9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مهدویت | واقعیت انتظار فرج
💻 Farsi.Khamenei.ir
┅═✾🍂 ⃟ ⃟🥀 ⃟ ⃟🍂✾═┅
✔️ڪپےباذڪر صلوات بہنیتظہوࢪ🌤#امام_زمان
🤲🏻ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَــــܝَܥܼܢ بِحَقِ حضࢪٺ زینَبِ الڪُبریٰ سَلامُاللهعَلیهٰا🌤
╲\╭┓
╭🥀🍂
┗╯\╲
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
🆔 @kampein_mahdavi
=====🕯🍂=====
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 نقش مادران در تعجیل فرج
#کلیپتصۅیرے #مهدویت
#ازاحیـایغـدیرتاظهـوروارثغدیر
┅═✾🍂 ⃟ ⃟🥀 ⃟ ⃟🍂✾═┅
✔️ڪپےباذڪر صلوات بہنیتظہوࢪ🌤#امام_زمان
🤲🏻ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَــــܝَܥܼܢ بِحَقِ حضࢪٺ زینَبِ الڪُبریٰ سَلامُاللهعَلیهٰا🌤
╲\╭┓
╭🥀🍂
┗╯\╲
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
🆔 @kampein_mahdavi
=====🕯🍂=====
✨ تشرف مؤذن و خادم مدرسه سامرا
☑️ آقا میرزا هادی بجستانی میگوید:
▫️ از مؤذن و خادم مدرسه سامرا پرسیدم:
🔹 این چندسال که در جوار این ناحیه مقدسه به سر برده ای آیا معجزه ای مشاهده کرده ای؟
▫️ گفت:
🔸 بلی، شبی برای گفتن اذان صبح به پشت بام حرم مطهر رفتم.
چند نفر را در آن جادیدم.
▫️ بعد از گفتن این مطلب ساکت شد.
گفتم:
🔹 تمام قضیه را ذکر کن.
▫️ گفت:
🔸 الان حال مساعدی ندارم سر فرصت آن را بیان میکنم.
▫️ این بود و چند مرتبه از او درخواست اتمام جریان را میکردم، ولی ایشان همان جواب را میدادند.
تا شب بیست و دوم ماه صفر سال ۱۳۳۵، در حرم عسکریین (ع) مقابل ضریح مقدس به او گفتم:
🔹 حکایت را بگو.
▫️ گفت:
🔸 تا به حال قضیه را به احدی نگفته ام.
پنج سال قبل شب جمعه ای وارد صحن مطهر شدم.
در پلههای پشت بام همیشه قفل است.
آن را باز کردم و از پلهها بالا رفتم تا به فضای پشت بام رسیدم.
درفلان محل، هفت نفر از سادات را دیدم که رو به قبله نشسته اند و بزرگواری که عمامه سیاه بر سر مبارک دارد، مانند امام جماعت جلوی آنها نشسته است.
من پشت سرایشان قرار گرفته بودم.
از یکی سؤال کردم:
🔷 ایشان کیستند؟
◽️ گفت:
🔶 این بزرگوار، حضرت صاحب الزمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف است و نماز صبح را به ایشان اقتدا میکنیم.
▫️ مشهدی ابوالقاسم گفت:
🔸 من از هیبت نام مبارک آن حضرت، یارای ماندن نداشتم، لذا روانه سمت مقابل گشته، بالا رفتم.
صبح که طالع شد، اذان گفتم و وقتی به زیر آمدم درفضای بام هیچ کس را ندیدم.
⬅️ بركات حضرت ولى عصر(عليه السلام)، سید جواد معلم، صفحه ۷۷
🏷 #مهدویت #تشرفات
♥⃢ ✨
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
❤️🩹@kampein_mahdavi
┅┅❀🥀🕊❀┅┅
✨ تشرف مؤذن و خادم مدرسه سامرا
☑️ آقا میرزا هادی بجستانی میگوید:
▫️ از مؤذن و خادم مدرسه سامرا پرسیدم:
🔹 این چندسال که در جوار این ناحیه مقدسه به سر برده ای آیا معجزه ای مشاهده کرده ای؟
▫️ گفت:
🔸 بلی، شبی برای گفتن اذان صبح به پشت بام حرم مطهر رفتم.
چند نفر را در آن جادیدم.
▫️ بعد از گفتن این مطلب ساکت شد.
گفتم:
🔹 تمام قضیه را ذکر کن.
▫️ گفت:
🔸 الان حال مساعدی ندارم سر فرصت آن را بیان میکنم.
▫️ این بود و چند مرتبه از او درخواست اتمام جریان را میکردم، ولی ایشان همان جواب را میدادند.
