✨﷽✨
🌼چهار ناظر حاضر بر زندگی انسان :
✍هرلحظه و هرزمان چهار دوربین زنده
در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند
که قرار است روز قیامت تمام زندگی ما را
به نمایش بگذارند
ناظر اول خداوند است
ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؛
آیا انسان نمیداند که خدا او را نگاه میکند ؟
سوره مبارکه علق آیه ۱۴
ناظر دوم ملائک مقرب خدا هستند
الله تعالی میفرماید :
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید؛
از شما حرکتی سر نمیزند مگر اینکه
دو مأمور در حال نوشتن آن هستند
سوره مبارکه قاف آیه ۱۸
سومین ناظر زمین است
خداوند در قرآن کریم میفرماید :
یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛
در آن روز زمین هرچیزی که دیده را
بیان میکند
سوره مبارکه زلزال آیه ۴
چهارمین ناظر اعضاء و جوارح خود ما
الله سبحان میفرماید :
تکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ
بِما کانُوا یَکْسِبُونَ
در آنروز دستها و پاها شهادت میدهند
که چه کاری کردهاند.
📚سوره مبارکه یس آیه ۶۵
🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌸 آیه الکرسی🌸
عظیم ترین آیه قرآن برای نزدیک شدن به پروردگار
وحفظ ایمان و مال و جان ، هرروز بعد از نمازها بخوانیم💖
روز جمعه هم تا ظهر سفارش شده که مرتب بخوانیم
مضامین خدا شناسی در آن موج میزند.پس همراه معنا 🌸
❤️
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💚
✨🍀✨☘✨☘✨☘ ✨☘
🌴 آیه الکرسی🌴
🌟🌷بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🌷🌟
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَۆُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ.
✨🍀✨🍀✨🍀
لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُۆْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآۆُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
#کانال_اللهم_صل_علی_محمدو آل محمد و عجل فرجهم 💚
✨☘✨☘✨☘✨☘✨☘
⁉ آیا می دانید که چرا این همه میدویم، باز هم هشتمان گرو نُه امان است؟
🔹 حقیقت را بشنویم از زبان پاک زینت عابدان الإمام زين العابدين عليهالسلام: گناهانى كه روزى را دور مى كنند:
🔸اظهار فقر كردن
🔸خواب ديرهنگام در شب و پس از نماز صبح
🔸كوچک شمردن نعمت ها
🔸و از خدا شکایت و گلايه كردن
📚 معاني الأخبار، ۲۷/۲
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
🌸 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@kanonmontzerjvanan 🌹
⏱ انتظار تقرب⏱
🕊سکوی پرواز🕊
شماره ۵۶
🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹
✍️ اگه یه شب از دلتنگی خدا خوابت نبـرد،
اگه همش انتظار یه کُنجِ دِنج رو می کشی که فقط تو باشی و خدا،
👈یعنی عشـ❤️ـق توی رگهای قلبت جوانه زده.
مبارک باشه رفیق
🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹
چطور نمازم،سکوی پروازم باشه؟👇
#اللهم_صل_علی_محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💚
#سکوی_پرواز
4_5850726870064037924.mp3
4.74M
🎙چطور نمازم سکوی پروازم باشه؟
🕊🕊💓💓
#اللهم_صل_علی_محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💚
#سکوی_پرواز
+⚠️
.
.
•• اگه لباست به یه میخ گیر کنه🖇
به عقب بر می گردی ↻
و اون رو آزاد میکنی...
حالا...
این میخ، همون [گناهه]
که به [قلبت] نشسته 🖤
چی میشه اگه
دو قدم به عقب برگردی 👣
و خودتو آزاد کنی
.
.
+⚠️
↫التماستفڪر😌
کانال#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان
شروع کنیم رمان دلارام من رو
یا علی
#رمان_دلارام_من
#قسمت_اول
بین ماشین ها دنبال مزدا ۳مادر میگردم ،بیشتر بچه ها رفته اند وحالا من وده نفر دیگر
مانده ایم ،دستم می رود که شماره مادر
رابگیرم ،اما منصرف می شوم ،
وقتی بگوید توراهم یعنی توراهم..
وزنگ های پشت سرهم من سرعتش
را بیشتر نمی کند.....
