتاب "گوهر مراد" شرافت انسان را به عقل او و بهره مندى از آن دانسته، مى نويسد:
"هر كس نور خِرد بر جبهه استعدادش تافته و پرتو آفتاب عقل در روزنه قابليتش راه يافته، دانسته باشد كه شرف آدمى بر كائنات به جوهر عقل است و اين شرف، فى الحقيقة وقتى او را حاصل آيد كه آراسته شود به خاصيت عقل كه دانستن اشياست و كار بستن به مقتضاى آن."
اصول دين، حكمت الهى و معرفت
آنگاه به موضوع كتاب اشاره مى كند:
"و ضرورترين دانش ها شناختن خود است و بازگشت خود، و شناختن پروردگار خود و شناختن فرمان پروردگار خود است و مجموع اين دانش هاست كه علماى متكلّمين، اصول دين خوانند و حكماى محقّقين، حكمت الهى گويند و صوفيه موحدّين، معرفت نام نهند.
💠کانال تخصصی کلام اسلامی
@kalameslami
🔅🔅🔅
https://eitaa.com/joinchat/1768095837C159b256e9a
🔴 تقليد در اصول دين
بيشتر مردم در همه جاى دنيا اعتقادات خود را از خانواده و محيطى كه در آن متولد شدند، به ارث مى برند. كم اند افرادى كه محقّقانه به اعتقادى برسند.
اين مسئله در مباحث كلامى مورد توجه قرار گرفته است:
❓آيا تقليد در اعتقادات جايز است؟
حكيم لاهيجى در بخش ديگرى از مقدمه كتاب "گوهر مراد" به اين سؤال، پاسخ داده است:
"و جمهور علما متّفقند كه در اين مايه دانش، تقليد كافى نيست؛ بلكه لابدّ است از دليل."
ايشان در ادامه تقليد و دليل را تعريف مى كند:
"و مراد از تقليد، محضِ شنيدن است از غير مانند خبرى كه احتمال صدق و كذب داشته باشد. و مراد از دليل چيزى است كه شنونده را به سمت آن، اطمينانى و جمعيت خاطرى به صدق شنيده حاصل آيد مانند خبرى كه در متعارف كسى بشنود و اَمارات صدق در آن بيابد، لا محاله باور كند و عمل به مقتضاى آن نمايد..."
ادامه دارد...
💠کانال تخصصی کلام اسلامی
@kalameslami
🔅🔅🔅
https://eitaa.com/joinchat/1768095837C159b256e9a
🔶 چرا تحقيق؟
تأكيد بر ضرورت تحقيق در اعتقادات براى اين است كه اعتقاد تقليدى بيشتر در معرض خطر است. اگر انسان اعتقاد صحيحِ از روى تقليد را به سلامت تا پايان عمر حفظ كند، حتما سعادتمند است؛ اما هيچ تضمينى وجود دارد.
البته بايد توجه داشت كه سعادتمندى انسان داراى مراتب و درجات است؛ اعتقاد محقّقانه با اعتقاد تقليدى قابل قياس نيست.
مرحوم ملا عبدالرزاق به ضرورت وجود دليل در اصول دين تأكيد مى كند. وى دليلى را كه موجب اطمينان گردد كافى مى داند:
"...و هر مكلّف را در تحصيل معارف به جهت خود و عمل نمودنِ خود، همين قدر از دليل كافى است كه موجب اطمينان وى گردد و باعث عمل نمودن به مقتضاى آن شود."
💠کانال تخصّصی کلام اسلامی
@kalameslami
🔅🔅🔅
https://eitaa.com/joinchat/1768095837C159b256e9a
🔶 دين پيرِ زنان!
در اعتقادات، اطمينانى كه از دليل حاصل مى شود، معتبر است. بالاتر از اطمينان، يقين است كه خود مراتبى دارد.
حكيم لاهيجى علت بى توجهى مردم حتى علما و دانشمندان به اعتقادات را نداشتن تصور صحيح از غايات علوم مى داند و كسانى كه در معارف الهى اعتماد بر تقليد محض مى كنند را هم پاى كودكان و پيرِ زنان به حساب آورده است.
