eitaa logo
کانال مهدوی
4.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.4هزار ویدیو
49 فایل
『﷽』 کانال مهدویت ۳۱۳ تا ظهور موضوع کانال : مهدویت شامل آخرالزمان (سخنرانی ،کلیپ ، عکس نوشته، مطلب ،حدیث)حجاب ، شهدا ، رهبری ، مدافعان حرم و سیاسی مهدوی .. اللهم عجل لولیک الفرج 💫 «« یکنفر مانده از این قوم که برمی‌گردد @Yamahdi1392i ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
مدتی هست که در فضای مجازی یا حتی مجریان رسانه ملی هر کسی رو که دعا نویس هست و حتی ساحر هست رمال خطاب میکنند. اولا بدونید این علم هست و دعا نویس و ساحر علیل و ناتوان هست از درک باطنی این علم دوما معجزه ۷ تن از انبباء عظام منجمله آدم ، شیث، ادریس، لقمان، شعیا، ارمیال و بالاخص معجزه خاص اثبات نبوت دانیال نبی جمیعاً علیهم السلام هست. علم رمل ( شن) علمی هست که بی واسطه با دنیای ماوراء الطبیعه شامل جنیان مومن و کافر ، پریان، ملائک در ارتباط هست و اخبار از این عالم کسب میکنه. بهمین دلیل شخص که میخواد قرعه رمل بزنه یا حتی با تسبیح رمل بزنه یا خیلی خداوند بهش توفیق داده باشه و درک بالا داشته باشه با شن رمل بزنه، باید و باید ثبات نفس داشته باشه. یعنی سالها چله نشینی کرده باشه و بر رذائل نفس خودش پیروز شده باشه. از این علم برای کسب اخبار و بقولی فضولی استفاده نکنه. در جهت صحیح استفاده کنه و یک نکته بسیار مهم : علم رمل و علم نجوم همانند خواهر و برادر دوقلو هستند ، یعنی اگر کسی به نجوم تسلط نداشته باشه ، قطعاً نمیتونه درک درستی از علم رمل داشته باشه. حالا رمل چی هست؟ رمل یک کلمه عربی هست و بمعنای دانه شن زمانی آدم علیه السلام در حدود ۵۰۰ سال از هبوطش به روی زمین میگذشت و فرزندانش از اطرافش پراکنده شده بودند و ایشون ناراحت و غمگین از بی خبری از فرزندان در کنار دریا نشسته بودندو دست در ماسه کنار دریا کرده بودند که به ناگاه جبرئیل امین بر ایشون نازل میشه و دستش رو در مقابل دست آدم در شن فرو میبره و دانه های شن حرکات عجیبی میکنند و در این حین آدم حس میکنه که از حرکت این دانه ها داره اخباری از سلامت فرزندان رو درک میکنه. بهمین سادگی اولین پیامبر خدا از علم رمل بهره برد. ادریس نبی که همه ماها در حق ایشون بی انصاف هستیم و ایشون رو بعنوان پیامبر خیاط فقط میشناسیم در اصل بزرگترین منجم عالم بوده و خداوند بجز علم خیاطی به ایشون علم نجوم و هیئت رو عنایت کرده و جالب اینجاست که این عنایت تا روز قیامت بین فرزندان ادریس نبی وجود داره و اکثراً منجمین بسیار ماهری هستند. و دانیال نبی علیه السلام هم که جالبترین داستان رو داره که نقل های متفاوتی داره: روزی دانیال متوجه میشه که پادشاه دیارش بیمار هست و دانیال که جوانی پویا بود میره به دربار پادشاه و خدمت وزیر میگه من میتونم پادشاه رو درمان کنم، وزیر میگه همه طبیبان فرزانه و پیر از درمان پادشاه عاجز شدند و توی جوان میخوای درمان کنی؟ دانیال شرط میکنه اگر نتونست درمان کنه جانش رو بگیرن ولی اگر درمان کرد ، تعلیم و تربیت پسر پادشاه رو به اون واگذار کنند و بشه معلم پسر شاه اون زمان از قضا وقتی خداوند اراده کنه کسی رو عزیز کنه میشه دانیال و جناب دانیال براحتی پادشاه رو درمان میکنه و میشه معلم این پسر و این پسر از محضر جناب دانیال علومی چون طب ، نجوم، رمل رو آموزش میبینه تا زمانی که موقع امتحان استادی این پسر میرسه. در اون مجلس خود پادشاه هم حضور داره بهمراه همه وزراء و دانیال شروع میکنه سوال کردن از شاگرد تا به امتحان رمل میرسه و به شاگرد میگه رملی بزن ببین که این جهان چطور آفریده شده شاگرد انجام میده و پاسخ میده توسط ناظمی نظم دهنده این جهان در ۷ روز خلق شده میگه آیا این ناظم نشانه هم داره شاگرد میگه بله و هیچ گاه زمینش رو از حجت خالی نمیذاره دانیال میگه در حال حاضر چی؟ شاگرد میگه بله جناب استاد ، هم اکنون هم حجت و پیامبری بروی زمین فرستاده دانیال میگه بررسی کن کجاست و اسمش چیه؟ شاگرد دیگه حرف نمیزنه و بلافاصله در مقابل دانیال به سجده میوفته و میگه بخدا قسم که شما حجت و پیامبر خدا بروی زمین هستید و همونجا پادشاه و وزراء هم در مقابل دانیال به سجده میوفتند. دانیال چون پیرو و شیعه ای نداشت ، خداوند بواسطه دانستن این علم شریف ایشون رو به جایگاه و عزت رسوند. و یک حدیث هم منسوب به حضرت امیر مومنان علی (ع) است که فرمودند : ((الم تر ان الله جل ثنائه افاض علی ادریس علما ترملا و الهمه علم النقاط بفضله و اوحی الیه کلما کان مشکلا )) و از نظر فقهاء عظام نیز علم رمل از جمله علوم صحیحه شمرده می شود و کافی است به عنوان شاهد بر این مدعی کلام مرحوم خلد آشیان خاتم المجتهدین استاد الاساتید حاج شیخ مرتضی الانصاری عطالله  مقامه فرمودند : (( اما بعض العلوم الصحیحه مکالرمل و الجفر الخ )) این علم شریف اینقدر طهارت بالایی میخواد که شخص رمل مال یا رمال باید دائما وضو داشته باشه و تسبیح خداوند رو دائم بگه و با مردم کم حرف بزنه و ذکری بجز نام و یاد الله بر زبانش نباشه!! حالا چه منفعتی هست هرچی ساحر پدرسوخته و حرام زاده است رو رمال خطاب میکنند؟ ✍ عصر آگاهی ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
قرب به اهل بیت ۳۳.mp3
10.54M
✘ اگر می‌خواهیم راه ارتباط حقیقی‌ و عشق‌بازیمان با غیب برقرار شود؛ ابتدا باید معیارهایی را شناسایی کنیم! این معیارها کدامند؟ مجموعه (علیهم‌االسلام) ۳۳ | ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
کانال مهدوی
" پوریای ولی " مهمترین خاطره کشتیِ ابراهیم بر می‌گردد به قهرمانی باشگاه‌ها در سال‌های آخر قبل از انقلاب که مسابقات انتخابی کشوری نیز به شمار می‌آمد. ابراهیم در آن زمان در اوج آمادگی به سر می برد و هرکسی یک مسابقه از ابراهیم می‌دید می‌گفت :"امسال تو 74 کیلو هیچکس حریف ابراهیم نمی‌شه." مسابقات شروع شد و ابراهیم یکی یکی حریف‌ها رو از پیش رو برمی‌داشت و با چهار کشتی که برگزار کرد به نیمه نهائی رسید اکثر کشتی‌ها رو هم یا ضربه می‌کرد یا با امتیاز بالا می‌بُرد. با اون شور و حالی که داشت گفتم:"امسال دیگه یه کشتی‌گیر از باشگاه ما می‌ره تیم ملی" دیدار نیمه نهائی هم با اینکه حریفش خیلی مطرح بود ولی ابراهیم با اقتدار برنده شد و به فینال رفت. حريف پايانی او آقاي محمود .ک. بود كه همان سال قهرمان مسابقات ارتش‌هاي جهان شده بود. قبل از شروع فینال رفتم رختکن پیش ابراهیم و گفتم:"من کشتی‌های حریفت رو دیدم.خیلی ضعیفه، از این کشتی قبلی راحت‌تر می‌تونی ببری. فقط ابرام جون ، تو رو خدا خوب کشتی بگیر، من شک ندارم امسال برا تیم ملی انتخاب می‌شی" ابراهیم هم بندهای کفشهاش رو بست و در حالی که مربی آخرین توصیه‌ها را به ابراهیم گوشزد می‌کرد، با هم به سمت تشک رفتند. وقتی ابراهیم روی تشک رفت، من در بین تماشاگرها رفته بودم و داشتم نگاهش می‌کردم، حریف ابراهیم داشت با او حرف می زد و او هم سرش رو به علامت تائيد تکون می‌داد. بعد هم حریف ابراهیم یک جائي رو بالای سالن بین تماشاگرها به او نشان داد. من هم برگشتم و نگاه کردم. دیدم یه پیرزن، تسبیح به دست، اون بالای سکوها نشسته.