ساعت حدودا یک ربع به یازده است ..شاسی
بلندی درکنارخیابان می ایستد و بوق می زند ،
همه مرانگاه می کنند ؛امااینکه ماشین
مادر نیست! چشم می اندازم داخل خودرو؛
نیما است....
پس مادر کجاست؟!
درحالی که دردل به نیما ناسزا می گویم ازبچه ها خداحافظی میکنم و می روم به طرفش،
در راباز می کنم و می روم به طرفش ،
در راباز می کنم و عقب می نشینم ؛ طوری
نگاهم می کند که معنای جمله اصلا از سالم
برگشتنت خوشحال نیستم رابرساند😏
-مگه راننده تاکسی ام شب و نصفه شب بیام دنبالت؟!
میزنم به پررویی :مامان چرانیومد که منت توروبکشم؟
-مامان جونتون کارداشتن ، طبق معمول من باید جور دختر خانمشونو بکشم!
-مگه مجبور بودی!؟
-من برعکس بعضیا حرف می شنوم از پدر و مادر !
-اره از شب نشینی های دوستانه و دور دور کردنت توی چهار باغ مشخصه!...
✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
@kanonmontzerjvanan
#رمان_دلارام_من
#قسمت_دوم
-مامان بابا مشکل ندارن یعنی تو دهنتو ببند!🤐
-این طرز حرف زدن باخواهر بزرگ تره؟بچه تو گواهینامه هم نداری که حالابرام شاخ شدی!
وقتی میرسیم تمام خشمم را به در ماشینش منتقل میکنم😐
می گوید:هوی خانوم خانوما جای تشکرته؟!
مادر وپدر خوابند ، من هم یک راست می روم به اتاقم و لباسهایم راگوشه ای می اندازم و رها می شوم روی تخت ، چشم هایم را می بندم تادوباره امروز را به خاطر بیارم😴...
آن لحظه هایی که ذهنـم از دغدغه خالی شد و چشم دوختم به گنبد فیروزه ای ، وقتی آرامش صحن وبوی خوشش تمام وجودم را پرکرد واشک هایم جوشید 😭هرچه اندوه بود رابرد و پاک کرد، وقتی احساس کردم ازهمیشه به اون نزدیکترم و می توانم سلام بدهم و جواب
بگیرم آن وقت است ڪه آرام زمزمہ میکنم:السلام علیک یابقیةالله فی ارضه ❣️...
وهمه جواب به اندازه همه درد دل و اشک ریختم، امااو استوارم کرد برای انتخاب مسیرش ،اینکه چشم ببندم بررتبه دورقمی کنکورم و بی خیال رشته های پول سازی بشوم که دوست ندارم بازندگی ام همراه شوند...
ومراهم تبدیل کنند به کسی که زندگی می کند برای افزودن به صفرهای رقم حسابش ،اینکه بپذیرم دیگران مرا دیوانه بخوانند وعاقل اندر سفیه نگاهم کنند که:"میخوای آخوند شی"!؟
ومن باخنده بگویم:تقریبا...
باید عادت کنم در جوابشان بخندم و به دل نگیرم ، باید عادت کنم حتی بغض راه گلویم رانبندد و دلشاد باشم ازنگـاه خوشنود#دلارام
✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
@kanonmontzerjvanan
#رمان_دلارام_من
#قسمت_سوم
بعضی به زندگی خوشرنگ و لعابم غبطه میخورند،وبعضی حسادت می ورزند ومن هم به زندگی یک رنگ آن ها حسودی ام می شود!
ناشکری گناه بزرگی است، ولی هردختری یک"پدر" به تمام معنی پدر رابه یک پدرنمای ثروتمند ترجیح می دهد، درباره"پدر"زیاد خوانده ام ولی تابحال معنایـش را نچشیده ام،
برای دختری مثل من، پدر مهربان متدین ودلسوز مثل آنچه در کتاب "دا"و "من زنده ام"آمده،درحال افسانه است، زیاد شنیده ام که اولین قهرمان زندگی ی دختر پدر اوست، امامن پدری نداشته ام که قهرمان زندگی ام باشد و قهرمانم،پدرهایی هستند که قهرمان یک ملت اند،پدرهایی مثل :همت،چمران،و آوینی و تقوی...
وقتی خیلی کوچک بودم، پدرم گویا بخاطر بیماری فوت کرد ومادرم هم کمی بعد بامردی ثروتمند ازدواج کرد ، که بیشتر به سطح اجتماعی خانواده مادر می خورد و من از آن به بعد، بامادر و ناپدری و برادری ناتنی زندگی کرده ام، به ظاهر لای پـر قو ،البته اگر پر قو را صرفا پول تعریف کنید!