از سوى ديگر عبارت نسبتاً معروفِ "عليكم بِدينِ العجائز" را در دست داريم. استاد شهيد آية الله مطهرى در مقدمه مقاله چهاردهم از كتاب "اصول فلسفه و روش رئاليسم" به ديدگاه هايى كه در تحليل اين عبارت كه حتى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نسبت داده شده، مى پردازد؛ طرفداران تقليد و تعبد در دو مكتب (مكتب اهل بيت و مكتب خلفا) و برخى از عرفا. آن گاه بيان خود را مطرح مى كند:
"كسانى كه اين جمله را به صورت حديث نقل كرده اند، داستانى نيز نقل كرده اند... پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله با اصحاب خويش بر پير زنى گذشت كه با چرخ دستى، نخ ريسى مى كرد. از او پرسيد: خدا را به چه دليل شناختى؟ پير زن دستش را كه به دسته چرخ بود و چرخ را به سرعت مى گرداند، از دسته چرخ برداشت و طبعا چرخ پس از چند لحظه متوقف شد؛ پير زن گفت: به اين دليل... در اين وقت بود كه رسول اكرم فرمود: "عليكم بِدينِ العجائز"
استاد مطهرى معتقد است كه مفاد اين جمله نوعى دعوت به تحقيق و استدلال و معرفت است.
به اين بيت از جناب نظامى گنجوى نيز اشاره مى كند:
از آن چرخه كه گرداند زن پير
قياس چرخ گردنده همان گير
💠کانال تخصّصی کلام اسلامی
@kalameslami
🔅🔅🔅
https://eitaa.com/joinchat/1768095837C159b256e9a
🔶 يقين و اطمينان
در مواجهه ما با هر جمله اى (جمله خبرى درباره موضوع معينى) كه مى شنويم، سه صورت متصور است:
شكّ: يعنى نسبت به درستى يا نادرستى آن جمله ترديد داريم.
ظنّ: احتمال درستى جمله را بيشتر از نادرستى آن مى دهيم و يا بر عكس احتمال نادرستى جمله را بيشتر از درستى آن مى دهيم. در چنين حالتى به طرف مقابل ظنّ در جمله، وهم اطلاق مى شود.
يقين: جزم به مضمون جمله و اينكه احتمال كذب و نادرستى در آن راه ندارد. البته اين جزم و يقين به مضمون جمله اعم است از اينكه واقعا مطابق با واقع هست يا نيست؛ براى همين در تعريف يقين گفته شده:
"تصديق يا باور يا اعتقاد جازم صادق ثابت"
با قيد جزم، ظنّ و وهم و شك خارج مى شود. با قيد صدق، جهل مركب و با قيد ثابت، اعتقاد مقلّد خارج مى شود.
به چنين يقينى، "يقين منطقى" يا "يقين عقلى" و يا "يقين معرفت شناختى" گفته مى شود؛ يقين به مضمون جمله و اينكه خلاف آن عقلاً ممكن نيست.
در برابر آن "يقين عادى" يا "يقين روان شناختى" وجود دارد كه در عين اعتقاد به مضمون جمله، خلاف آن عقلاً ممكن است.
معيار دانش، ج ٢، ص ٢٤٦-٢٤٣.
اطمينان عقلائى كه در اعتقادات معتبر است، همان " يقين عادى" يا "يقين روان شناختى" است.
و اما مراتب يقين:
علم اليقين
عين اليقين
حقّ اليقين
ادامه دارد...
💠کانال تخصّصی کلام اسلامی
@kalameslami
🔅🔅🔅
https://eitaa.com/joinchat/1768095837C159b256e9a
🔶 مراتب يقين
حكيم سبزوارى در "شرح منظومه" يقين را چنين تعريف كرده است:
حَدُّ اليقينِ و هو القطعُ و بتّ
تصديقٌ جازمٌ مطابقٌ ثبت
با تصديق، تمام تصورات از جمله شكّ، تخيّل و توهّم و با جازم، تصديق ظنّى و با مطابق، جهل مركّب و به اعتبار ثبات، تقليد از تعريف خارج مى شود.
📚 يقين سه مرتبه دارد:
علم اليقين، عين اليقين و حقّ اليقين
به بيان مرحوم ملا محسن فيض كاشانى (با جناق حكيم لاهيجى) فرق ميان مراتب يقين با مثال كشف مى شود؛ آتشى را در نظر بگيريد؛ علم اليقين به آتش، مشاهده ديدنى ها به واسطه نور آتش است. عين اليقين به آتش، مشاهده جِرم آتش است و حقّ اليقين به آتش، سوختن در آتش و محو شدن به وسيله آتش و تبديل شدن به آتش صِرف است.
وى در ادامه تصريح مى كند كه هيچ غايتى وراء اين مرحله (حقّ اليقين) نيست و به اين سخن حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام استشهاد مى كند:
لَوْ كُشِفَ الغِطاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً
علم اليقين، ج ١، ١٦.
