eitaa logo
کانال #اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💚
170 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
6.8هزار ویدیو
111 فایل
عشق الهی رو در جان و دلمان عمیق کنیم لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم ارتباط با مدیر 👇🏻 @Zeynad_313 #امام_زمان #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم کپی با ذکر صلوات💚 گروه دوستانه برای ظهور https://eitaa.com/joinchat/160170072Cb335968527
مشاهده در ایتا
دانلود
🌓 💞خـــــدایا بجز به دیگرى واگذارمان نکن رانصیب خانواده هایمان را نصیب خانه هایـمان و رانصـیب دلـــهایمان گــــردان. ✨ ✨ ┏━━━━🌷━━━━┓  @kanonmontzerjvanan ┗━━━━🌷━━━━┛ 🌷💚اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💚🌷
🌓 💞ای خـ♡ـدایِ مهربانـــــم وقتی دلـم نا آرام است می‌دانــم در جایی تو را از بُرده‌ام! مـرا دریاب و دسـتم را بگـیر ڪه قلبم، روحم دارد نگاهت را همراهی و عشق و آرامشت را. خدایا به قلب همه‌ی ما بــــده «آمــین یا رب العالمـــیݩ» ✨ ✨ ┏━━━━🌷━━━━┓   اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ┗━━━━🌷━━━━┛
🍃❤️🍃🍃🍃 🌺 نسیم رجب یادت نرود 🔹 وقتی در بهار وارد سواحل دل‌انگیز لب دریای شمال شد، چنان نسیم و بادِ طرب‌انگیزی از دریا بسویش وزیدن کرد که سرشار از لذت شد طوری که می‌خواست پرواز کند، انگار در فضا است و غم‌هایش را فراموش کرد. شب از نیمه گذشته بود، ولی دل‌کندن از این نسیم برایش جانکاه بود و می‌خواست بیشتر صفا کند... 🔹 در برخی از زمان‌ها و باد معنوی و آرام‌بخشی به دستور خدا بر جان‌ها می‌وزد، باید لحظه‌شناس خوب و ماهری باشیم تا ظرف قلبمان را در مسیر این وزش‌ها قرار دهیم تا سرشار از معنویت،نور و شویم. 🔹 گوش و هوش دارید اوقات را؛؛ در ربایید این چنین نفحات را😌💫 نفحه‌ای آمد شما را دید و رفت هرکه‌رامی‌خواست‌جان‌بخشیدو رفت 👌انسانی که را با قلبش احساس کند، دیگر کینه، کدورت و حسادت از قلبش فرار می‌کند. 🌸 رسول مهربانی فرمودند: ‏ در برخی زمان‌ها نسیم‌هایی است، توجه کنید و خود را در معرض آنها قرار دهید. 📚 بحارالانوار، ج۶۸، ص221، باب۶۶. 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🍃❤️🍃🍃🍃🍃🍃
🔴 💠 گاهی اوقات بهترین پاسخ است. همیشه قرار نیست در مقابل هم جبهه بگیریم و کنیم. 💠 قرار نیست هر وقت هر اتفاقی افتاد کنم تا نشان بدهم حق با من است! 💠گاهی باید سکوت کنم تا به برسم و بعدا منطقی صحبت کنم! 💠 سکوت بموقع، به شما خواهد بخشید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
✍️ چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمی‌خواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه می‌زدم و او زیر لب (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد. هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست. هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و می‌دیدم از مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانه‌اش می‌لرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمی‌شد که با اشک چشمانم التماسش می‌کردم و او از بلایی که می‌ترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته‌تر می‌شد. می‌دیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمی‌کند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و می‌دانست موبایلش دست عدنان مانده که خون در نگاهش پاشید، نفس‌هایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیده‌ام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!» ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل (علیه‌السلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امانت سپردی؟ به‌خدا فقط یه قدم مونده بود...» از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم می‌کرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، داشتن فرار می‌کردن و نمی‌خواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!» و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکم‌تر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست (علیه‌السلام) بودی و می‌دونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!» و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفات‌شون شناسایی نشه!» و من می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که نجوا کردم :«عباس برامون یه اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمی‌ذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!» می‌دیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله‌های را در نگاهش می‌دیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود که یکی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. رزمنده با تعجب به من نگاه می‌کرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از بودند که همه با عجله به سمت‌شان می‌رفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشک‌هایم را پاک می‌کردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش می‌رفت و دیدم یکی از فرمانده‌ها را در آغوش کشید. مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم می‌داد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه‌ای دور گردنش و بی‌دریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و می‌بوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت. ظاهراً دریای این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!» ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرمانده‌ای سینه سپر کرد :« بود!» با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم در همه روزهای را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده‌ها مثل پروانه دورش می‌چرخند و او با همان حالت دلربایش می‌خندد... ✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد @kanonmontzerjvanan صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌸 ✅ بعضی آدم ها هستن دائماً شاکرن. ذکر لب شون"خدایا شکرت" هست. 🌷اصلا انگار غصه ندارن. توی زندگی شونم میری خیلی مشکلات هست .اما آرامش محض اند. هیچ از مشکلات شون حرف نمی زنن. 😀فقط لبخند و امید. آدم کنارشون قوت قلب می گیره. 🔴بعضی هام نه، درست برعکس، همیشه شکایت دارن .دائم از وضع شون ناراضی اند. هر جا می شینن از گرفتاریاشون حرف می زنن. از بدشانسی هاشون. آدم پیش شون یاد بدبختی هاش میفته.🥴 💫خداوند شاکره. بنده های رنگ خدا هستن، رنگ . زشتی ها رو می‌پوشونن. بدی ها رو نادیده می گیرن. سختی ها رو رد می کنن. و باور دارن که آخرش آسانی است. چون خداوند فرموده: حتماً آخرش آسانی است. اِنَّ مع العسرِ یسرا فإنّ مع العسر یسرا ✧✧‌‌@zendeshad‌‌✧✧
4_5841616200752171187.mp3
زمان: حجم: 7.17M
🍁⃟🦋 قرار شبانه🌙 سورة با صدای بی نهایت زیبا👌✨ 🦋 ⃟¦🖇➺•• 🦋 ⃟¦🖇➺•• @asheghanehbakhoda
❤️ احساس درونی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در روز ورود حضرت امام خمینی به کشور 🔻رهبرانقلاب: روز ورود امام همه خوشحال بودند، می‌خندیدند. بنده از نگرانی بر آنچه که برای امام ممکن است پیش بیاید، بی‌اختیار اشک می‌ریختم و نمی‌دانستم که برای امام ممکن است چه پیش بیاید؛ چون یک تهدیدهایی هم وجود داشت. 🔹بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم. با آن تفاصیل امام وارد شدند. به‌مجرد اینکه امام ظاهر شد، نگرانی‌ها و اضطراب ما به‌کلی برطرف شد. یعنی امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلی‌های دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند. 🔹وقتی‌که بعد از سال‌های متمادی، امام را من زیارت می‌کردم آنجا، ناگهان خستگیِ این چندساله مثل اینکه از تن آدم خارج می‌شد. احساس می‌شد که همۀ آن آرزو‌ها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعی و پیروزمندانه، اینجا درمقابل انسان تبلور پیدا کرده.۶۲/۱۰/۲۴ 🔺در واقع «فَاِذا دَخَلتُموهُ فَاِنَّکم غالِبونَ» با ورود امام همان مطلبی که خدای متعال به اصحاب موسی فرمود، در مورد اصحاب امام بزرگوار ما تحقق پیدا کرد. وقتی وارد شد، خدای متعال غلبه را ثبت کرد و تمام شد. ۷۵/۱۱/۱۲ 🌹 💻 Farsi.Khamenei.ir
❤️ احساس درونی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در روز ورود حضرت امام خمینی به کشور 🔻 روز ورود امام همه خوشحال بودند، می‌خندیدند. بنده از نگرانی بر آنچه که برای امام ممکن است پیش بیاید، بی‌اختیار اشک می‌ریختم و نمی‌دانستم که برای امام ممکن است چه پیش بیاید؛ چون یک تهدیدهایی هم وجود داشت. 🔹بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم. با آن تفاصیل امام وارد شدند. به‌مجرد اینکه امام ظاهر شد، نگرانی‌ها و اضطراب ما به‌کلی برطرف شد. یعنی امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلی‌های دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند. 🔹وقتی‌که بعد از سال‌های متمادی، امام را من زیارت می‌کردم آنجا، ناگهان خستگیِ این چندساله مثل اینکه از تن آدم خارج می‌شد. احساس می‌شد که همه آن آرزو‌ها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعی و پیروزمندانه، اینجا درمقابل انسان تبلور پیدا کرده.۶۲/۱۰/۲۴ 🔺در واقع «فَاِذا دَخَلتُموهُ فَاِنَّکم غالِبونَ» با ورود امام همان مطلبی که خدای متعال به اصحاب موسی فرمود، در مورد اصحاب امام بزرگوار ما تحقق پیدا کرد. وقتی وارد شد، خدای متعال غلبه را ثبت کرد و تمام شد.۷۵/۱۱/۱۲ 🌹 💻 Farsi.Khamenei.ir