تا شب بیست و دوم ماه صفر سال ۱۳۳۵، در حرم عسکریین (ع) مقابل ضریح مقدس به او گفتم:
🔹 حکایت را بگو.
▫️ گفت:
🔸 تا به حال قضیه را به احدی نگفته ام.
پنج سال قبل شب جمعه ای وارد صحن مطهر شدم.
در پلههای پشت بام همیشه قفل است.
آن را باز کردم و از پلهها بالا رفتم تا به فضای پشت بام رسیدم.
درفلان محل، هفت نفر از سادات را دیدم که رو به قبله نشسته اند و بزرگواری که عمامه سیاه بر سر مبارک دارد، مانند امام جماعت جلوی آنها نشسته است.
من پشت سرایشان قرار گرفته بودم.
از یکی سؤال کردم:
🔷 ایشان کیستند؟
◽️ گفت:
🔶 این بزرگوار، حضرت صاحب الزمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف است و نماز صبح را به ایشان اقتدا میکنیم.
▫️ مشهدی ابوالقاسم گفت:
🔸 من از هیبت نام مبارک آن حضرت، یارای ماندن نداشتم، لذا روانه سمت مقابل گشته، بالا رفتم.
صبح که طالع شد، اذان گفتم و وقتی به زیر آمدم درفضای بام هیچ کس را ندیدم.
⬅️ بركات حضرت ولى عصر(عليه السلام)، سید جواد معلم، صفحه ۷۷
🏷 #مهدویت #تشرفات
#امام_زمان (عج)
♥⃢ ✨
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
❤️🩹@kampein_mahdavi
┅┅❀🥀🕊❀┅┅
🌸 تشرف حاج شيخ محمد كوفی شوشتری
🏷 قسمت اول:
🔻متقی صالح، حاج شيخ محمد كوفی شوشتری، ساكن شريعه كوفه فرمود:
▫️در سال 1315 با پدر بزرگوارم، حاج شيخ محمد طاهر به حج مشرف شديم.
عادت من اين بود كه در روز پانزدهم ذيحجة الحرام، با كاروانی كه به طياره معروف بودند رجوع میكردم، به خاطر آن كـه آنها سريع تر بر میگشتند.
تا حائل با آنها میآمدم و در آن جا از ايشان جدا میشدم و با صليب آمده، آنها مرا به نجف میرساندند، ولی در آن سال تا سماوه (از شهرهای عراق) همراه ما آمدند.
من در خدمت پدرم بودم و از جنازها (كسانی كه به نجف اشرف جنازه حمل میكنند) برای ايشان قاطری كرايه كرده بودم، تا او را به نجف اشرف برساند.
خودم هم سوار بر شتر به همراهی يك جناز، مـسـيـر را میپيمودم.
در راه نهرهای كوچك بسياری بود و شتر من به خاطر ضعف، كند حركت میكرد.
تا به نهر عاموره، كه نهری عريض بود و عبور نمودن از آن دشوار است، رسيديم.
شتر را در نهر انـداخـتـيم و جناز كمك كرد تا از آن جا عبور كرديم.
كنار نهر بلند و پر شيب بود.
پاهای شتر را با طـنـاب بستيم و او را كشيديم، اما حيوان خوابيد و ديگر حركت نكرد.
متحير ماندم و سينه ام تنگ شـد، به قبله توجه نمودم و به حضرت بقية اللّه ارواحنافداه استغاثه و توسل كردم و عرض نمودم:
🔹يا فـارس الـحـجـاز يـا ابـاصالح ادركنی افلاتعيننا حتی نعلم ان لنا اماما يرانا و يغيثنا
📃 (آيا به فرياد ما نمی رسی، تا بدانيم امامی داريم كه ما را هميشه مد نظر دارد و به فرياد ما میرسد؟)
▫️ناگاه، دو نفر را ديدم كه نزد من ايستاده اند، يكی جوان و ديگری كامل مرد بود.
به آن جوان سلام كـردم.
او جـواب داد. خيال كردم كه يكی از اهل نجف اشرف است كه اسمش محمد بن الحسين و شغلش بزازی بود.
فرمود:
🔸نه من محمد بن الحسن (ع) هستم.
▫️عرض كردم:
🔹اين شخص كيست؟
🔸فرمود: اين خضر است.
▫️و وقتی که ديد من محزونم به رويم تبسم نموده و بنای ملاطفت را گذاشت و از حال من جويا شد.
گفتم:
🔹شتر من خوابيده است و ما در اين صحرا مانده ايم، نمی دانم مرا به خانه میرساند يا نه؟
▫️ايـشان نزد شتر آمد و پايش را بر زانوهای آن گذاشت و سر خود را نزد گوشش برد.