مادرم انگار بعد از ازدواج مجددش ، پدرم را ازیاد برد وهیچ گاه اجازه نداد مزارش راببینم ؛حتی تاهمین سه چهارسال پیش نمیدانستم پدرم کس دیگری بوده و وقتی که فهمیدم هم،مادر گفت قبر او در روستایی کیلومترها دورتر از اصفهان است و به این بهانه مرا ازدیدن قبرش محروم کرد. هربار که از پدر می پرسیدم، به بیان خاطراتی کوتاه و ساده بسنده می کردو بهم می ریخت ، طوری که من نگران حالش شوم وبه سوالاتم خاتمه دهم ، اما همیشه در حسرت دیدن پدر یا حتی زیارت مزارش و دانستن درباره او ماندم، تنها تصورم ازپدر راعکسی قدیمی شکل می داد که به گفته مادر ،تنها عکس من بااو بود
✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
@kanonmontzerjvanan
🌼آیا خداوند همیشه گناهان ما را میبخشد؟
✍استاد فاطمي نيا: در قاموس خدا و اهل بيت علیه السلام "تا حالا كجا بودي؟" وجود ندارد! هر زمان توبه كنيم و بازگرديم، ما را راه ميدهند.
پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله سوگندي ياد كرده است كه اين سوگند در منطقه اسم اعظم است. (هر موقع عبارت "الله لا اله الا هو" آمد، يعني منطقه ي اسم اعظم است) اگر مطلب به اين سادگي بود كه حضرت قسم به اين بزرگي نميخوردند!
پيامبر فرمودند:"ولله الذي لا اله الا هو، هر بنده اي كه گمانش را به خدا نيكو كند، خداوند طبق همان گمان با او رفتار ميكند."حسن ظن داشته باشيد به خدا!يقين بدانيد وقتي توبه ميكنيد، خداوند شما را مي بخشد...
<====🔶🌹🔸🌹🔶====>
# اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💚
دعایسمات-سماواتی.mp3
3.34M
💠🌷 دعای سمات
🎤 با صدای حاج مهدی سماواتی
این دعا معروف به دعای شبوّر [دعای عطا و بخشش] است که خواندن آن در ساعت آخر روز جمعه مستحب است و پوشیده نماند که این دعا از دعاهای مشهور است و بیشتر علمای گذشته بر خواندن این دعا مواظبت مینمودند.
❣️اللهم عـجل لوليڪ الفـرج❣️
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌈
سلام دوستان همیشه همراه😊
امروز یک تبادل کوچک با یک کانال دیگه داریم
و یک کانال مهدوی بهتون معرفی میکنیم🌷
ممنون از صبوریتون
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
ای دیدنت بهانه ترین خواهش دلم
فکری بکن برای من و آتش دلم
دستِ ادب به سینه ی بیتاب میزنم
السلام علیک یا صاحب الزمان عج
چشم به راهتیم زود برگرد
عضوکانال مهدوی شوید 👇👇
@montazeranyusofzahra
اگر شما هم دلتنگ آقا امام زمانت هستی برایش دلنوشته بنویس من سالهاست با آقا درددل میکنم با نوشتن به آرامش میرسم شما هم امتحان کن
اگر دلنوشته های مرا میخواهی بخوانی به این کانال تشریف بیاور👇👇👇
@montazeranyusofzahra
•🍃⇩ #منبر_مجازے ⇩🔑•
.
.
🍃باطرےتان را با عبادت پر کنید!
💚قرآن همیشه در سختےها پیغمبر
(ص) را به پناه یک چیز میبرَد که از
آن نیرو بگیرد و استمداد کند و آن
عبادت است، به خدا پناه بردن است،
زیاد به یاد خدا بودن است.
🌸مکرر گفتهایم که عبادت - عبادتے
که روح عبادت را واقعاً داشته باشد و عبادت باشد - از نظر قرآن یک منبع استعداد و اخذ نیروست.
✨یا ایهاالذین امنوا استعینوا بالصبر
و الصلوة (بقره/۱۵۳). ای اهل ایمان! از صبر و از نماز مدد بگیرید؛ ای اهل ایمان! باطرےتان را با عبادت پر کنید.