نفهمیدم چی گفتن و چی شد ولی ابراهیم خیلی بد کشتی رو شروع کرد و همه‌اش دفاع می‌کرد. بیچاره مربی ابراهیم، اینقدر داد ‌زد و راهنمائی‌کرد که صِداش گرفت. ولی ابراهیم انگار هیچی از حرفای مربی و حتی داد زدن‌های من رو نمی‌شنید و فقط داشت وقت رو تلف می‌کرد.حریف ابراهیم با اینکه اولش خیلی ترسیده بود ولی جرأت پیدا کرد و هی حمله می‌کرد. ابراهیم هم با آرامش خاصی مشغول دفاع بود. داور اولین اخطار و بعد هم دومین اخطار رو به ابراهیم داد و در پایان هم ابراهیم باخت و حریف ابراهیم قهرمان 74 کیلو شد. داور وقتی دست حریف را بالا می‌برد ابراهیم می‌خندید و خوشحال بود انگار که خودش قهرمان شده. بعد هم دو تا کشتی‌گیر یکدیگر رو بغل کردند. حریفِ ابراهیم در حالی که از خوشحالی گریه می‌کرد خم شد و دست ابراهیم رو بوسید. دو تا کشتی گیر در حال خارج شدن از سالن بودن که از بالای سکوها پریدم پائین و آمدم سمت ابراهیم و داد زدم:"آدم عاقل، این چه وضع کشتی بود. بعد هم از زور عصبانیت با مشت زدم به بازوی ابراهیم" و گفتم: "آخه اگه نمی‌خوای کشتی بگیری بگو، ما رو هم معطل نکن". ابراهیم خيلي آرام و با یه لبخند هميشگي گفت:" اینقدر حرص نخور" بعد هم سریع رفت تو رختکن و لباس‌هاش رو پوشید و سرش رو انداخت پائین و رفت. از زور عصبانیت کارد می‌زدن خونم در نمی‌اومد، همينطور به دروديوار مشت مي‌زدم. نیم ساعت نشستم و وقتی کمی آروم شدم. راه افتادم که برم بیرون. جلوی در ورزشگاه همان حریف فینال ابراهیم رو دیدم که با مادر و کلی از فامیلهاشان دور هم ایستاده بودن و خیلی خوشحال بودن. یکدفعه همان آقا من رو صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم:" بله ؟" آمد به سمت من و گفت: "من متوجه شدم شما رفیق آقا ابرام هستید،درسته ؟" با عصبانیت ‌گفتم:" فرمایش؟" ادامه داد: "آقا عجب رفیق با مرامی دارید. من قبل مسابقه به آقا ابراهيم گفتم شک ندارم که از شما می‌خورم، اما هوای ما رو داشته باش، مادرم وبرادرام اون بالای سالن نشسته‌اند،مواظب باش ما خیلی ضایع نشیم". بعد ادامه داد: "رفیقتون سنگ تموم گذاشت نمی‌دونی مادرم چقدر خوشحاله"، بعد هم گریه‌اش گرفت و گفت: "من تازه ازدواج کردم و به جایزه نقدي مسابقه هم خیلی احتیاج داشتم، نمی‌دونی چقدر خوشحالم". من هم که مانده بودم چي بگم کمی سکوت کردم و گفتم: "رفیق جون ، اگه من جای داش ابرام بودم، با این همه تمرین و سختی کشیدن این کار رو نمی‌کردم. این کارا مخصوص آدمای بزرگی مثل آقا ابرامه". از آن پسر خداحافظی کردم و نیم نگاهی به اون پیرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. بین راه به کار ابراهیم فکر می‌کردم، اینجور گذشت کردن اصلاً با عقل جور در نمی‌یاد. با خودم فکر می‌کردم که پوریایِ ولی وقتی فهمید که حریفش به قهرمانی تو مسابقه احتیاج داره و حاکم شهر، اونها رو اذیت کرده، به حریفش باخت اما ابراهیم... یاد تمرین‌های سختی که ابراهیم توی این مدت کشیده بود افتادم و به یاد لبخندهای اون پیرزن و اون جوون، يكدفعه گریه‌ام گرفت.