1.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅 إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ ﴿۹۵﴾ 🔸 خداست که (در جوف زمین) دانه و هسته را می‌شکافد، زنده را از مرده و مرده را از زنده پدید می‌آرد، آن (که چنین تواند کرد) خداست، پس به کجا گردانیده می‌شوید (و نسبت خدایی را به آنان که نتوانند می‌دهید). 🔅 فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ۚ ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ﴿۹۶﴾ 🔸 خداست شکافنده پرده صبحگاهان، و شب را برای آسایش (خلق) مقرّر داشته و خورشید و ماه را به نظمی معین (او به گردش) درآورده، این تقدیر خدای مقتدر داناست. 💭 سوره: انعام ----------------🌱🪴🌱------------- با ارسال این پست در ثواب نشر معارف قرآن شریک شوید... 👇 ┄┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅  به منتظران بپیوندید @kanonmontzerjvanan ┄┅┅❅🏴❅┅┅┄       
✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ‌☑️چند کار خیلی ساده که خونه مون پر از و بشه ✨هنگام ورود به خونه کنیم،حتی اگه کسی خونه نیست، و بفرستیم. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨صبح بعد از بیدار شدن صدقه بدیم هر چند کم، و آیه الکرسی و چهار قل بخونیم. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨نزاریم زباله زیاد‌ تو خونه بمونه. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨در طول روز حداقل ده دقیقه صدای قرآن تو خونه پخش کنیم. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨حدیث کسا بخونیم و اگر نمیتونیم صوتش رو تو خونه پخش کنیم. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨هروقت مشاجره یا کدورتی پیش اومد یک کاسه آب نمک درست کنیم و شب تا صبح تو خونه بزاریم و صبح بریزیم دور، آب نمک انرژی های منفی رو به خودش جذب میکنه. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨در طول روز ، پنج بار سوره توحید رو بخونیم. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨هر پول یا نعمتی که به وارد زندگیمون میشه اول زبانی کنیم و بعد شکرگزاری عملی، یعنی یا صدقه بدیم از اول مال یا کسی رو هم در اون نعمت شریک کنیم که اینطوری نه تنها چیزی ازش کم نمیشه بلکه برکت میگیره و خیلی دیرتر تموم میشه. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨اسراف نکنیم به اندازه ی نیازمون مصرف کنیم، حواسمون به مصرف آب باشه، نسبت به نان بی احترامی نکنیم. اسراف باعث از دست رفتن نعمت ها میشه. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨با مردم مدارا کنیم با اهل خانه خوش رفتار باشیم. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨نماز اول وقت بخوانیم و همینطور روزی پنجاه آیه قرآن بخوانیم. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨دعای خیر برای همنوعان و علی الخصوص دعا برای پدر و مادر باعث برکت و رزق غیرمنتظره میشه. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨اظهار فقر نکردن و ناله نکردن در حدیث داریم که هرکس اظهار فقر کند ،فقیرتر می شود. ჻ᭂ࿐✦✨✦ ✨مداومت بر یکسری اذکار مانند: یا غنی یا وهاب یا الله ჻ᭂ࿐✦✨✦
‌🔴چند کار خیلی ساده که خونه مون پر از و بشه 🟠هنگام ورود به خونه کنیم،حتی اگه کسی خونه نیست، و بفرستیم. 🟠صبح بعد از بیدار شدن صدقه بدیم هر چند کم، و آیه الکرسی و چهار قل بخونیم. 🟠نزاریم زباله زیاد‌ تو خونه بمونه. 🟠در طول روز حداقل ده دقیقه صدای قرآن تو خونه پخش کنیم. 🟠حدیث کسا بخونیم و اگر نمیتونیم صوتش رو تو خونه پخش کنیم. 🟠هروقت مشاجره یا کدورتی پیش اومد یک کاسه آب نمک درست کنیم و شب تا صبح تو خونه بزاریم و صبح بریزیم دور، آب نمک انرژی های منفی رو به خودش جذب میکنه. 🟠در طول روز ، پنج بار سوره توحید رو بخونیم. 🟠هر پول یا نعمتی که به وارد زندگیمون میشه اول زبانی کنیم و بعد شکرگزاری عملی، یعنی یا صدقه بدیم از اول مال یا کسی رو هم در اون نعمت شریک کنیم که اینطوری نه تنها چیزی ازش کم نمیشه بلکه برکت میگیره و خیلی دیرتر تموم میشه. 🟠اسراف نکنیم به اندازه ی نیازمون مصرف کنیم، حواسمن به مصرف آب باشه، نسبت به نان بی احترامی نکنیم. اسراف باعث از دست رفتن نعمت ها میشه. 🟠با مردم مدارا کنیم با اهل خانه خوش رفتار باشیم. 🟠نماز اول وقت بخوانیم و همینطور روزی پنجاه آیه قرآن بخوانیم. 🟠دعای خیر برای همنوعان و علی الخصوص دعا برای پدر و مادر باعث برکت و رزق غیرمنتظره میشه. 🟠اظهار فقر نکردن و ناله نکردن در حدیث داریم که هرکس اظهار فق کند ،فقیرتر می شود. مداومت بر یکسری اذکار مانند: یا غنی یا وهاب یا الله ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅┅┅┅❁🌼❁┅┅┅┅┄