eitaa logo
کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلال‌آباد
77 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
10 فایل
تمام اخبار و اطلاعات کانون فرهنگی هنری حضرت قائم (|عجل ا...) مسجد جامع جلال آباد در این کانال قرار میگیرد
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ وقتی دخترم ۱۹ سالش بود خاستگاری بنام شایان داشت مریم موافق ازدواج بود ولی منو پدرش وقتی تحقیق کردیم و متوجه شدیم شایان پیشینه ی خوبی نداره به خاستگاریش جواب منفی دادیم. مریم خیلی ناراحت بود و فهمیدم مدتیه با اون جوون توی واتساپ ارتباط داشته ،اما با نصیحت های منو پدرش تونست با واقعیت کنار بیاد و اون پسر رو فراموش کنه تا اینکه بعد از چند ماه پسر یکی از اقوام دور بنام حمید به خواستگاریش اومد و اینبار نظر خود مریم و منو پدرش موافق ایشون بود چون شخصیتی پخته و بااخلاق و مومن داشت. دو سال ونیم زندگیشون به خوبی گذشت.. متاسفانه بعد از مدتی مریم سر ناسازگاری گذاشت و مدام با حمید دعوا راه مینداخت و بعد از چند ماه گفت که طلاق میخواد ،هر چقدر خودمونو اقوام و بزرگترها باهاش صحبت کردیم نتونستیم از این تصمیم منصرفش کنیم و خود حمید هم گفت متوجه شده مریم با کسی ارتباط داره و خدا میدونه شنیدن این جریان چقدر برامون گرون تموم شد،و اینبار حمید مصمم شده بود برای تسریع در انجام طلاق.وقتی صیغه ی طلاق جاری شد نگاه حمید به مریم پر از حرفهای ناگفته بود،خیلی دلم بحالش سوخت اما کاری از دستم برنمیومد چون مریم خیلی خودسر و عصبی شده بود و به حرف هیچکس گوش نمیکرد.
هدایت شده از مسیر بهشت🌹
۲ مدتی گذشت و در اون فاصله فهمیدیم مریم بخاطر شایان از حمید جدا شده ،مدتی بین مریم و منو پدرش بحث و جدل و دعوا بود تا اینکه یروز مریم دست به خودکشی زد و خداروشکر زود متوجه شدیمو به بیمارستان رسوندیمش. اونجا بود که فهمیدم شایان بهش گفته من فقط قصدم بهم زدن زندگی تو بود و میخواستم به پدرومادرت ثابت کنم دخترشون بهتر از من نبود که بهم جواب منفی دادند. روز به روز دخترم افسرده تر از قبل میشد. تا اینکه یه روز متوجه شدم حمید داره ازدواج میکنه خیلی با خودم کلنجار رفتم تا خودمو راضی کنم بهش زنگ بزنم ،باهام سرد صحبت کرد اما بخودم جرات دادمو براش ارزوی خوشبختی کردم. ازش خواستم مریم رو حلال کنه با همون لحن سردش گفت من از حقم گذشتم ولی ببینم چطوری با خدا تسویه حساب میکنه؟ اون از خوبی و اعتماد من سواستفاده کرده بود وقتی زن من بود با مرد دیگه ای رابطه ی تلفنی داشته و بهش فکر میکرده. اگه خدا از حقش میگذره باشه منم میگذرم. چند سال گذشت و مریم کمی به خودش اومده بود و متوجه اشتباهاتش شده بود. ولی مدتی بود که دختر ۲۸ ساله م سردردهای مداوم داشت و هیچ دکتری متوجه علت این دردها نمیشد... گاهی از شدت درد فریاد میکشید و به زمین چنگ میزد .خیلی روزهای سختی بود و کاری از دستم بر نمیومد.
۵ بعد از گذشت سه ماه از فوت مریم هنوز دلتنگ و عزادارش بودم مواقعی که بیاد اونهمه درد و عذابش میفتادم داغ دلم تازه میشد. تا اینکه با پیشنهاد همسرم به مشهد و زیارت امام رضا رفتیم. داخل حرم برای دخترم فاتحه ای خوندمو کمی اشک ریختم. شب توی هتل موقع خواب باز هم یاد دخترم بودم که چقدر در زمان بستری بودنش دوست داشت بیاریمش زیارت امام رضا اما بخاطر شرایطی که داشت سفر کنسل شده بود. اون شب هم با اشک خوابیدم ولی اینبار با همیشه فرق داشت. مریم به خوابم اومده بود کامل جریان خواب یادم نیست ولی وقتی بیدار شدم یه قسمتش کاملا به خاطرم مونده بود. مریم گفت مامان من الان وضعیتم خیلی خوبه تروخدا دیگه برام اینهمه بی تابی و گریه نکن. اگه بدونی بیماری و اونهمه دردی که کشیدم خدا از همه ی گناهان و خطاهایی که انجام داده بودم گذشته و پاداش بزرگی به من داده دیگه برام گریه نمیکردی. من حالم خوبه. خواهش میکنم بی تابی نکن تا منم ارامش داشته باشم عجیب دلم اروم گرفته بود...خداروشکر میکردم دخترم به ارامش رسیده ... تازه حکمت اون همه درد و سختی کشیدن دخترم رو فهمیدم....