عجب آدميه این ابراهیم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️اربعین تجلی ظهور 🔸 امام زمان عجل الله در توقیع شریف خود تصریح فرمودند که اگر شیعیان ما جمع شوند و به عهدی که ما به گردن آنها داریم وفا کنند، به سرعت سعادتِ مشاهدۀ ما نصیب‌شان می‌شود. 📚(احتجاج،ج۲،ص۴۹۹) 🔸 یعنی اینکه هرکس «تکی» به حضرت ابراز ولایتمداری کند، مانع ظهور را برطرف نمی‌کند! طبق این روایت، ولایت‌پذیری حضرت باید «عَلَىٰ اِجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ» باشد. 👌که این حماسه از مصادیق اجتماع من القلوب است. 🖋استاد پناهیان ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
وظیفه‌ما درقبال‌امام‌زمان‌ در دوره‌کنونی.mp3
761.2K
اگر یکسال برای امام حسین علیه السلام سینه زدید، باید ده سال برای امام عصر عجل الله کار کنید‼️ برای امام عصر چه کارهای باید انجام بدهیم⁉️ 🎙 ➖➖➖➖➖➖➖ ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
ایمان آوردن قبل از ظهور.mp3
435.7K
دلیل اینکه میگویند قبل از ظهور ایمانتان را تقویت کنید چیست⁉️ مگر بعد از ظهور چه اتفاقی می‌افتد⁉️ 🎙 ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥ سلام بر تو ای نماینده پروردگار بر روی زمین که آینه وجودت نمایانگر اوست. سلام بر تو ای مولایی که حق خدا به دست تو احیا خواهد شد و همه خلایق را زیر پرچم توحید جمع خواهی کرد.. ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
AUD-20221007-WA0007.mp3
1.78M
💐عهد و پیمانی روزانه با امام زمان عج با خواندن دعای عهد 🌸 🎙دعای "عهــــد" با نوای استاد فرهمند ╭─┅🍃🌸🍃┅─╮ @kanalemahdavi ╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️وجود مبارک مانع از نزول بلا 🔸جبرئیل مکرر به محضر نبی اکرم میآمد که رسول الله صلی الله علیه و آله اجازه دهد کوهها را بر این مردم مسلط کند تا همه را نابود نماید. مَلَک موکّل آب آمد و گفت: 🔸«یا رسول الله! اجازه بده» حضرت اجازه ندادند و به ملک موکل باد هم اجازه ندادند. حضرت حق فرمود به سبب احترام و علاقه و محبتی که به شما دارم، امتت را عذاب نمیکنم. بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام که نفس پیغمبر است به دلیل آیه «انفسنا»؛ (سوره آل عمران: 61.) بعد، حضرت امام حسن علیه السلام که نفس امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ بعد، امام حسین علیه السلام، یکی یکی تا اکنون که زمان غیبت کبرا است و حضرت بقیة الله مانع از نزول عذاب است. چه فایدهای بیشتر از این میخواهید⁉️ این بی‌بندوباری حاکم در تمام دنیا را میبینید که به مملکت امام زمان هم سرایت کرده است؛ لکن به احترام امام زمان، عذاب بر ما نازل نمیشود. 🔸یکی از نفع های امام زمان، عدم نزول بلا است؛ با اینکه همه ما استحقاق نزول عذاب را داریم. چه نفعی از این بالاتر⁉️ 🖋آیت الله ناصری دولت آبادی ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️پست ویژه ۱ امروز کانال منتظران ظهور آیا حکومت بدون هیچ ایجاد می شود⁉️ 👤استاد ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ اهل بیت علیهم‌السلام از ما انتظار دارن، با خوبی‌های دیگران، سلیقه‌ای برخورد نکنیم! | ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼️ فرارسیدن سالروز شهادت حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله وسلم) و شهادت مظلومانه سبط اکبر پیامبر، امام حسن مجتبی علیه‌السلام ، بر وجود نازنین امام زمان ارواحنا فداه و همه منتظران تسلیت باد. ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