📗شهید آیتالله مطهرے، آشنایے
با قرآن، ج۱۱، ص۹۹
.
.
↫ و عشـق؛
مَرڪبِحرکتاستنہمقصـدِحَرکتـ💚
🌷 @kanonmontzerjvanan 🌷
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
✨﷽✨
✅این متن خیلی خیلی زیباست
✍امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم؛ و امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی. اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.
وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: سلام؛ اما تو خیلی مشغول بودی....
یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی. خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛ اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات باخبر شوی.
تمام روز با صبوری منتظر بودم. با آنهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلا وقت نداشتی با من حرف بزنی. متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی، سرت را به سوی من خم نکردی.
تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری. بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی. نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...
باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی.
موقع خواب...، فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آنکه به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی، به رختخواب رفتی و فورا به خواب رفتی. اشکالی ندارد. احتمالا متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام.
من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی. حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی. من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم. منتظر یک سر تکان دادن، دعا، فکر، یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد.
خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی. خوب، من باز هم منتظرت هستم؛ سراسر پر از عشق تو...
دوست و دوستدارت: خـــــــدا♥️
💛 @kanonmontzerjvanan 💛
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌿 حاج اسماعیل دولابی (ره) :
در بهشت هیچ وقت جا تنگ نمی شود همیشه وسیع است چون هم رحمت خداست هم بهشتیان آنقدر محبت دارند که توی هم میروند تا جا باز شود جا زیاد است وهیچ وقت پر نمی شود. اما جهنم این طور نیست از روز اول پر است هرکس وارد جهنم می شود جهنمیان راهش نمی دهند می گویند عقب تر برو اینجا جای ماست ببین در دنیا وقتی می خواهی ملک بخری دیگری می گوید این را من می خواستم بخرم ونمی گذارد شما بخری .از دنیا بوی جهنم می آید هرجا بروی می گویند تو چرا آمدی..
⇝ @kanonmontzerjvanan
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام همراهان
بریم ادامه رمان دلارام من 🌷
معذرت بابت تاخیر 🙏🏻
کانال #اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💚
#رمان_دلارام_من #قسمت_سوم بعضی به زندگی خوشرنگ و لعابم غبطه میخورند،وبعضی حسادت می ورزند ومن هم ب
#رمان_دلارام_من
#قسمت_چهارم
مردی چهارشانه و قدبلند با محاسن مرتب و کوتاه وچشمان درشت و مشکی که دخترکی یک ساله را روی پایش نشانده و درحیاطی به سبک خانه های قدیمی ، زیر درخت انگور نشسته ، چشمان پدر عباس نامم درعکس، همیشه بی توجه به دغدغه های پوچ مردم دنیا می خندید .
مادرم بعد از ازدواج مجدد ، درس خواند و پزشک متخصص شد وتاجایی که یاد دارم ، بیشتر اوقات حتی شب ها ، درخانه نبود، هنوز هنوز هم همینطور است و با بزرگ تر شدن من ونیما به حجم کاریش افزوده، بااینکه زن مغروری به نظر می رسد ، از لحاظ درونی بسیار عاطفی است، همسر مادرم اغلب کارخانه است یا درسفر کاری و کمتر اورامیبینم ، گرچه اوهم چندان عادت به ابراز محبت واحساس ندارد وزبان پول رابهترمی فهمد ، برایم پدری نکرد امااز امکانات مادی کم نذاشت ، با این وجود سایه منت هایش همیشه آزارم می دهد، در کل، در خانه ای بزرگ شده ام که کمتر ابراز محبت افراد را دیده ام و خودم هم چندان برونگرا نیستم..
روابط من و برادرم نیما در کل کل هایی خلاصه می شود که هیچ گاه تمامی ندارد، هیچ کدام از دیگری کم نمی اوریم و مادر را کلافه میکنیم ، نیما بااینکه ناز پرورده و خوش گذران است ، جنم خاص خودش رادارد، طوری که پدرش توانسته اورا بااین سن کم ، به عنوان دستیار خودش بشناسد و خیالش راحت باشد ، جالب اینجااست که باوجود قدرت مدیریت ، روحیات درونی اش حساس است به قول خودش :پسری از جنس گیتار قهوه کتاب!
گفتم کتاب؛!تنها اشتراک من و نیما، گرچه او رمان خارجی دوست دارد ومن مذهبی.
