eitaa logo
『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
698 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
999 ویدیو
45 فایل
شھادت داستان ماندگارۍ آنانےست که دانستند، دنیا جاۍ ماندن نیست ..!
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 چشم دلگرم به لبخند و چشم مادر خیره به شوق پدر شد و بار دیگر پا به عرصه هستی گذاشت. . 🍃پسرشاگرد خوبی بود وپدرهم معلم خوبی که راه ورسم مردانگی رابه اوآموخت. . 🍃 محمدرضا شیفته ی مردانگی و غیرت شد . رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از را شیفته مرام و خوشرویی خود کند،ردپایی که عطر در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش میکند. . 🍃در گفت و گوهایش با مادر گفته بود. «قول میدهم مادر که شوم آخر» سر را فدای عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد. غیرتش باعث شد جانش را کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد. . 🍃چه پر کشید و جام شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که به وصال‌ِ دارند و آرزوی نوشیدن جام در .... . ✍️نویسنده: . 🌸به مناسبت تولد . 📆تـاریخ تـولـد: ۲۶/فروردین/۱۳۷۴.تهران . 📆تـاریخ شـهادت: ۲۱/آبان/۱۳۹۴.حلب . 📅تاریخ انتشار: ۲۵/فروردین/۱۳۹۹ . 🥀مـحل مـزار: گلزار شهدای علی اکبر چیذر . 📚کتاب های منتشر شده در رابطه با شهید: . •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @kami_ta_shohada •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🔹برای گذران زندگی من هم مجبور بودم همراه همسرم #کار کنم و اصغر معمولا تنها در خانه🏡 می ماند. وقتی هم می امدم منزل خسته میشدم و البته بارها به زبان می اوردم که #اصغر الان چایی☕️ می چسبه بعد هم درست میکردم و میخوردیم. 🔸یه روز وقتی از کار برگشتم دیدم اصغر برام چایی دم کرده😍 اما خیلی #داغ_نبود تفاله چایی هم رو استکان مشخص بود. من به اصغر سپرده بودم که در نبود من دست به اجاق گاز نزنه❌ 🔹واسه همین پرسیدم: فدات شم چطور چایی درست کردی⁉️ تمام قد و جدی جلوم ایستاد و گفت: هیچی مامان اب ریختم #کتری. توی حیاط گذاشتم جلو آفتاب ☀️داغ که شد چای ریختم قوری و برات آماده کردم 🔸نمی دونستم گریه کنم یا بخندم "الهی #مادر فدات بشه"، میخواست من رو خوشحال کنه. منم دلش رو نشکوندم چایی رو خوردم😋 و خندیدم. گفت: مامان #خستگیت در اومد؟؟ گفتم: اره عزیییزم♥️ راوی: مادرِ شهید #شهید_اصغر_الیاسی #شهید_مدافع_حرم🌷 #صلوات •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @kami_ta_shohada •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
۱۶ سال بیشتر نداشت که #مادر شد💞 و حالا این پسرک، نه تنها فرزند بلکه هم بازی و همه وجودش♥️ شده بود. #احمد قد کشید و بزرگ شد و حالا از مادر اجازه #رزم مےخواست این #شیرزن_لبنانی با جنگ بیگانه نبود لبنان، سرزمینی نیست که به چشم استعمارگران نیاید. اما سلام بدرالدین به پسر اجازه رفتن داد✅ پسر رفت و #مادر به چشم خود مےدید که ⇜پسرش ⇜دوستش ⇜ هم بازی اش ⇜پاره تنش دارد #مےرود💔 💥اما سر بلند کرد و گفت #جوان_رشیدم_فدای_عمه_سادات #پسرم_فدای_مهدی_عج عجب #صبری دارند این #مادران_شهدا... عجب دل بزرگی دارند 😭😭 هیچ تیری،بر پیکر شهید اصابت نمی کند❌ مگر آنکه اول... از  #قلب_مادرش