ناگهان شتر حـركـت كـرد، به طوری كه نزديك بود از جا بپرد.
دستش را بر سر آن حيوان گذارد، حيوان آرام شـد.
بـعد روی خود را به من كرد و سه مرتبه فرمود:
🔸نترس تو را می رساند.
▫️سپس فرمود:
🔸ديگر چه میخواهی؟
▫️عرض كردم:
🔹میخواهيد كجا تشريف ببريد؟
▫️فرمود:
🔸میخواهيم به خضر برويم
(خضر مقام معروفی در شرق سماوه است).
▫️گفتم:
🔹بعد از اين شما را كجا ببينم؟
▫️فرمود:
🔸هر جا بخواهی میآيم.
▫️گفتم:
🔹خانه ام در كوفه است.
▫️فرمود:
🔸من به مسجد سهله میآيم.
▫️و در اين جا، چون به سوی آن دو نفر متوجه شدم، غايب شدند.
(ادامه دارد)
⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم
🏷 #امام_زمان علیه اسلام
#مهدویت #تشرفات
𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘
፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلیِّٖکَالفَرَجْ🤲🏻🌤
╭⛈⃢ ✨──
𖦹کمپین مھدوے
🌤
╰┈➤ 𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
@kampein_mahdavi
፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨
𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘
🌸 تشرف حاج شيخ محمد كوفی شوشتری
🏷 قسمت دوم (آخر):
...
▫️بـه راه افـتـاديـم، تا آن كه نزديك غروب آفتاب، به خيمه های عده ای از بدویها رسيديم و به خيمه شيخ و بزرگ آنها وارد شديم.
شيخ گفت:
🔸شما از كجا و از چه راهی آمده ايد؟
▫️گفتيم:
🔹ما از سماوه و نهر عاموره میآييم.
▫️از روی تعجب گفت:
🔸سبحان اللّه راه معمول سماوه به نجف اين نيست.
با اين شتر و قاطرها چگونه از نهر عبور كرديد، حال آن كه گودی اش بحدی است كه اگر كشتی در آن غرق شود، دكلش هم نمايان نخواهدشد!
▫️بالاخره بعد از این قضيه، شتر، ما را تا مقابل قبر ميثم تمار آورد و در آن جا روی زمين خوابيد.
▫️من نزديك گوشش رفته و آهسته به او گفتم:
🔹بنا بود كه تو مرا به منزلمان برسانی.
▫️تا اين حرف را شنيد، فورا حركت نموده و به راه افتاد تا ما را به خانه رسانيد.
بـعدها آن شتر صبحها از منزل بيرون میآمد و رو به صحرا نموده و به چرا و علف خوردن مشغول میشـد، بـدون آن كـه كسی از او مواظبت و نگهداری كند.
غروب هم به جايگاه خود در منزل ما بر میگشت.
و مدتها بر اين منوال بود.
پس از مدتی، روزی بعد از نماز نشسته و مشغول تسبيح بودم، ناگاه شنيدم كه شخصی دو بار و به فارسی صدا میزند:
🔸شيخ محمد اگر میخواهی حضرت حجت(ع) را ببينی به مسجد سهله برو.
▫️و سه مرتبه به عربی صدا زد:
🔸يا حاج محمد ان كنت تريد تری صاحب الزمان فامض الی السهله.
📃 (اگر میخـواهـی حـضـرت حـجـت (ع) را بـبينی به مسجد سهله برو)
▫️برخاستم و به سرعت به سوی مسجد سهله روانه شدم.
وقتی نزديك مسجد رسيدم در بسته بود.
متحير شدم و پيش خود گفتم:
🔹ايـن نـدا چـه بـود كـه مـرا دعـوت كرد! ▫️همان وقت ديدم مردی از طرف مسجدی كه معروف به مـسـجد زيد است، رو به مسجد سهله میآيد.
با هم ملاقات كرديم و آمديم تا به در اولی، كه فضای قـبـل از مـسجد است، رسيديم.
ايشان در آستانه در ايستاد و بر ديوار طرف چپ تكيه كرد.
من هم مقابل او در آستانه در ايستادم و به ديوار دست راست تكيه نموده و به او نگاه میكردم.
ايشان سر را پايين انداخته، دستها را از عبايش بيرون آورده بود، ديدم خنجری به كمرش بسته است.
ترسيدم و به فكر فرو رفتم.
دستش را بر در گذاشت و فرمود:
🔸خضير (تصغير كلمه خضر میباشد) باز كن.
▫️شخصی جواب داد:
🔹لبيك
▫️و در باز شد.