من هیچ وقت با زندگی اشرافی در منطقه هزار جریب (منطقه ای در جنوب اصفهان که از محله های مرفه نشین به شمار می آید ) انس نگرفتم، هیچ وقت نخواستم بادوستانم در چهار باغ قدم بزنم و بستنی بخورم، یابالای کنگره های پل خواجو بایستم وشالم را بردارم تا باد بین موهایم بپیچد، پیش نیامده که بخواهم بادوستانم سوار تله کابین صفه بشوم یا در میدان امام چرخ بزنم ودرشکه سواری کنم (این ها تفریح هایی است که یک اصفهانی به عمق آنها پی می برد و بس!)
✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
@kanonmontzerjvanan
#رمان_دلارام_من
#قسمت_پنجم
شاید مدتی خواسته باشم برای همرنگ جماعت شدن وازیاد بردن تنهایی ام دنبال این خوشی ها بروم اما آخر کار، نتوانستم چطور بدون یک دلارام باشم؟!
وقتی درمدرسه برایمان جشن تکلیف گرفتند ، معلممان گفت نماز یعنی حرف زدن با خدایی که همیشه حرف هایمان را می شنود و تنهایمان نمی گذارد ؛ گاهی یک جمله از یک معلم ، هرچند کوچک در ذهن می ماند واین جمله ازآن معلم در ذهنم ماند همین شد که توانستم باتنهایی ام کنار بیایم و یادخدایی که از رگ گردن نزدیک تر است زندگی کنم نه باکسانی که درکشان نمی کنم...
وهمین شد که با تفریح های متفاوتم واخیرا انتخاب رشته ام شده ام وصله ناجور و سوژه خنده اقوام!....😏
-آخه مگه تو حوزه چی یاد میدن؟ تونمی دونی نماز چند رکعته وخداوپیغمبر کی اند که میخوای بری حوزه؟همیناس دیگه!چیز جدیدی نداره!
-ببین عزیزم رو میشه توی پزشکی و شمیمی وفیزیکم دید ! تازه به مردم خدمت می کنی دل خدا هم شاد میشه!😊
-ثنا و خاله مرجان در حال آخرین تلاش ها برای هدایت من هستند! سعی می کنم لبخندم را گوشه لبم نگه دارم😅
-اولا تو حوزه خیلی مسائل پیچیده تری هست که برام جذابیت داره! دوما حرفای شمادرست!
ولی علاقه خود منم مهمہ! من قبول دارم علوم وتجربی و پزشکی ام به خداشناسی مربوطه، ولی دیگه منو ارضا نمی کنه! من که کلی مطالعه کردم، تست شخصیت زدم و به این نتیجه رسیدم گروه خونم به پزشکی نمی خوره!تودبیرستان برام شیرین بود ولی الان دیگه نه!
✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
@kanonmontzerjvanan
#رمان_دلارام_من
#قسمت_ششم
نیما هم که طبق معمول عادت دارد مراتخریب کند، فنجان چای به دست به میز ناهارخوری تکیه می دهد.
-خاله چرا الکی تلاش می کنید؟بزارید بره حوزه ، ببینه نون وآب ازش درنمیاد، سرش به سنگ بخوره ، اونوقت میفهمه! الان سرش داغه
-پشت چشم نازک میکنم که:البته البته هرچی بخونم به پای بعضیا که شوق دیپلم حسابداری دارن نمیرسم! چون این بعضیا با این تحصیلات عالیه الان همه کاره کارخونه اند!😏
-دلم خنک شد ! تااوباشد حوزوی ها را دست پایین نگیرد! نیما تقریبا برادرم است ، از مادر یکی از پدر جدا ، یک سال ازمن کوچک تراست اما ده برابر من ادعا دارد و خودش را از تک و تا نمی اندازد .
-همین بعضیا که می فرمایید دارن حال زندگیشونو می برن ؛ کم کم هم مملکت رو از دست شما آخوند ها دارن میکشن بیرون!
پس من رسما از طرف دکتر نیما معمم شدم! چه تعریفی هم دارد این بچه پولدار!
مادر می پرد وسط کل کل مان :بـسه!
و رو می کند به خاله مرجان : ممنون از راهنمایی هاتون! حوراءام باید بیشتر فکر کنه، دعاکنید درست انتخاب کنه!
✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
@kanonmontzerjvanan