گذشته باشد. همیشه "قلب #مادر_شهید" ، زودتر شهید می شود🕊 #سلام_بدر_الدین #مادر_شهید #شهید_احمد_مشلب •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @kami_ta_shohada •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🔸دستهای کبودش😢 را پشتش پنهان کرد و آمد پیش ، از او خواست که فردا بیاید مدرسه مادر هم با عصبانیت فرستادش پیش پدر و گفت: این دفعه رو با پدرت برو، چقدر من بیام تو رو بکنم⁉️ 🔹پدر دستهای کبود را در دستش گرفت و گفت: دوباره به معلمات گیر دادی مگه نگفتم که کاری به کارشون نداشته باش🤦‍♂ که باشند، تو دَرست رو بخون ببین چطوری کتکت زدند 🔸مهدی که هشت سال📆 بیشتر نداشت گفت: برای چی باید چیزی نگم؟ مگه اونها نیستند؟ مگه تو قرآن نیومده باید "حجاب" داشته باشند؟ 🔹در دوران اختناق ستمشاهی، عکس شاه و فرح را از اول تمام کتاب‌هایش📚 می‌کند و می‌گفت: دوست ندارم هر بار که کتابم رو باز می‌کنم، چشمم به اینها بیفته! زمانی که کسی جرأت نمی‌کرد اسمی از بیاورد، که در این صورت سروکارش به "ساواک" و شهربانی می‌افتاد. 🔸ایستاده ‌بود کنار در مسجد🕌مردم می‌خواستند بعد از‌ یک‌اعتراض آرام، از مسجد خارج ‌شوند، ناگهان مهدی ‌عکس امام را بالای ‌سر گرفت و فریاد زد: یا مرگ یا . 🌷 ╭━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╮ @kami_ta_shohada ╰━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╯
🌿 مردمی که، بی‌تقواییِ مسئولان‌شان برایشان اهمیت نداشته باشد، باید منتـظر ظلـم‌ها، و ناامنـی‌هاے فـراوان باشنـد! این خلاصه‌ے فریادهاے فاطمه‌ے زهرا سلام‌الله‌علیها است.❣/ 💚 🌸 ╭━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╮ @bank_hadis @kami_ta_shohada ╰━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╯
پیامبر اکرم🌹(صلی✨الله✨علیه و آله و سلم) فرمودند : ✍️دُعاءُ الوالِدَةِ يُفْضی اِلَی الحِجابِ 🔆دعای مادر از موانع اجابت دعا می‌گذرد.💚 📚 مشکات الانوار، ص ۲۷۲ ╭━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╮ @bank_hadis @kami_ta_shohada ╰━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╯
💞علاقه من به و شاید هم علاقه متقابل به من موجب می شود که من به جای دوسال، سه سال شیر بخورم... آرام آرام از بغل به چادربسته شده به پشت او منتقل می شوم. بعضی وقت ها از صبح تا ظهر، روی پشت او، داخل چادر بسته شده قرار داشتم و او در تمام این حال، در حال کارکردن بود یا درو می‌کرد یا بافه جمع می‌کرد یا خانه را رفت‌و‌روب می کرد و یا گله را می‌دوشید یا غذا و نان می پخت. و من چه آرامشی در پشت او داشتم! همان‌جا می‌خوابیدم. به نظرم، هم از حرارت من آرامش داشت. 📝کتاب "از چیزی نمی‌ترسیدم" زندگی‌نامه خودنوشت شهید حاج صفحه۲۲ روز بر مادر قهرمان ملت ایران ، تمام شهدا و مادران عزیز میهن اسلامی مبارک باد . 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╭━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╮                @bank_hadis         @kami_ta_shohada ╰━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╯
شبای جمعه که میشه.mp3
زمان: حجم: 8.09M
🎤کربلایی مجتبی رمضانی 🍃شبای جمعه که میشه دلابهونه میگیره هرکی میاد سریه قبر ازش نشونه میگیره امایه ، غمگینو آروم میاد کنار 😔