💠کانال تخصّصی کلام اسلامی
@kalameslami
🔅🔅🔅
https://eitaa.com/joinchat/1768095837C159b256e9a
🔶 علم جوياى يقين باشد بدان
و آن يقين جوياى ديدست و عيان
انسان مطلبى را كه به صورت اجمالى مى داند، خواهان علم تفصيلى به آن نيز هست. علم تفصيلى همان مراتب سه گانه يقين است.
"علم اليقين": علم يقينى كه انسان از طريق استدلال و تأملات عقلانى به يك موضوع پيدا مى كند.
"عين اليقين": نتيجه مشاهده مستقيم و ذوق بى واسطه يك موضوع است؛ اعم از اينكه مشاهده حسى يا شهودى باشد.
"حق اليقين": مرتبه اى است كه ديگر سخن از علم و عالم و معلوم در ميان نيست. عالم همان معلوم است و علم نيز چيزى جز آنها نيست. نمونه بارز اين مرتبه از يقين آگاهى انسان از خود است كه هيچ واسطه اى در كار نيست و هيچ مغايرت و دوگانگى نيز معنى ندارد.
مبانى و اصول عرفان نظرى، ص ٦٢٥.
مرحوم " ملا احمد نراقى" در تبيين "حق اليقين" مى نويسد:
"...ميان عاقل و معقول وحدت معنويه و ربط حقيقى حاصل شود؛ به نحوى كه عاقل ذات خود را رشحه اى از رَشحات فيض معقول و مرتبط به او بيند و آناً فآناً اشراقات انوار او را به خود مشاهده نمايد مانند يقين كردن به وجود آتش به داخل آن شدن..."
معراج السعادة، مراتب يقين.
و اما غرض از تأليف كتاب "گوهر مراد"...
💠کانال تخصّصی کلام اسلامی
@kalameslami
🔅🔅🔅
https://eitaa.com/joinchat/1768095837C159b256e9a
🔶 غرض از تأليف كتاب "گوهر مراد"
حكيم لاهيجى بعد از بيان علت عدم توجه عموم مردم و دانشمندان به اصول دين كه عبارت بود از نداشتن تصور صحيح از غايات علوم، غرض از تأليف "گوهر مراد" را مطرح مى كند؛ ترتيب رساله اى در باب تحصيل اصول دين و حصول معارف الهى بر وجه يقين كه خلاص و نجات جاودانى بدون آن ممكن نيست.
❓مراد ايشان از يقين چيست؟
يقين منطقى يا يقين عادى كه همان اطمينان عقلائى است؟
ظاهر كلام ايشان يقين منطقى است؛ اما در صفحه قبل در تبين مراد از دليل به كفايت دليلى كه موجب اطمينان مى شود، تصريح كرد:
"...و هر مكلف را در تحصيل معارف به جهت خود و عمل نمودنِ خود، همين قدر از دليل كافى است كه موجب اطمينان وى گردد و باعث عمل نمودن به مقتضاى آن شود."
💠کانال تخصّصی کلام اسلامی
@kalameslami
🔅🔅🔅
https://eitaa.com/joinchat/1768095837C159b256e9a
#معرفى كتاب
📚 "روش شناسى علم كلام" اثر استاد معظّم شيخ على ربانى گلپايگانى.
اين كتاب در سال ١٣٩٩ منتشر شده است.
🔶 به مناسبت كفايت "اطمينان عقلائى" در مباحث اعتقادى به بخشى از كتاب اشاره مى شود:
حكمت قرآنى و برهان منطقى
...در برهان منطقى يقين بالمعنى الأخص شرط شده است كه احتمال خلاف در آن عقلاً محال است؛ ولى دايره حكمت قرآنى وسيع تر از آن است و جايى كه احتمال خلاف، مورد اعتناى عقلاى بشر قرار نمى گيرد را نيز شامل مى شود.
تعليم معارف الهى به بشر توسط پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه همان روش حكمى است، به خواص اختصاص ندارد؛ بلكه عموم مردم را نيز دربر مى گيرد و تعليم معارف الهى به آنان به روش برهانى در اصطلاح منطق، در بسيارى از موارد، ممكن نيست... آن چه در توان آنان است، همان اطمينان عقلايى يا علم عرفى است.
روش شناسى علم كلام، ٥٦ و ٥٧.
💠کانال تخصّصی کلام اسلامی
@kalameslami
🔅🔅🔅
https://eitaa.com/joinchat/1768095837C159b256e9a