وارد فـضـای اول شـد و مـن هم به دنبال او داخل شدم.
ايشان با رفيقش ايستاد و من به آنها نگاه میكردم.
داخل مسجد شدم و متحير بودم كه ايشان حضرت است يا نه؟ چند مرتبه پشت سر خود را نگاه كردم، ديدم همان طور با دوستش ايستاده است.
تـا مـقـداری از روز، در آن جا بودم بعد برخاستم كه نزد خانواده ام برگردم، كه شيخ حسن، خادم مسجد را ملاقات كردم ايشان سؤال كرد:
🔸تو ديشب در مسجد بوده ای؟
▫️گفتم:
🔹نه
▫️گفت:
🔸چه وقت به مسجد آمدی؟
▫️گفتم:
🔹صبح
▫️گفت:
🔸كی در را باز كرد؟
▫️گفتم:
🔹چوپانهايی كه در مسجد بودند.
▫️خنديد و رفت.
⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم
🏷 #امام_زمان علیه اسلام
#مهدویت #تشرفات
𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘
፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلیِّٖکَالفَرَجْ🤲🏻🌤
╭⛈⃢ ✨──
𖦹کمپین مھدوے
🌤
╰┈➤ 𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
@kampein_mahdavi
፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨
𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘
11.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 پیغمبر عربی و دین عربی،
به ما ربطی ندارن!
🎙 #استاد_شجاعی
#مهدویت
@kampein_mahdavi
❁❥༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅•❀
❇️ تشرّف تاجر اصفهانی و طىّ الارض با جناب هالو
🗂 قسمت اول
☑️ آقای حاج آقا جمال الدين رحمه اللّه فرمودند:
▫️من برای نماز ظهر و عصر به مسجد شيخ لطف اللّه که در ميدان شاه اصفهان واقع است، میآمدم. روزی نزديک مسجد، جنازهای را ديدم که میبرند و چند نفر از حمّالها و کشيکچیها همراه او هستند. حاجی تاجری، از بزرگان تجّار هم که از آشنايان من است پشت سر آن جنازه بود و به شدّت گريه میکرد و اشک میريخت.
من بسيار تعجّب کردم؛ چون اگر اين ميّت از بستگان بسيار نزديک حاجی تاجر است که اينطور برای او گريه میکند، پس چرا به اين شکل مختصر و اهانتآميز او را تشييع میکنند و اگر با او ارتباطی ندارد، پس چرا اينطور برای او گريه میکند؟
تا آنکه نزديک من رسيد، پيش آمد و گفت:
🔸 آقا به تشييع جنازه اولياء حقّ نمیآييد؟
▫️ با شنيدن اين کلام، از رفتن به مسجد و نماز جماعت منصرف شدم و به همراه آن جنازه تا سر چشمه پاقلعه در اصفهان رفتم. (اين محل سابقا غسّالخانه مهمّ شهر بود) وقتی به آنجا رسيديم، از دوری راه و پيادهروی خسته شده بودم. در آن حال ناراحت بودم که چه دليلی داشت که نماز اوّل وقت و جماعت را ترک کردم و تحمّل اين خستگی را نمودم آن هم بهخاطر حرف حاجی. با حال افسردگی در اين فکر بودم که حاجی پيش من آمد و گفت:
🔸 شما نپرسيديد که اين جنازه از کيست؟
▫️ گفتم:
🔹 بگو.
▫️گفت:
🔸 میدانيد امسال من به حجّ مشرّف شدم. در مسافرتم چون نزديک کربلا رسيدم، آن بستهای را که همه پول و مخارج سفر با باقی اثاثيه و لوازم من در آن بود، دزد برد و در کربلا هم هيچ آشنايی نداشتم که از او پول قرض کنم. تصوّر آنکه اين همه دارايی را داشتهام و تا اينجا رسيدهام؛ ولی از حجّ محروم شده باشم، بیاندازه مرا غمگين و افسرده کرده بود.
(ادامه دارد)
⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۱۲۵ تا ۱۲۷
🏷 #مهدویت #تشرفات #امام_زمان_عجل_الله_فرجه
28.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مهدویت
🟥 اثر طهارت در قرب به امام زمان
« سلام الله علیه »
🎙️حجت الاسلام
#شیخ_محمد_حسین_طوغانی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🕊
🥀🕯๛#فاطمیه
✿ ⃟🇮🇷 ⃟ ✿أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج وَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ بِحَقِّ الزینَبِ الڪُبرے🌤🤲🏻
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
╰➤@kampein_mahdavi
✧✾════✾🥀✾════✾✧
🌱 تشرف یکی از شیعیان صالح اهل بیت (ع)
☑️ مردی صالح از شیعیان اهل بیت (ع) نقل میکند:
▫️ سالی به قصد تشرف به حج بیت اللّه الحرام، براه افتادم. در آن سال، گرما بسیار شدید بود و بادهای سَموم(۱) خیلی میوزید.
