11.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راز نعلها!
📜 تفسیری از زیارت عاشورا به روایت از آقای عباس موزون:
واژهی تَنَقَّبَت، تنها واژهایست که در کل متن زیارت عاشورا معنیاش رو نمیدونیم. در جایی از زیارت عاشورا گفته میشه که لعنت خدا بر کسانی که اسبشون رو زین کردند، به اسبشون لگام بستند و تَنَقَّبَت؛ یعنی نقاب زدند.
🐎 پاسخ این سوال از نظر بندهی کمترین این هست که أَلْجَمَت اسب را، أَسْرَجٰت اسب را و تَنَقَّبَت اسب را. اسبها را نقاب زدند. چرا؟ چون اگر فردی خواب یا بیدار، زنده یا مرده، روی زمین افتاده باشد اسب که پایش را روی او نمیگذارد...!
🚩 و به راستی، راز نعلهایی که قرنهاست به نشانهی خوشیمنی آویخته میشود، چیست؟
#آوای_دماوند
#زیارت_عاشورا
#عباس_موزون
#محرم
#مهوا
@kanoon_mahva
🌙 او را از زیبایی و تابناکی به ماه تشبیه میکنند، ماه بنی هاشم. میدانی چرا؟ چون مثل ماه از خورشید وجود حسین، نور و گرما میگیرد و دورش میگردد. نمیشود چشم در چشم خورشید دوخت و راز دل گفت؛ اما ماه، ماه واسطهی راز و نیاز است. عباس، برادر، نایب، مشاور و امین حسین و نزدیکترین فرد به اوست.
🌕 امشب ماه آسمان، مهوا (ماه شب چهارده) است و بسیار تماشایی!
و مهوای محرم، چه کسی جز قمر بنیهاشم است؟
🥀 یا مرتضی علی، قمری داشتی چه شد؟
📚 #ماه_به_روایت_آه | ابوالفضل #زرویی نصرآباد
#آوای_دماوند
#حضرت_عباس
#شب_جمعه
#محرم
#مهوا
@kanoon_mahva
www.Aviny.com768352003_1295955032.mp3
زمان:
حجم:
1.3M
📻 #رادیو
👥 اینها با آن غفلتزدههای خسته و کسلی که در شهرها و این سوی و آن سوی پراکندهاند و هیچ چیز آنان را به صحنههای عظیم تاریخ تحقق فردا پیوند نمیزند، خیلی تفاوت دارند. این تفاوت از کجا آمده است؟
🌊 تو گویی جان آنان رودی است که به دریای عظیمی از شور و اشتیاق، ارده و عظم و تسلیم و صبر بسته است که تمامی ندارد.
🇵🇸🏴 بخش چهارم راه قدس از کربلا
🇮🇷 از مجموعه #روایت_فتح
🎙 با صدای جاننواز شهید #مرتضی_آوینی
#آوای_دماوند
#محرم
#مهوا
@kanoon_mahva
مهوا
🏠🏴 اینجا تمام خانهها بوی حسین میدهند
🌅 صبح عاشورا بود... ساعت ۱۰:۱۲ دقیقه از ماشین پیاده شدم و کوچهی باریک روبهرویم را به مقصد #حسینیهی_اربابیها گز کردم. تا رسیدم به همانجایی که میگفتند سرداران شهید جنگ ۱۲ روزه، بیدارباش روزشان، شرکت در این هیئت بوده. قدمبهقدم جلو رفتم و پرسانپرسان رسیدم. ولی انگار کمی زود رسیده بودم و تا ساعت ۱۱ خبری از روضهخوانی جدید نبود.
🌆 گفتم شاید خیری در این زود رسیدن باشد. خودم را به دست کوچههای قدیمی عودلاجان سپردم تا به هیئت #سادات_اخوی که در نزدیکی همان محله بود بروم.