🏴 مصیبتی که امام زمان (عج) در آن بجای اشک، خون گریه می‌کنند. 🔘 شیخ جلیل حاج ملّا سلطان علی روضه‌خوان تبریزی که از جمله عبّاد و زهّاد بود، نقل کرد: ▫️ در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیّه اللّه ارواحنا فداه مشرّف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: 🔹 مولای من، آنچه در زیارت ناحیه مقدّسه ذکر شده است که می‌فرمایید: 📜 فلاندبنّک صباحا و مساء و لا بکینّ علیک بدل الدّموع دما، صحیح است⁉️ ▫️ فرمودند: 🔸 بلی صحیح است. ▫️ عرض کردم: 🔹 آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می‌کنید، کدام است⁉️ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است⁉️ ▫️ فرمودند: 🔸 نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می‌کرد. ▫️ گفتم: 🔹 آیا مصیبت حضرت عبّاس است⁉️ ▫️ فرمود: 🔸 نه؛ بلکه اگر حضرت عبّاس علیه السّلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می‌کرد. ▫️ عرض کردم: 🔹 لابد مصیبت حضرت سید الشّهداء علیه السّلام است. ▫️ فرمود: 🔸 نه، حضرت سید الشّهداء علیه السّلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می‌کرد. ▫️ عرض کردم: 🔹 پس این کدام مصیبت است که من نمی‌دانم⁉️ ▫️ فرمودند: 🔸 آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها السّلام است. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۸۳ 🏷 عجل الله تعالی فرجه سلام الله علیها ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
4_6015012779340073650.mp3
639.8K
موثرترین ادعیه در حفظ ایمان در آخرالزمان : 🎙 ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
بهترین ذکر درهدیه به امام.mp3
446.4K
بهترین و پرفضیلت ترین ذکری که میتوانیم به حضرت هدیه کنیم چیست ⁉️ 🎙 ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
ریشه‌ی خیانت و بی‌وفایی.mp3
9.53M
❌ چی میشه آدما بعد از محبت‌ها و خیرات کثیری که از کسی دریافت می‌کنند جایی مغلوب شیطان میشن، و به بی‌وفایی و خیانت و از پشت شمشیر زدن مبتلا میشن؟ | ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯
کانال مهدوی
" شکستن نفس " ابراهیم کارهای عجیبی را انجام مي‌داد که هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصاً زمانی که خیلی بین بچه‌ها مطرح بود. یکبار در تهران باران شدیدی باریده بود و خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند نفر از پیرمردهائی که می‌خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند که چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید، پاچه شلوار را بالا زد و با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.زمانی که ابراهیم در یکی از مغازه‌های بازار مشغول کار بود.