به دلایلی از قافله عقب ماندم و راه را گم کردم، ازشدت تشنگی و عطش از پای درآمده و بر زمین افتادم و مشرف به مرگ شدم.
ناگهان شیهه اسبی به گوشم رسید، وقتی چشم باز کردم، جوانی خوشرو و خوشبو دیدم که بر اسبی شهبا (خاکستری رنگ) سوار بود.
آبی به من داد، آن را آشامیدم و دیدم از برف خنک تر و از عسل شیرین تر است.
آن آب مرا از هلاکت نجات داد.
گفتم:
🔹 مولای من، تو کیستی که این لطف را نسبت به من نمودی؟
▫️فرمود:
🔸 منم حجت خدا بر بندگانش و بقیه اللّه (باقی مانده خیرات الهی) در زمین.
منم آن کسی که زمین را از عدل و داد پر میکند، همان طوری که از ظلم و ستم پر شده است.
منم فرزند حسن بن علی ابن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (ع).
▫️ بعد فرمود:
🔸 چشمهایت را ببند.
▫️ چشمهایم را بستم.
فرمود:
🔸 بگشا.
▫️ گشودم.
ناگاه، خود را در پیش روی قافله دیدم و آن حضرت از نظرم غایب شدند.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر(عليه السلام)، صفحه ۷۷
(۱) بادهاى سَموم:
«باد سموم» یا «سام» بادی بسیار خشک، گرم و سوزنده، تند و مرگبار است که معمولاً با ماسه و گرد و غبار همراه است و به همین دلیل خفه کننده است. این باد قابلیت دید را در فاصله چندمتری کاهش میدهد و یا تقریباً از بین میبرد. آنچنان داغ است که گویی از یک بخاری کاملاً داغ خارج میشود. این باد شنها را جمع و بهصورت موج و تپه روی هم انباشته میکند و شکل تپههای شنی را در امتداد مسیر تغییر میدهد. این باد گرمازدگی ایجاد میکند به طوری که حرارت بیشتری را به بدن انسان میرساند و شخص را مسموم میکند به طوری که هرگاه آب خنک یا یخ برای شخص باد سام زده در دسترس نباشد، وی را خفه میکند و میکُشد.
در چنین موقعی است که شخص نفسش تنگ، چشمهایش قرمز و لبهایش خشک میشود و پا به فرار میگذارد. شترهای آنها نیز گاهی فرار میکنند و گاهی روی زمین دراز میکشند و گردنهای خود را روی ریگها میگذارند و پوزه خود را به زمین مینهند و اگر در چنین توفان خطرناکی کاروان بتواند خود را به پناه کوه یا سنگی برساند و در آنجا بماند تا توفان فرو نشیند، جان سالم به در خواهد برد، ولی اگر در میان بیابان بیسر و ته گم شود و دسترسی به پناهگاه پیدا نکند یا توفان شدید باشد، حالت بهت و دوران سر به او دست میدهد به طوری که نیروی فرار کردن هم از او گرفته میشود و کاروانیان در زیر تلهای ریگ متحرک دفن میشوند.
🏷 #مهدویت #تشرفات #امام_زمان_عجل_الله_فرجه
🕊
🥀🕯๛#فاطمیه
✿ ⃟🇮🇷 ⃟ ✿أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج وَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ بِحَقِّ الزینَبِ الڪُبرے🌤🤲🏻
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
╰➤@kampein_mahdavi
✧✾════✾🥀✾════✾✧
🏝 دعای امام زمان عجل الله برای تعجیل در فرج و ظهور خودشان
✨خداوندا آنچه را که به من وعده دادی محقق ساز و امر مرا به اتمام برسان و گام های مرا استوار بدار و زمین را به وسیله من از عدل و داد پرواز.
#مهدویت
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
⭕️لطفا عضو شوید 👇🏻
🌤ڪمپین مهدوے:
🆔📌@kampein_mahdavi
⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑
11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #مهدویت | بزرگترین وظیفه منتظران ظهور
◂▸◂▸◂▸◂▸◂▸◂▸◂▸◂▸◂▸◂▸◂▸◂▸◂▸◂▸
🕋#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
⭕️برای فرج عاجل مولایمان دعا کنید🤲🏻🌤
🌤ڪمپین مهدوے:
🆔📌@kampein_mahdavi
⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