🏴 پشت سر یکی از دستهها تا جایی همراه شدم. تصویر روضهخوانی و زنجیرزنیشان، آن هم در این محله که سالها میزبان نام و روضهی حسین (علیهالسلام) بوده، حالوهوای دیگری داشت. کمی که گذشت از دسته جدا شدم تا به سمت مقصدی که در ذهن داشتم حرکت کنم. ولی انگار که در و دیوار کوچهها تقدیر دیگری برایم خواب دیده بودند... بله... من گم شدم! مکانیابِ گوشی غیرفعال بود و انگار هر چه میرفتم دور باطل میزدم.
🧃 همینطور که در کوچهها، زیر آفتاب داغ تابستانی، راه میرفتم گهگداری مردی از خانهای کوچک از راه میرسید و سینی شربتی را جلویم میگرفت. و این گم شدنِ داغ تابستانی با خنکای شربت نذری جبران میشد. همینطور که بهدنبال مسیر درست میگشتم، بین راه صدای روضههایی را از خانهها میشنیدم. چه بسیار خانههایی دیدم که بوی حسین میدادند... و با آیهی فتح بر سردرشان، وعدهی پیروزی تاریخی را مینواختند.
🏘 در میانهی راه، سر از خانهموزهی شهید #مدرس هم درآوردم! خانهای سنتی... برای شهیدی از دل تاریخ... وارد شدم... چند دقیقهای آنجا ماندم و نگاهی به ساعت کردم. ساعت تقریباً ۱۱ بود! از آنجا به طرز عجیبی دوباره برگشتم و به حسینیهی اربابیها رسیدم. و تسلیمِ قسمت، از خیر تدبیر خودم گذشتم و وارد شدم.
🏜 میانهی روضهها بود که به نرسیدن و گم شدنم بیشتر فکر کردم. و روضهای مجسم قلبم را آتش زد. منِ جوانِ بیست و چندساله در میانهی شهری از شهرهای وطنم، در محلهای که تمام خانههایش بوی حسین میدادند گم شدم! هوا گرم بود و داغ، درست؛ ولی کسی نگذاشت تشنه بمانم...
💦 اما آن عصر عاشورا چه بر سر کودکان حسین آمد که تشنه در بیابان داغ و از ترس دشمنی که کارش توهین و آزار بود دویدند، گم شدند و هرگز نرسیدند؟
🌑 من شاید به روضهای که میخواستم نرسیدم؛ ولی گویی حسین (علیهالسلام) میخواست مرا به روضهای مجسم دعوت کند. و چه سخت روضهای بود این روضه...
🕯 پرسهزنی در کوچهپسکوچههای قدیمی عودلاجان
🕰 بهوقت روز عاشورا
✍ •| گروه نویسندگی مهوا، مهشاد حمزهلو |•
#آوای_دماوند
#گروه_نویسندگی
#روایت_روضه
#محرم
#مهوا
@kanoon_mahva
مهوا
🏠🏴 اینجا تمام خانهها بوی حسین میدهند 🌅 صبح عاشورا بود... ساعت ۱۰:۱۲ دقیقه از ماشین پیاده شدم و کو
🏠🏴 اینجا تمام خانهها بوی حسین میدهند
چه بسیار خانههایی را دیدم که بوی حسین میدادند... و با آیهی فتح بر سردرشان، وعدهی پیروزی تاریخی را مینواختند. در میانهی راه، سر از خانهموزهی شهید مدرس هم درآوردم! خانهای سنتی... و گویی این نهیب تاریخ بود بر قلبم که عاشورا تمام نشده است و تا زمانه زمانه است، هر روز عاشوراست و همه جا کربلا!
🕯 پرسهزنی در کوچهپسکوچههای قدیمی عودلاجان
🕰 بهوقت روز عاشورا
#آوای_دماوند
#گروه_نویسندگی
#روایت_روضه
#موزه_شهید_مدرس
#محرم
#مهوا
@kanoon_mahva