يك روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم . دو تا کارتن بزرگ روی دوشش بود و جلوی یک مغازه،کارتن‌ها را روی زمین گذاشت وقتی کار تحویل اجناس تمام شد. من که اون رو از دور نگاه می‌کردم جلو رفتم. سلام کردم و گفتم: "آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!" نگاهی به من کرد و گفت: "کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام می‌دم برای خودم خوبه ، مطمئن می‌شم که هيچي نیستم وجلوي غرورم رو ميگيره". گفتم: "ولی اگه کسی تو رو اینطوری ببینه خوب نیست، تو رو خيلي‌ها مي‌شناسند." ابراهیم هم خنديد وگفت: "ای بابا، هميشه كاري كن كه اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد ، نه مردم. " عصر یک روز تابستان ، همراه ابراهیم راه می‌رفتیم و صحبت می‌کردیم، جلوی یک کوچه رسیدیم که بچه‌های کم سن و سال مشغول بازی بودن. به محض عبور ما یک پسر بچه محکم توپ را شوت کرد و توپ مستقیم به صورت ابراهیم خورد. به طوری که ابراهیم یک لحظه روی زمین نشست و صورتش سرخ سرخ شده بود. من که خیلی عصبانی شده بودم یه نگاه به سمت بچه‌ها انداختم و دیدم همه اونها در حال فرار هستن، تا یه وقت از ما کتک نخورن اما ابراهیم همینطور که نشسته بود دست کرد توی ساك دستي خودش و یک پلاستیک گردو رو برداشت و گفت :"بچه‌ها کجا رفتین! بیاین گردوها رو بردارین". بعد هم پلاستیک رو گذاشت کنار دروازه فوتبال اونها و به حرکت خودمون ادامه دادیم.توی راه با تعجب گفتم: "داش ابرام این چه کاری بود!؟"گفت: "بنده‌های خدا ترسیده بودن،از قصد هم که نزدن" و بعد به بحث قبلی برگشت و موضوع رو عوض کرد. اما من می‌دونستم انسانهای بزرگ در زندگيشان اینگونه عمل می‌کنند.سال پنجاه و دو در سالن ورزش ، مشغول فوتبال بودم ، یکدفعه دیدم ابراهیم دم در ایستاده. سریع رفتم به سراغش و سلام کردم و گفتم: "چه عجب؟ اینطرفا اومدی" یک مجله دستش بود. آورد بالا و گفت:"اکبر عکست رو چاپ کردن!" از خوشحالی داشتم بال در می‌آوردم، سریع اومدم جلو و خواستم مجله رو از دستش بگیرم که گفت: "یه شرط داره!" گفتم: "هر چی باشه قبول"گفت: "هر چی بگم قبول می‌کنی ؟" گفتم: "آره بابا قبول". مجله رو به من داد. داخل یک صفحه عکس قدی بزرگي از من چاپ شده بود و در كنارش نوشته بود ((پدیده جدید فوتبال جوانان ))و کلی از من تعریف کرده بود. آمدم کنار سكو نشستم .دوباره متن آن صفحه رو خوندم. حسابی مجله رو ورق زدم. بعد سرم رو بلند کردم و گفتم: "دمت گرم ابرام جون، خیلی خوشحالم کردی، راستی شرطت چی بود؟" آروم گفت: "هر چی باشه قبول دیگه ؟" گفتم: "آره بابا بگو"، کمی مکث کرد و گفت: "دیگه دنبال فوتبال نرو!" خوشکم زد. با چشماني گرد شده و با تعجب گفتم: "دیگه فوتبال بازی نکنم؟! یعنی چی، من تازه دارم مطرح می‌شم ؟" گفت: "نه اینکه بازی نکنی، اما اینطوری دنبال فوتبال حرفه‌ای نرو".گفتم: چرا جلو آمد و مجله را از دستم گرفت . عکسم را به خودم نشان داد و گفت: " این عکس رنگی رو ببین، اينجا عکس تو رو با لباس و شورت ورزشی انداخته‌اند. اين مجله فقط دست من و تو نیست، دست همه مردم هست خیلی از دخترها هم ممکنه این رو دیده باشن یا ببینن." بعد ادامه داد:"چون بچه مسجدی هستی دارم این حرفها رو می‌زنم. وگرنه کاری باهات نداشتم، تو برو اعتقادات رو قوی بکن ، بعد دنبال ورزش حرفه‌ای برو تا برات مشکلی پیش نیاد. " بعد هم گفت کار دارم و خداحافظی کرد و رفت. من هم که خیلی جا خورده بودم نشستم و کلی به حرفهای ابراهیم فکر کردم از آدمی که همیشه شوخی می‌کرد و حرفهای عوامانه می‌زد این حرفها بعید بود. هر چند بعدها به سخن او رسيدم، زمانی که می‌دیدم بعضی از بچه‌های مسجدی و نمازخوان که اعتقادات محکمی نداشتند به دنبال ورزش حرفه‌ای رفتند و به مرور به خاطر جو زدگی و... حتي نمازشان را هم ترک کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا